سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 دی 1403
  • روز ملي ايمني در برابر زلزله
25 جمادى الثانية 1446
    Wednesday 25 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۵ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      نگاه قضاوتگر ونگاه مشاهده گر
      ارسال شده توسط

      اصغر ناظمی

      در تاریخ : دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۰۵
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۹۵۸ | نظرات : ۴۳


      قضاوت را اغلب و می توان گفت عموم مردم ،  برای خود ، حق اولیه ی زندگی  می پنداریم . ومعتقدیم که بدون قضاوت و داوری کردن ، حق هر انتخابی از آدمی سلب می شود . برای انتخاب هر سوژه ای در زندگی مستمر خود اعم از انتخاب شغل ، انتخاب همسر ، انتخاب روش زندگی و محل سکونت ، تجزیه و تحلیل و داوری و قضاوت امری بایسته و اولیه برای هرکسی است . زندگی را وقتی بطور عمیق در هرسرزمینی ، نگاه وبررسی کنیم ، می بینیم ؛ نفس وماهیت زندگی برای هرکسی یک چالش رقابتی است .  وانتخاب های این روند زندگی باید با داوری و قضاوت برای هرکسی صورت گیرد . وجدایی از قضاوت وداوری دراین روش وساختاررقابتی زندگی برای هرکسی غیر ممکن است . زمانی که وارد دبستان می شویم وکودکی هفت ساله هستیم ، هنوز ذهن کودک صفحه ی سپید ونانوشته ای ست که گرفتار مقایسه ورقابت نمی شود وتنها فشار خانواده ، کودک را برای گرفتن نمره ی خوب و عالی ویا بیست به تحرک وا می دارد . ذهن کودک صفحه ی سپیدی ست که در آن مقایسه و رقابت وجود ندارد ،  برتری جویی وجود ندارد ، کینه و عداوت و دشمنی وجود ندارد . کودک در حال زنگی می کند واسیر گذشته و آینده نیست .کودک ناخوداگاه وبدون نفود فکر واندیشه در خود ، زندگی می کند .  کودک بطور ناخوداگاه ، حقیقت محور ، حقیقت نگر و حقیقت جوست . هنوز بادخالت فکر اسیر تجزیه و تحلیل ، وکلمه و واژه ها نگردیده ، کودک ، کودک است و پاک و معصوم .... ولی قدرت شعور در کودک هنوز اندک و ناچیز است . بعداز دوران پاک و مطهر کودکی ، ذهن فرد و به تبع آن ، نگاه  وی دچار تجزیه و مقایسه و رقابت ، و قضاوت و داوری می گردد . خانواده کودک در مقام اول ، وجامعه ی محل سکونت کودک در رتبه ی بعد بطور غیرمستقیم و ناخوداگاه ، انتطاری جز همین از فرد را ندارند . ازاینجاست که ذهن هرکسی منبع و گنجینه ی سرشار مقایسه ، رقابت ، داوری ، قضاوت و برتری جویی و پیشی جستن می شود . ونگاه مملوشان که برخاسته از تفکر آنان است آلوده به تمام این پدیده هاست . حال سوال این است ، آیا ما می توانیم ، نگاهی بدون قضاوت داشته باشیم ؟ درصورتی که رشد و پویندگی وبالندگیِ تاحال وتاامروز خود را درگروِ همان قضاوت و داوری  می بینیم  ؟... قضاوت وپیش داوریِ  ذهن ، مارا از مشاهده جدا می کند ، وذهن ونگاه قضاوت گر ، نگاهی آلوده است که مارا از کشف حقیقت دور می سازد . اگر بخواهیم بدون پرده با حقیقت وجودی خویش ارتباط برقرار نماییم ، باید ذهن و نگاه را در خود از پیش داوری و قضاوت کاملا بر حذر داریم . قضاوت ، همان پیش دستی و نفوذ بیجای ذهن/فکر در یکایک اعمال ماست که همان مانع نفوذ ما به اعماق وریشه گردیده و مارا از کشف وادرا ک حقیقت  دور می سازد . ذهن ما که مرکزی قضاوت پیشه در ما شده ، دچار عارضه ای گردیده که بعداز دوران کودکی مارا اسیر نموده است . زمانی من می توانم به حقیقت وجودی خود دست بیابم که خودرا از اسارت ذهن علیل ودردمند رها کرده باشم .

