سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      بی واسطه با خدا : مقاله شماره 1
      ارسال شده توسط

      علی احمدی (حادثه)

      در تاریخ : پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۵:۱۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۵۳ | نظرات : ۴

      بی واسطه با خدا : شماره1
      *     *     *
      دختر:الو ؟ الو؟ خدا؟؟؟؟؟؟
      خدا :بله عزیزم خودم هستم 
      دختر:خیلی خوشحالم خدایا صدای شما رو می شنوم
      می شه یه سوال بپرسم؟
      خدا :بله عزیزم بپرس؟
      دختر:عه خدایا یعنی نمیدونی سوالم چیه؟
      خدا:(خنده همراه عشق خدا )
      من خدایی هستم که سوال را قبل تو آفریدم 
      امّا هرگز نمی توانم آنچه که به بندگانم امر می کنم خودم نباشم .
      هر گاه کسی می خواهد چیزی بپرسد . باید با زبان خویش بپرسد
      تا به این گفتگو پرسش و پاسخ بگویند
      دختر :چه درس زیبایی ممنونم خداجونم حالا می تونم بپرسم؟
      خدا : خیر ...
      دختر: چشم . ممکنه دلیلش رو بپرسم؟
      خدا : چون داری منو شما خطاب می کنی. و حالت احترام زمینی ها رو
       داری و این درست نیست عزیزم در حضور من احترامی آمیخته
       با احتیاط  اشکال دارد
      دختر:وای خدایا دقیقا سوالم همینه .بگو عزیزم چرا عظمتی مثل
       شما روباید تو خطاب کنیم ولی به یه بنده فانی باید بگیم شما 
      خدا :(مجدّد خنده مهربان خدا، و سپس خنده دختر بچه)
      خدا:عزیزم تا حالا پیش اومده با خودت خلوت کنی وحرف بزنی ؟
      دختر : همون جور که می دونی بله زیاد شده 
      خدا :خب خودت رو چی صدا می زنی ؟ به قول زمینی ها نوشابه
       باز میکنی؟ یا راحتی ؟
      دختر :خب معلومه راحتم 
      خدا:آفرین.خب مگه شک داری تو و هرآنچه هست که درابتدا نبود
       از من هستین؟ 
      دختر : خیر خداجانم . شک هرگز نداره 
      خدا :آفرین . و امّا چرا به یه بنده ساده از سَرِ حُرمت میگی شما
      و یا القاب والاتر 
      دختر : آخ آره خداجونم خیلی مشتاقم بدونم خیلیییییییییییی
      خدا : (باز هم خنده پدرانه و ناب خدا )
      عزیزم باز هم پاسخ همان می شود 
      داری با قسمتی از ذات خدایت حرف می زنی که با اینکه همانند
       توست ولی گونه ای ، شکلی و نوعی دیگر از تبلور من می باشد 
      از طرفی تو داری با نمایندگان خدایت حرف می زنی . 
      جدای تموم اینها شما سفیران عزیز من مانند مسافری در غربت 
      هستین . و با اینکه من همواره همه جا هستم  و دوشادوش شماها
      لکن به سبب باورهای ضعیف یا اعتقاد بدون اعتماد با دلهره 
      زندگی می کنید . تنها با تکریم و حرمت نهادن والا به یکدیگر
      می توانید هم ذات خالص مرا تکریم نمایید و هم مقام شامخ
      خود را به رُخ نیروهای منفی و مخرّب بکشید .
      ********************************* 
      گریه دختر . سکوت خدا ..................................
      ********************************
      دختر :خدایا می شه زودتر بیام پیشت . ؟؟
      خدا :عزیزم یعنی حضور نزد من از ماموریّت و فرمانی که بر
       عهده تو گذاشتم واجب تر است ؟ 
      دختر : ای وای خیر زبانم لال . از سر عشق گفتم 
      خدا : واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
      دختر : خدایا خودت میدونی واقعیه
      خدا :می خوام بشنوم .اگر عشق بازی و معشوقه پروری مرا بفهمید
      قالب تهی می کنید . شاید روزی بفهمید که با تکامل عشقتان به من
      از دنیا رخت می بندید
      دختر : واااااااااای خدایا یعنی عشق دلی...............
      خدا: هیس آرام باش عزیزم
      دختر : چشمممم . غیر من و تو کسی نیست خداجونم 
      خدا : درسته کسی نیست . یادت باشه عزیزم من فقط گوش به شما
       ندادم . حواسّ چند گانه یعنی استفاده به موقع از آنها در موقعّیت
       های مختلف . تو چیز بدی نگفتی .می خواستی بگی دلیل مرگ
       تکمیل عشق به من است و خودمم یه جورایی اشاره کردم .امّا 
      یه چیز قشنگ یادت باشه گاهی باید با زبان بگی . گاهی باید سکوت
       کنی و بشنوی تا درک کنی . این جمله تو بد نبود که هیچ .
      زیباترین جمله ممکن است . فقط دوست داشتم با نگاه بیان بشه
       (لبخند خدا)
      دختر : اشک اشک . خدایا ؟؟؟؟؟
      خدا : جانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
      دختر : نگاه . بغض . سکوت . خیلی دوستت دارم خدایا
      خدا : کاش وسعت دوست داشتن خدا گونه رو می تونستم 
      نشونت بدم 
      دختر : می تونی خدایا می تونی 
