سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    هجو مدیری کار آمد ولی .......
    ارسال شده توسط

    هادی یاسینی

    در تاریخ : سه شنبه ۲۴ فروردين ۱۴۰۰ ۰۸:۵۴
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۳۵ | نظرات : ۵

    سالها پیش شاید بیست یا بیست و پنج سال پیش , در مدرسه راهنمایی کار میکردم که مدیری بس لیاقتمند و کارا داشت - یادش گرامی
    این بنده خدا واقعا حرص می خورد برای توانمند کردن بچه ها و چون مدرسه ما نمونه دولتی بود , از طرفی این حرص خوردن هم برای ایشون امتیازاتی داشت .
    همه مون یه موقع محصل بودیم - معمولا تو دبیران و مدیران و ناظم ها یکی دیو هست ویکی فرشته - مثلا در برابر ناتوانی یا عدم موفقیت مطلوب دانش آموزان , مثلا نمره پایین گرفتن , دعوا ویا شوخی کرد در کلاس یا حیاط مدرسه , بلاخره این امر باید رسیدگی میشد و یا مدیر و یا معاون وبا بکب از کار کنان مدرسه نسبت به کار اشتباه دانش آموز  واکنش خشن انجام میداد و به اصطلاح نقش دیو رو بازی میکرد و زحمت فرشته بازی معمولا با معلم های ورزش یا امور تربتی یا کارمندای دیگه بود که با ترفند های خودشون قایله رو بخوابونن و نذارن کار به جای باریک بکشه .
    این دوست ما احمد آقا مدیر مدرسه ذاتا مهربان بود ولی بخاطر همین مساله مدیریت ناچارنقش دیو رو بازی میکرد و با بچه ها برخورد های خشن داشت و همین موضوع باعث میشد که بچه ها به طرفش جذب نشن - و حتی با تلاش و رفتن قاطی شدن با بچه ها و مثلا فوتبال بازی کردن هم بچه ها سعی میکردن در دسترسش نباشن .و واقعا ازش میترسیدن.
    مثلا عادت داشت صبح هفت و رب مدرسه باشه و خوب قبل از اومدن ایشون عده ای دانش آموز مشغول شیطنت و بازی گوشی بودن , بمحض ورد ایشون گویا مدرسه به مرده شور خونه تبدیل میشد و همه کتاب بدست در حیاط راه میرفتند .
    بنده خدا خودش هم متوجه این موضوع شده بود - و برعکس تا مثلا معلم ورزش یا دبیرای فرشته وارد مدرسه میشدن - بیش از نیمی از بچه ها دورش جمع میشدن و تا دم دفتر باهاش خوش بش میکردن و بدرقه مبکردن  و اون معلم وبا مربی ویا هرکس که بود وبچه ها باهاش ایاق بودن با چند نفری دست میدا د ,چند نفری رو سرشون رو بوس میکرد و موهاشون ور ناز میداد تا.برسن دم دفتر معلم ها ,
    و این مدیر مدرسه از اینکه اونو تحویل نمبگرفتن وللی مستخدمو تحویل میگرفتن خبلی حرص میخود و ما وافعا براش نگران بودیم که خدای نکرده سکته نکنه .
    یکی از خصوصیاتی که داشت پرحفی زیادش بود و خدا نکنه که صبح موقع صبحگاه مبادا صبح  بلندگو دستش بیفته - انقدر پرچونگی میکرد که اکثر نصفی از زنگ اول از هدر میرفت و معلمها از این موضوع ناراحت بودن و همین مراسم رو ظهرها تو مراسم نماز داشتیم یعنی زنگ آخر عملا تعطیل میشد و - اصرار داشت بچه ها حتما تو نماز جماعت باشند حتی اگه وضو نداشته باشن , چون همیشه مطلب مهمی داشت که برای آینده بچه ها مفید بود .خندانک
    طفلک این دوگانگی انقدر بهش فشار آورده بود که چندین مورد تو صبحگاه و نماز خونه با بچه ها صحبت میکرد و میگفت منم دوست شما هستم و چرا از من فرار میکنید , بیاید با من دست بدید و  صبحا روبوسی کنید خندانکو از این حرفها ولی خوب پنج دقیقه بعدش وقتی یه دانش آموز بخاطر تکون خوردن سر صف صبحگاه تنبیه میشد همه بافته هاش پنبه میشد - تا اونجایی که تقریبا داشت مریض میشد و قوانین عجیبی وضع میکرد .خندانک
    مثلا بچه ها حق ندارن غیر از داخل کلاس با معلم ها حرف بزنن یا مسابقات معلم ها و بچه ها رو تو فوتبال و والیبال و پینگ پنگ کنسل میکرد و یا اگه زنگ تفریح کسی داخل حیاط میدوید از نمره انضباطش کم میکرد و رفته رفته به معلم ها هم گیر میداد که با بچه ها غیر داخل از کلاس صحبت نکنند .و خارج از کلاس معلامها تو دفتر باشند خندانک
    خلاصه فرجی شد و من از اون مدرسه منتقل شدم و در روز خدا حافظی جشنی گرفته بودند و بقول معروف گودبای پارتی و من هم که مدتها منتظر چنین لحظه ای بودم به شعر آماده کردم .و شعر زیر رو تقدیم ایشون نمودم که البته با تشویق بچه ها و معلم ها خندانکو قهر خندانکایشون روبرو شدم که خوب بعدا از دلش در آوردم .خندانک
    راستی تا یادم نرفته بگم بچه های مدرسه نام فامیلیشو  بخاطر رنگ موی طلای ریش و سیبیلش گذاشته بودن زر پشمخندانک
    (هجو)
    الا ای مردک بیمار وحشی
    که گفته تو به عالم زر ببخشی
    همان به نام تو زرپشم باشد
    که القای جمود و خشم باشد
    *********
    چرا نام تو را احمد نهادند
    بجای (قاف) در بن ( دال ) دادند
    که احمد نام ختم مرسلین است
    محبت منشا و دستور دین است
    تو ایمان خودت از دست دادی؟
    که روی مهر و الفت پا نهادی
    ***************
    معلم در مرامش بهترین است
    بگو آیا تو راهم این چنین است؟
    تو از پرچانگی آفاق شهری
    خودت گویی که علامه به دهری
    به هرساعت تو خوانی خطبه ای را
    عجیب و چندش آور , زشت و زیبا
    *******************
    بدان طرحی که از فکر تو خیزد
    حماقت از سر و روی تو ریزد
    تو از بین ترین ها ( تر ترینی )
    کسی را از خودت بهتر نبینی
    **************
    به تلمیذی تو چندان پیله کردی
    نباید گرد مغضوبین بگردی(من ودبیرانی که بچه ها دور ما حلقه میزدن)
    چرا رویت سفید و چشم زاغ است
    چرا در زیر ابرویت دماغ است
    چرا انگشت دستان تو ریز است
    لباس تو چرا خیلی تمیز است
    چرا ورزش گرفتی نمره بیست
    مگر جز تو در این وادی کسی نیست
    چرا تو با معلمها رفیقی
    به ما که میرسی مانند میغی
    ****************
    زبس ایراد از او بیجا گرفتی
    که در اندیشه ما جا گرفتی
    به مانند بهود و قوم موسی
    همه ایراد های بی مسمی
    مثالش جمله آوردم بدانی
    و نفرین نامه ما را بخوانی
    *************
    الهی جمله موهایت بریزد
    ندامت از سرو روی تو ریزد
    الهی که سبیلت دود گردد
    حساب بانکی ات مسدود گردد .
    شهریور 1376