      چرا ذهن در هرکسی دچار برانگیختگی ونتیجتا جبهه گیری وتقابل و تهاجم افراد  در برابر افراد می گردد ؟ گفتیم ، ذهن درکودکی درافراد سپید و نانوشته ومبرای از تمام خصوصیاتی ست که افراد در بزرگسالی یعنی از زمان نوجوانی به بعد دارند که بهتراست بگوییم گرفتار جبریِ آن شده اند  . ذهن کودک گرفتار "خود" نیست ، "من " دراو شکل نگرفته ، ذهن کودک "مالکیت" را نمی فهمد ، قیاس و رقابت را نمی فهمد . و به همین دلیل ذهن کودک هنوز تجزیه نگردیده ، چند شاخه نشده و کاملا سالم است . ودچار هیچ واکنشی دربرابر عوامل بیرونی نمی شود . اما ذهن بزرگسال که در آن "خود " بطور نااکاهانه وناخواسته شکل گرفته واسیر ناخودآگاه "من " گردیده . که هردو یک تعبیرِ خیالی هستند وهیچ ارتباطی با حقیقت  وجودی افراد ندارند ، باشنیدن یک حرف ، یک پیام ویا یک عمل مخالف ، از دیگری دربرابر وی تحریک گردیده وفرد را دچار سوئ تعبیر می نماید ، که جبهه گیری و تقابل و انتقام بعداز آن در فرد بوجود می آید . وهمین عامل ، به شکل انتقام دررفتار وگفتار ویادر عمل ، فرد را وادار به این اعمال می سازد . ذهن منِ نوعی دچار انحراف وخطای پندار است که همین پیله ی القاییِ  به ذهن مرا دچار چالش کورِ جبهه گیری و تقابل و انتقام می سازد . ووقتی عمیق نگاه کنیم همین روند زندگی غالب افراد در زمین است . هنوز اکثریت مردم درروی کره ی زمین ، جز ذهن خودرا نمی فهمند وحتی بسیاری با تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی سرسختانه ، خودباخته و دراسارت ذهنِ کور و منجمد وبسته ی خود هستند وتمام فرامین زندگیِ رقابتی وپراز چالش آنها ، از طریق ذهن به آنها اعمال می گردد ، در حالی که می بینیم ، حقیقت وجودیِ انسان جدای ازفرهنگ و عقیده وباورها ونفوذ سخت آنها برروی یکایک افراد چیز دیگری ست .  بسیاری از افراد وقتی همین مقاله ی دست وپا شکسته وناقص را می خوانند ، دچار جریحه دار و زخمی شدن ذهنِ خود (خود و منِ شکل داده ی در خود ) می شوند ودچار چالش قضاوت ، می خواهند سر بر تن نویسنده ی این متن نباشد . اما برای بسیاری از افراد نیز نگاشتن این واقعیت قابل درک و فهم است وبا خواندن آن سراپا گوش می شوند وهرگز اسیر پیشداوری و قضاوتِ انتقام گیرنده نمی شوند  اینگونه افراد باخواندن همین متن ناخودآگاه گره های زیادی در  ذهنِ آنها گشوده گشته وبا آن احساس آرامش می نمایند  . اینگونه افراد هستند که ذهنی باز وروشن دارند و می توانند باصبوری با مطالعه ی کتابها ی خودشناسی ، خودرااز بقیه ی گره های ذهنی به تدریج خلاص نموده وبه رهایی دست بیابند .

      بلی ،  حقیقت انسان این است و آدمی قرنهاست که از ماهیت و اصل وریشه ی واقعی خود ، ناخودآگاهانه دور ودور شده ، و کشف این واقعیت وجودی سرزمین آرامش و امنیت و راحتی و بی دغدغه گی و بی استرس و بی اضطراب بودن هرکسی است .

