سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 26 فروردين 1404
    17 شوال 1446
      Tuesday 15 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        هر كه كسي را در گناهي رسوا كند چنان است كه آن گناه را خود كرده است و هر كه مؤمني را به چيزي سرزنش كند از دنيا نرود تا آن را خود بكند.حضرت محمد (ص)

        سه شنبه ۲۶ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        داش مشتی
        ارسال شده توسط

        محمودرضا رافعی (رافع)

        در تاریخ : دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ ۰۵:۳۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۶۹ | نظرات : ۷

        داش مشتی :
        آدم لوطی مسلکی بود ولی اخمو . حرف او تو محله حرمت داشت ، ولی  پای اوسا کریم که میومد وسط ،  می شد گوله ی نمک و چرب زبونییاش گل می کرد . راز و نیازش هم با بقیه ی  آدما  یه ارزن فرق داشت . اون روز  چون نتونسته بود کاری برای یه مفلس گرفتار  انجام بده  . خیلی دمق بود   خروس خون ، یه راست  فر  خورد  خونه ی پدری  و از پله ها رفت پایین و چپید کنج پستو .  کلاه شاپو رو از سر برداشت و  همینطور که چشاشو به سقف  دوخته بود ، بغض آلود ، گوش چپ خودشو  با دست یغورش محکم گرفت و لرزون به طرف بالا  کشید و  گفت "  بکش اوسا کریم ، هر طور  می خوای بکش رفیق ، ولی  منو نگا ؛ همینطور که داری  می کشی و دلمو ریش می کنی  و اشک مارو درمیاری ، واسه ی این بی مقدار  ، یه بار دیگه  بنده نوازی کن  .  می دونم با این گوش  مالیا می خوایی  به من یه لا قبا ، چیزایی رو  خر فهم کنی  . بیبین با مرام  ،  تا سحر نشده از تو یه  پر و بال عقابی  می خوام  ، چی ؟ می خوام ، یه بار دیگه یکی  از اون درمونده هاتو سر رام  بذاری ، می خوام امشبی با هم بی داد کنیم آ . خوب حالا مشتی  دیگه گوشمو ول کن ،  بذار  برم  .  خرگوشم کردی  بابا ، وفاتو  شکر "  . چشمای خیسشو با دستمال یزدی  ی دور گردنش  پاک کرد و همین که اومد از پستو  بره  بالا ،  مکثی کرد و برگشت یه نگا به تسبیح  هزار دونه ی آقاجونش  کرد که از دیوار طبله کرده  ی پستو  آویزون  بود .  با تبسم  گفت  " بیبین منو ؛ گلو گیر نشو  ، امشب گردگیری داریم برات  ، آره بابا پیری  ...   !!!   
                                                              06 / 10 / 99      #محمودرضا رافعی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۷۸۵ در تاریخ دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ ۰۵:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        طوبی آهنگران
        دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ ۰۷:۴۷
        سلام جناب رافعی زیبا دست مریزا
        محمودرضا رافعی (رافع)
        دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ ۰۸:۳۹
        با سپاس از حضور شما خندانک
        قلمتون پر جوهر خندانک
        شهین عمرانی
        دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ ۱۱:۱۱
        درود

        خندانک خندانک خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        محمودرضا رافعی (رافع)
        دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۰۶
        ممنونم بانو خندانک خندانک
        اشعاتون گلباران خندانک خندانک خندانک
        درودها خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۰۴
        درود برشما جناب رافعی
        زیبا بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمودرضا رافعی (رافع)
        محمودرضا رافعی (رافع)
        دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۰۸
        تشکر می کنم استاد تختی گرامی خندانک
        سپاس از حضور پر مهرتون خندانک
        راهتون پر نور خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
        درود فروان
        عالی بینهایت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1