      خدا : آفرین (لبخند ) یاد گرفتی . با سکوت من بفهم و شمردن نعمت
       هایم . با تحملّ رنج های عظیم . با تکنولوژی پیچیده جهان که فقط
       برای آسایش تو قرار دادم . عشق مرا آنجا جستجو کن که روزی
       جنایکارترین های تاریخ بشر را هم قطع نکرده و نمی کنم 
      دختر : قربون بزرگیت . ذهن کوچیک منه دیگه خدای عزیزم
      همین یه سواله قوووول . آیا این عدالته ؟
      خدا : عزیزم حساب و کتاب به قوّت خودش باقی است . ولی 
      من در زمین شما را مهمانان خود برشمردم . مهمان در خانه ات 
      اهانت هم کند به او پرخاش نمی کنی و تا آخرین لحظه بدرقه می
       نمایی. می دانی چرا ؟
      دختر : درود به بزرگیت بله فهمیدم . در واقع من در طول مهمانی 
      شان و شخصیّت بی اشکال میزبان و پایبندی به قول و قرارم را اثبات می کنم 
      خدا : آفرین دختر خوب . پس انتظار دارم با دختر خاله ات گفتگو
      کنی و ماجرای آن روز که مهمانت بود را از دلش رفع نمایی
      دختر : ( با حالت خجالت ) چشمممممممممممممممممممممممم
      خدایا مغزم نمی کشه این ثانیه های ناب رو......
      *     *     *     *     * 
      خدا :نترس که گناهی زننده است در حضور من نگرانی داشتن 
      دختر :خدایا می شه حست کنم؟ التماس می کنم . التماسسسسسسسس
      خدا: باشه عزیزم . فقط حرفی مانده بگو چون به محض این حس 
      از خواب بیدار خواهی شد 
      دختر :نه حرف نه . خیلی خوشحالم . چند ثانیه بمونم بعد برم باشه؟
      خدا :حتما . راستی چیزی که از ذهنت رد شد توصیه نمی شه
      دختر :چشم خدایا قول می دم از این ملاقات حرفی نزنم 
      خدا :می دانم که نمی زنی.و ممنونم که سربلندم می کنی نزد
       وَسواسِ الخَناّس 
      دختر : خدایا ؟؟؟؟؟؟
      خدا : عزیزم نشد دیگه (لبخند خدا) ببین اگرقرارباشه اسرارمرگ و 
      حیات را فاش کنم فاجعه می شود.در آرامش باش
      *******************
      (هیچ معشوقی سرّ دیدار را به عاشق نمی گوید)
      ********************  
      دختر : وای چه زیبا . می شه بگی چرا خدایا؟
      خدا : معلومه عزیزم .چون عاشق اگر عاشق باشه همواره آماده و
       آراسته و پیراسته و مصمّم هست . اگر معشوق لحظه دیدار را 
      فاش کند و آن وقت آماده گردد  چه ارزشی دارد ؟
      دختر : خدایا فدات بشم 
      خدا :می شی عزیز دلم روزی درسیر وسلوک الهی به بقا بالله و
      حتّی فنا بالله می رسید . تا اون روز زیبا دست من همراهت باد 
      سکوتی سنگینننننننننننننننننننننننننننننن
      ****************************************
      دو چشمه نور خروشان سفید و طلایی رنگ به سمت دختر سرازیر
       شدند و با فریاد مَهیبی از جا پرید
      اهل خانه به سراغ وی آمدند ولی دختر چیزی نگفت . 
      و وانمود کرد خواب دیده است . بوی عطر مست کننده ای 
      فضای اتاق را پُر کرده . مادر دخترش را نوازش می کرد 
      دختر گفت مادر چه عطری زدی نصفه شبی . تا حالا ندیدم
      چنین عط.... نگاه نگران مادر به دختر فهماند عطری در کار 
      نیست او سریع حرفش را خورد و وانمود کرد شوخی کرده و آرام
       و سبک بال دراز کشید .زیر لب گفت خدایا ببین خودت سوتی دادیا 
      صدای لبخند با عشق خدا در گوشش پیچید . این عطر و نوای
       مطهّر را با قطره اشکی پاسخ داد  و به این جمله فکر می کرد
      هیچ معشوقی سِرِّ دیدار را فاش نمی کند  
      پایان
      تالیف : علی احمدی ( بابک حادثه)
      دوم اردیبهشت ماه 1400 هجری شمسی  

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۱۲۲۳ در تاریخ پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۵:۱۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      مجتبی شهنی
      پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۸:۲۶
      درود بزرگوار خندانک
      علی احمدی (حادثه)
      علی احمدی (حادثه)
      دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۴۴
      درود بیکران سرور گران ارج جناب شهنی والاقدر خندانک خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      طوبی آهنگران
      جمعه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۶:۵۷
      خندانک
      علی احمدی (حادثه)
      علی احمدی (حادثه)
      دوشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۴۴
      ادیب فرزانه مهربانو آهنگران گل باران باد هر گاه از حیات با برکتتان

      خندانک خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0