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۱۱۵۹ در تاریخ سه شنبه ۲۴ فروردين ۱۴۰۰ ۰۸:۵۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    مجتبی شهنی
    سه شنبه ۲۴ فروردين ۱۴۰۰ ۲۱:۰۸
    درود بزرگوار خندانک خندانک خندانک
    هادی یاسینی
    هادی یاسینی
    جمعه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۳:۵۱
    درودرتان برزرگوار خندانک
    سرافراز فرمودید خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    محمد امیری
    سه شنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۰ ۱۲:۳۰
    درود .اگر واقعا در روز خدا حافظی وجلوی دیگر دبیران ودانش آموزان اینگونه خطابش کردی هرچند او آدم بدی بوده باشد کار شایسته ای نبود. لااقل شعر را برای خودش می فرستادی یا می خواندی.
    هادی یاسینی
    هادی یاسینی
    جمعه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۳:۵۰
    درودتان استاد .
    البته این داستان تقریبا مربوط به ایام جوانی بود و خوب شاید اگر الان در این وضعیت قرار میگرفتم به نوع دیگه ای رفتار میکردم .
    اتفاقا همونطور که گفتم آدم بدی نبود و خیلی مخلصانه کار میکرد و من هم شعر را بعنوان طنز در جشن خداحافظی خوندم
    ولی اون لحظه احساس کردم عقده هام خالی شد خندانک
    ارسال پاسخ
    عارف افشاری  (جاوید الف)
    شنبه ۲۴ تير ۱۴۰۲ ۰۶:۲۳
    خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    میر حسین سعیدی

    نای خاموش لبانت این دلم را تازه کرد ااا عاشق بی ادعا را صاحب آوازه کرد
    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی
    شهرام بذلی

    در دل تنگ ما بسی روزنه ی خیال نیست اااا شوق تو دارد این دلم عشق که وصف حال نیست
    افسانه نجفی

    ت ااا میان من و تو ااا همیشه ما ااا می لنگید

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1