سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        یک اتفاق عجیب!
        ارسال شده توسط

        دانیال فریادی

        در تاریخ : سه شنبه ۲۹ تير ۱۴۰۰ ۰۴:۲۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۹۷ | نظرات : ۳

        درست یادم میاد حدود ده سال پیش در طبقه ی اول ساختمان ما خانواده ای زندگی می کرد که مرد خانواده مردی بود که خودش را تحصیل کرده و امروزی جا زده بود و به قولی خودش را پدر دروبحر جا میزد .ولی اگر یکی از همسایه ها فراموش می کرد بعداز ورود به ساختمان درب را پشت سرش نبندد .او را به باد فحش و ناسزا قرار می دادو همبشه خودش را رییس ساختمان فرض می کرد.
        بگذریم....
        یک شب که از قضا همه ی همسایه ها خونه بودند ساعت حدود یازده شب بود که از بالا دیدم تاکسی پیرزنی سالخورده ای را با چادر مشگی  پیاده کرد .به گمانم مادر همسر ایشان بود این هم بگوییم اصالت ایشان شمالی بود.
        هنوز یک ساعتی از ورود پیرزن نگذاشته بود .که صداهای ناسزا و فحش مرد طبقه اول بلند شد.
        مرد گوشه  ی چادر پیرزن را گرفته و او را به وسط کوچه پرتاب کرد.پیرزن درمانده فقط سکوت کرده بود.بعد از چند دقیقه تمام سوغاتی های پیرزن را در وسط کوچه پرتاب کرد.که فکر کنم بیشترشان حبوبات بود.از نخود گرفته تا عدس و برنج حتی سبزی های خشک.حتی بعضی شان به سرو صورت پیرزن بر خورد کرد.!
        همسرش اصلا هیچ اعتراضی به کار های شوهرش نکرد.همسایه ها ازترس شان جرات نکردند ان شب پیرزن را به منزل خود ببرند!
        من که هنوز درشوک کار این مرد بودم  اصلا خوابم نبرد!
        به پیرزن که درست وسط کوچه نشسته بود خیره شده بودم.
        نیمه های شب شاید بگوییم همه گربه های محل اطراف او جمع شده بودند صحنه ی عجیبی بود.
        گربه ها انگار معشوقه چندین ساله خود را یافته باشند دورش حلقه زده بودند!
        یکی یکی خود را به چادر پیرزن می مالیدن و او یکی یکی انان را بغل می کرد و شروع به نوازش انان می کرد.صحنه ی عجیبی بود انگار او سال ها این گربه ها می شناخت! و یا بر عکس.
        گربه هایی که با پیش گفتن ما صد ها متر فرار می کردند ان شب همه اهلی و دست اموز شده بودند!
        رابطه ی عحبیی بین گربه ها و این پیرزن بود!
        انگار همه گربه ها برای دلداری ش جمع شده بودند!
        این کار درست تا روشن شدن اسمان ادامه داشت.چهره ی مهربان پیرزن  شمالی را هیچگاه فراموش نمی کنم و رفتاری که دامادش کرد!
        فردا صبح یکی از همسایه ها که مردی مجرد و ترک زبان و با معرفت بود پیرزن را به ترمینال ازادی برد تا به شهرش بازگردد!
        بعداز دو هفته خبردار شدیم پیرزن که از خجالت از خدا خواسته بود جانش را بگیرد!تنها در خونه ش فوت شده بود انگار دیگر فراموش کرده بود تنها دخترش و دو نوه ش در تهران زندگی می کنند.فردای ات روز بی سرو صدا اورا درقبرستان شهر دفن کردند.فکر کنم اگر گربه های محله ما پی می برنند
        تا صبح صدای ناله شان به هوا بود....ای روزگار...
        با تشکر که مرا خواندید
         
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۴۶۵ در تاریخ سه شنبه ۲۹ تير ۱۴۰۰ ۰۴:۲۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        دانیال فریادی
        سه شنبه ۲۹ تير ۱۴۰۰ ۱۳:۲۴
        سلام
        به دوستان
        باید بگوییم این داستان واقعیت دارد.....
        متاسفاته.....

        ای ادم ها
        سرانجام
        در خواهید یافت
        که باید دوست داشت
        و دوستی کرد...

        از شاعری گمنام


        با تشکر... خندانک خندانک خندانک خندانک
        يکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۱
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3