      باز می گردیم به همان مطلب ابتدا ، نگاه با قضاوت ونگاه بدون قضاوت در میان افرا در هرسرزمینی . نگاهی که فاقد قضاوت باشد نگاهی مشاهده گر است که گرفتار هیچگونه چالشی نمی شود ، عریان وشفاف و بدون پرده و استتار همه چیز را می بیند وتاژرف و عمق تمام پدیده های هستی بسته به دانش اکتسابی که فرد دارد نفوذ می نماید . نگاه بدون قضاوت موانعی را که ذهن ایجادگر آنهاست ، دربرابر خود نمی بیند  . چون مانعی برایش وجود ندارد ، مانع همان ذهن بوده ولی فرد خودرا آگاهانه از خودباختگی واسارت ذهن خویش نجات داده است . وبی حجاب و بی پرده هرچیزی را می نگرد . بد نیست به این نکته توجه داشته باشیم ؛ که چشم ما حکم یک دوربین را دارد وفا علی  که توسط دوربین  فعل مشاهده را انجام می دهد ، ذهن است . چنین ذهنی ، قاضی قضاوت و پیشداوری نیست و عمل خالص وناب مشاهده (دیدن) را انجام می دهد . هیچگونه خللی در مشاهده ی ناب وصره  ذهن وارد نمی شود و ذهن ، شفاف وواضح وروشن همه چیز را می بیند . نگاه بدون قضاوت ، نگاهی ست که تمام دردهای جوامع بشری را می بیند ، ریشه وعلت تمام آنهارا می بیند ( ذهن شرطی در آدمیان ، عامل همه ی درد و زخم هاست ) وراهی نیز برای درمان وشفای دردها وجود ندارد ، مگر آنکه ذهن در هرکسی تزکیه و تطهیر و پاک شده باشد . وگرنه مبارزه با دردها و عوامل بروز آنها ، وبا ناهنجاری و نابسامانی های اجتماعی ، همچنان ناخودآگاه ، فربه کردن ریشه ای دیگر برای بروز درد ها وایجاد مجدد ناهنجاریهاست . ودرخاتمه تا یکایک آدمیان تغییری ریشه ای وبنیادین در خود بوجود نیاورند ، تمام زخم و آلام ودردها برجای خود باقی خواهد بود .  جامعه ی آرمانی ومدینه ی فاضله برای یکایک مردم در زمین زمانی محقق خواهد شد که آگاهی مردم در زمین به مرز این دگرگونی و تحول رسیده باشد . چون هنوز اکثریت افراد در یکایک کشور ها به این آگاهی نرسیده اند ،  درهرکشوری لاجرم باید بستر وزمینه ی دگرگونی و تغییر و تحول برای یکایک مردم بطور خوداگاه وناخودآگاه مهیا گردد .

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۰۵۹۵ در تاریخ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۰۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۴۲
      سلام
      بربانوی گرامی
      ممنون از شما
      2: خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۰۸
      آرامش وصلح و برابری روزی برای آدمی در هرکجای زمین محقق می شود ، که هرکسی ذهن آشوبگر را در خود شناخته وآن را خوداگاهانه از معرکه خارج نموده وبه ماورای ذهن در خویشتن قدم بگذارد ....از آن زمان است که بهشت موعود برای آدمی قابل دریافت است.... پس بیایید بدون دچار تعصب کور شدن واسیر قضاوت های ناصواب گردیدن ، خودرا به معنای واقعی در آیینه ی وجود خویش پیدا کنیم ...
      بانگاهی عمیق وریشه ای در خود ، خود (غده ای خیالی در ذهن )می تواند بوسیله ی این نگاه ژرف ، متلاشی ومنهدم گردیده و مارا از اسارت خود نجات دهد .... اما جرات نگاه عمیقِ به خود (همان غده ی خیالی ) را نداریم چون از متلاشی شدن آن در خود می ترسیم وواهمه داریم ، چون تمام هویت مارا (بطور کاذب) همان خود توهمی و خیالی شکل داده ، هستی مارا همان خود ، برپاودایر نموده و ترس ما باویران شدن خود ، از دست دادن هویت کاذب خود وهستی خویشتن است ... درحالی که رهایی و دست یافتن به آرامش واقعی نیز برای هرگسی در گرو متلاشی و منهدم شدن و رهایی از اسارت خود است ....واین مشکل بنیادی وریشه ای ست که قرنها در بشر بوجود آمده و هنوز بعداز هزاران سال ، تنها معدود افرادی ، باکسب خودآگاهی ، خودرا ازاسارت حود ، که گفتیم عاملی خیالی و توهمی ست نجات می دهند ....بشرزمانی می تواند سرزمین ایده آل و زندگی آرمانی و انسان حقیقی وواقعی را از خویشتن وبرای خود بسازد که از اسارت ذهن بسته وخودِ خیالی ، خودرا خلاص نماید واین غیرممکن نیست و باشد که آیندگان نزدیک ویا دور خودرا برای همیشه از اسارت نجات دهند وجز همین نیز راهی برای دگرگونی وتحول آدمی وجود ندارد ....
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۰
      👌👌👌🌷🌷🌷🌷🌸🌸🌸🌸
      ارسال پاسخ
      فرشاد اقبالی
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۳۶
      سلام و درود برشما
      مانند همیشه مطلبی قابل تعمق بود
      پاینده و سرفراز باشید
      خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۷
      باسلام
      وعرض ادب
      برشماشاعر فهیم و بزرگوار خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۱۰
      سلام استاد گرامی جناب نا ظمی بزرگوار
      بسیار عالی همانند همیشه
      بامفهوم واموزنده وزیبا
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۲۴
      سلام
      دوست بزرگوارم جناب فتحی
      ممنون از شما خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      مریم کاسیانی
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۱۲
      سلام و درودها
      بسیار عالی فضای درونی برای قضاوت را بیرون نهاده ایید🌹
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۳۴
      سلام
      بانوی گرامی
      فضای قضاوت در ما ، منبعی کور ومبهم و خیالی ست که عامل رفتار واعمال متناقض بشر همین فصای توهمی ست ، وهرکس آن را در پشت باوری فرضی و ایده آلی از چشم خود پنهان نگاه می دارد ، تا آن را روشن نبیند ...وآیا انسان دچار فریبی در خود نیست که آن را حقیقت خویش تلقی می کند ؟....
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۱۱
      درود برشما جناب ناظمی بزرگوار
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۱۴
      سلام
      وعرض ادب
      برشمابزرگوار خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      اميرحسين علاميان(اعتراض)
      سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۳۲
      چقدر درست قلم رقصانديد
      اين را مني كه بارها در زندگي مورد قضاوت قرار گرفتم
      خيلي خوب لمسش ميكنم
      قلم زرين و اگاه شما غنيمتي ست استاد خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۴:۱۶
      سلام و عرض ادب و احترام
      خدمت شما جناب ناظمی عزیز

