سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شرایط حساس کنونی ...
        ارسال شده توسط

        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)

        در تاریخ : سه شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ ۰۵:۳۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۶۲ | نظرات : ۷

        - با دستکش آخه؟ اینجوری که سختت میشه!
        - چاره‌ای نیست اینجوری دستم به چیزی نمی‌خوره بهداشتی‌تره اگه بخوایم به مامان اینا هم بدیم خیالم راحت‌تره
        یه روز مونده به سالگرد ازدواجم؛ دارم کیک رو خامه‌کشی می‌کنم. رنگ خوراکی خریدم با خامه‌ی قنادی تا روی کیکم گل بکارم. گلای رنگی، رنگِ لبخندایی که توی عروسیمون پشتِ ماسکِ اجبار پنهان نشده بود.
        ذهنم فلش‌بک می‌زد به خاطراتی که توی عمقِ روزمرگی گم شده بودن. بغضایی که نذاشته بودن یه آب خوش از گلوی رویاهامون پایین بره‌، پارسال این موقع رفته بودم فرودگاه دنبال سحر که از کرمانشاه برای عروسیم اومده بود. همدیگه رو بغل کرده بودیم؛ هرچند با تردید و ترس‌...
        پیتزا رسید! تا چشم کار می‌کرد عروس و داماد و عکاس و فیلمبردار بود. انواع آرایشا و شنلا. روی اون صندلیای پلاستیکی با اون لباسِ سنگین نشسته بودم و همه حواسم به پاک نشدنِ رژم و کثیف نشدن لباسام بود.
        پچ پچای سرِ میز موقعِ ناهار روزِ عروسی:
        - توی قم چند مورد گزارش شده
        - پس چرا نگفتن؟
        - به خاطر انتخابات، 22 بهمن
        - یعنی از اون وقت بوده؟
        - از دی ماه بوده اعلام نکردن؛ بعضیام میگن از شهریور توی چین بوده ولی اعلام نکردن...
        روز قبلش بارون اومده بود و ما عروس دومادای جمعه خوش شانس بودیم که یه روز آفتابی بهاری نصیبمون شده بود. هر چند جای جای باغ، آبای راکد با چهره‌ی کثیفشون انگار منتظر بودن از لباسای سپیدِ ما انتقامِ سیاهیشون رو بگیرن. ژست پشتِ ژست، لبخند پشتِ لبخند، این باغ قشنگ جون می‌داد برای قدم زدنِ دو نفره بدون سیاهی لشگرِ عکاس و فیلمبردار و دستورای...
        ساقدوشا با لباسای یه جور، چقدر این پیرهنا شبیهِ لباسایی بود که آجی کوچیکه از ترکیه برام آورده بود. دوماه قبلِ عروسی به آجی کوچیکه گفتم: آخه لباس دارم
        اونم گفته بود: بعدِ عروسیت پاگشاتون می‌کنن لازم می‌شه.
        کجایی دختر؟ بیا بریم ورودیِ باغ، کنارِ ماشین، عکسای آخره...
        صدای رضا بود.
        دمِ تالار صدای سوت و کِل، یادِ بابا سرِ سفره‌ی عقد، بغض دلتنگی و طغیانِ گلوگیرش، هدیه‌ی عزیزان، عکس پشتِ عکس، قابای مختلف گوشی، خوش‌آمدگویی، رقصای دسته جمعی، گاهی نفس به نفس گاهی دورادور، گرمای شوق، تانگوی رویایی زیر اون همه نگاه، میوه خوردنامون با طعمِ ژل ضدعفونی‌کننده، مهمونایی که بیشترشون دست نمی‌دادن باهامون، آدمای مسن که خداحافظی کردن و نگرانی ما که نکنه عروسیمون یه خاطره‌ی تلخ بشه. کاش هیشکی بیمار نشه یه وقت.
        مهمونی پاتختی دوباره با ترس و لرز، رقصای یه نفره، اولین سال تحویلِ زندگی مشترک با ویدیوکال، ماهِ عسلِ آغاز نشده، یه هفته مرخصیِ سوخته‌ی بعد از ازدواج، سفرای نرفته، آغوشای دلتنگ، بوسه‌های منتظر، غزلای متولد نشده، کنسرت سکوت، توچالی که قرار بود با همکارا بریم، نفسای دربندِ قفسِ ماسک، سی تیری که قرار بود اون کباب لقمه‌ها و فلافلا رو با مامان اینا بچشیم، آش رشته‌ی سپهسالار که دیگه تکرار نشد، بازار بزرگی که دیگه پا نذاشتیم. قرار بود یه سری خرده ریزامو از شوش بعد عروسی بخرم، نخریدم که هیچ، سرویس چینیم و ... توی سلفوناش موند از بس نشد کسی رو دعوت کنم. چه شبِ شعرایی که گفتم حالا بعدا می‌رم، بعدِ عروسی وقتی سرم خلوت شد، امّا...
        آویزِ لباس افتاد، صداش منو به خودم آورد، نمی‌دونم از کِی به لباسایی که آجی کوچیکه برام آورده بود و هنوز مارکشون بهشون بود خیره شده بودم. فقدانِ آدما شده آماری که هر لحظه بی‌تفاوت اعلام می‌شه. صدای مجری اخبار میاد: در شرایطِ حساس کنونی...‌
        سریع خاموشش می‌کنم:
        بیزارم از این رسانه‌های اندوه
        از بس که شنیدم خبرِ درد و اجل را...
        مهناز نصیرپور

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۰۲۲ در تاریخ سه شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۹ ۰۵:۳۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3