وقتی از ابتذال حرف می زنیم، بیشتر به یاد کلمات و مفاهیم مرتبط با اعضای نهانی جسم می افتیم. همان ها که در تعبیر گذشتگان " عورت " نام گرفته، که در این تعبیر ، ضرورت پوشیده ماندن آن ها، مستور است.
اما این گونه مفاهیم تنها ، مصداق ابتذال نیست . چندان که گاهی در اشعار بزرگان شعر ایران ، به این مضامین اشاره شده است بی آن که سخن به ابتذال کشیده شود.
ابتذال در شعر ، محصول بی ذوقی و ضعف در بیان و اندیشه وعواطف است.
تمهیداتی که برای جلب نظر مخاطبان به کار می رود تا شعر و شاعر را در انظار ، چشمگیر بنمایاند، اگر بر قابلیت های هنری و خلاقیت و کشف شاعرانه اتکا نکند و مبتنی برجاذبه های سطحی باشد منجر به ابتذال در شعر می شود.
در روزگاری نه چندان دور( حوال دهه های سی و چهل) نوعی کفر گویی عوامانه همراه عریان گویی دربارۀ کامجویی و معاشقه، دستمایۀ جلب نظر عوام بود.
واین مضمون اخیر یعنی عریان گویی دربارۀ معاشقه البته متاعی است که همواره بازار گرمی دارد و در آن روزگار برخی زنان شاعر که تازه به میدان آمده بودند به دمدمۀ محافل و مطبوعات، این متاع پر مخاطب را دستاویز کسب شهرت در شعر ساخته بودند .
باری ، در حوزۀ زبان و بیان شاعرانه نیز، وسوسۀ هنرنمایی و جلب توجه به بازی های سرگرم کننده در وزن و قافیه و نحو جملات ، گاهی کار شعر را به جایی می کشاند که دیگر از شعر نشانی باقی نمی ماند و هرچه هست، کلمات موزون و مترنم و جملات آشفته و البته جالب است که شاعر عرضه می دارد و مخاطب تعجب می کند.
یک شیوۀ دیگر در جلب نظر عوامانه به شعر و شاعر، بهره گیری از مفاهیم نفرت آور و مشمئز کننده است، در یکی از جشنواره های شعر، جوانی برای بیان شدت عواطفش نسبت به مادر بزرگ این جملات را به عنوان شعر قرائت کرد:
مادر بزرگ/ اگر بیایی تمام سوسک های قبرستان را لیس می زنم/
از این شگفت تر و نفرت آورتر بسیار شنیده ام وشنیده اید که نیازی به یادآوری آن ها نیست.
... این شیوۀ جلب توجه دیگران به شعر، وقتی که چنتۀ اندیشه و ذوق شاعر خالی است و اشتیاق فراوان به دیده شدن و احیانا کسب رتبه و جایزه دارد ، از این ابزار ناپسند برای ایجاد جاذبه در شعر بهره می گیرد و شعر را به پرتگاه ابتذال می کشاند.
در این سا لیان گونه ای از شعر رواج یافته است که گویا تمامی تجربه های پیشین را در مبتذل ساختن شعر برای جلب نظر دیگران فراهم آورده است تا هیاهویی به پا کند وگرد وغباری برانگیزد و در این معرکه متاع ناچیز و نامرغوب خود را به عنوان شعر پیشتاز و فراتر اززمان به نمایش بگذارد و به رخ بکشد.
این شیوه البته همواره با جلب نظر عوام مواجه خواهد شد زیرا:
هر که جنس ارزان فروشد مشتری بر وی بجوشد
اما پس از خاموش شدن غوغای عوامانه و فرونشستن گرد وغبار ، تهی دستی این شعبده بازان عیان خواهد شد.
(نویسنده اسماعیل امینی طنز نویس آزاد اندیش و فعال آزاد اجتماعی در مطبو عات)
خيانت می کنم .... آری
و بر عشق تو می خندم
دو چشمت را خودم امشب
به روی خویش می بندم
خيانت کرده ام .... آری
نمی دانی و می گویم
بدان راهی دگر بی تو
برای عشق می جویم
وفایم را ندیدی که
خيانت را ببین حالا
دل تنگم ندیدی که
دل سنگم ببین اما
ندیدی غرق احساسم
ندیدی گریه هایم را
خيانت کرده ام تا تو
ببینی خنده هایم را
خيانت کرده ام .... آری
چه خشنودم که می دانی
مکن اندیشه باطل
که قلبم را بسوزانی
امانت داده بودم دل
به دستانت نفهمیدی؟
خیانت می کنم ... آری
چه خشنودم که می دانی
چه خشنودم که می دانی