      مقاله ی به جد فلسفی شما
      واقعا آدمی را به مقصود اصلی
      و خاستگاه اصلی فلسفه میکشاند
      یعنی اندکی اندیشیدن

      البته با شناختی که از شما پیدا کردم غالب کارهای شما این مهم را دارا هستند. دغدغه مند بودن نشان از یک مرحله ی حساس در شخصیت آدمی است. و ایجاد دغدغه ای به این مهمی در اطرافیان اساسا خاستگاه مهم فلسفه است.

      اگر بخواهم بپردازم به مورد ایراد شده در متن شما سخن بسیار میشود. شما استادید و ابراز در برابر شما کمی احتیاط لازم است، اما به کمی اکتفا میکنم به واقع آدمی در تقابل با مرگ خود حقیقی خود را پیدا خواهد!!!!! اشتباه نشود حرف بنده نه نشانی از افسردگی دارد نه نشانی از خشونت، بلکه تنها جایگاهی که تعلق درونی قطع میشود تقابل زندگی با مرگ است. مرگ آگاهی نه افسرگی در برابر روزمرگی تا برای مردن!!! انسانی که خود را همواره آماده باشِ یک حقیقت بداند که ماندنی نیست و مقدّر شده است در کتابی مبین کی از دنیا میرود دو نتیجه به او داده میشود یک اینکه فرصت ها را به خوبی درک میکند و حیاتی خوش از دریچه ای آگاهانه نسبت به پیکره ی وجودی خود که تشکیل دهنده ی شخصیت مادی و معنوی او باشد را میسازد و دو هیچ گاه از انتهای مسیر زندگی هراسان نیست. اجازه بدهید با حرفتان کمی مخالف باشم. ساختن من به خودی خود نه تنها ایراد نیست بلکه جبر تکوینیِ حیات است. اگر قبول کنیم که آدمی دارای قدرت انتخابگری هست لاجرم باید پذیرفت با من خود این انتخاب را انجام میدهد نه با چیز دیگری. اما درست گویی آن است که من در هر لحظه متغیر است و من ها بسیار می نشیند و آدمی که شخصیتش را میخواهد درست شکل بدهد من های خود را در راستای تعالی بر بال عقلانیت و عشق بارور میسازد. اینجاست که حدیث امام صادق معنا میابد که هر کس دیروزش مثل امروزش باشد ضرر کرده است حتی یک لحظه اش مثل قبل باشد.

      حتی اگر منظورتان رسیدن به انوار درونی که از حجاب ها به دور است با باید با منیتی بودن منیت ورود کرد. به چه معنا؟ یعنی ابتدا در مرحله ی فنای فی الله منیت خود را غرق نور خدا از بین ببرد و بعد در بقای بالله وارد در انوار الهی شود.

      پر حرفی بنده را ببخشید
      خندانک
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۰۶
      سلام
      دوست بزرگوار جناب صادقی
      ابتدا بدون وارد هر حاشیه ای شدن ، سخن را با دوبیت شعر از مولوی آغاز می کنیم ؛
      خویشتن نشناخت مسکین آدمی
      از فزونی آمدو شد در کمی
      خویشتن را آدمی ارزان فروخت
      بود اطلس ، خویش را بردلق دوخت
      این دوبیت شعر مولانا گویای واقعیت فراموش شده واز دست داده ی آدمی ست ، گویای شخصیت حقیقی وواقعی او و شخصیت ویا هویتی کاذب ودروغین که برای خود هرکسی ساخته و سرسخت اسیر آن گردیده است و همچنان بعداز قرنها باسرسختی و با قهرو خشونت وباابزارهای مرگبار از این شخصیت غیرواقعی و کاذب و خیالی در خود دفاع کرده و این شخصیت را در خود محفوظ نگاه می دارد .... خویشتن نشناخت مسکین آدمی ... بلی ، آدمی در هرکجا وباهرفرهنگ وبا هرسطح از آگاهی که دارد ، خویشتن واقعی وخدادادی خودرا نشناخته است ...ازفزونی آمدو شددر کمی .....فزونی یعنی آگاهی و سرزمین نامحدود وبیکرانی که در وجود آدمی هست ، ولی انسان از آن سرزمین بیکران ولایتناهی که در جسم فیزیکی اش همیشه هست ، نااگاهانه وناخودآگاهانه دور شده و به آن پشت کرده ، سرزمینی لایتناهی وبیکران ونامحدود ولبریز از روشنایی.....وبرای خود سرزمینی حقیروپست و محدود وتاریک ساخته وخودرا دراین سرزمین بسته چون قفسی تنگ و تاریک زندانی کرده است . سرزمین بیکران ونامحدود و روشنایی بخش عقل کل ِآدمی ست و سرزمین منجمد ویخ زده و بسته ذهن است که آدمیان را درخود گرفتار کرده است .
      بلی ،
      مازمانی که متولد می شویم وهنوز نوزاد هستیم اسیر و گرفتار ذهن خود نیستیم ، بعداز دورا ن کودکی ما به دلیل غلبه ی جامعه و فرهنگ و خانواده و پرورش وتربیت خانوارها ...ناخودآگاه برای خود یک شخصیت پنداری ساخته وباثبت ناخودآگاه آن در ذهن خود ، خودرا وظیفه مند پرورش و رشد و ترقی آن شخصیت می بینیم وتمام عمرمان را با تمام نشیب وفرازها صرف بقا ورشد این شخصیت می نماییم . این شخصیت خیالی و بدلی وغیر واقعی مارا از ساختار واقعی مان منفک و جدا ودور می سازد ....شما نوشته اید ؛
      ساختن من به خودی خود نه تنها ایراد نیست بلکه جبر تکوینیِ حیات است. اگر قبول کنیم که آدمی دارای قدرت انتخابگری هست لاجرم باید پذیرفت با من خود این انتخاب را انجام میدهد نه با چیز دیگری .....
      آنچه شما می گویید کپی دستورالعملی ست که قرنها بشر در کنار (انتخاب شخصیت ذهنی ) برای خود این راهکارها را نیز برای توجیه کور خود بدون شناخت واقعی خود و شناخت واقعی انسان ، برای خود آفریده وبرگُرده ی زندگی رقابتی اش سوار کرده است .... در صورتی که ماهیت واقعی انسان یا شخصیت الهی وخدادادی او ( آنچه هست ... وذاتا آفریده شده ... وهنوز باتولد هرکسی این شخصیت حقیقی و یا تمامیت انسان ، باهرکسی وجود دارد ) این شخصیت پنداری ، شخصیتی متضاد ومتغایر با شخصیت حقیقی اوست ....وجدایی هرکسی از ماهیت واقعی اش سبب افسردگی ، نگرانی ، دلهره ، اضطراب ، خشونت طلبی وبروز ستیز و جدال و جنگهای ویرانگر ...و... برای هرکسی وهرسرزمینی گردیده است . که این سرنوشت واقعی و حقیقی و خدادادی انسان نیست و هرکس باید سرنوشت حقیقی اش را با محو تمام موانع وغبارهای درونی در خودش کشف کند ....
      ذهن ما به علت ناتوانی ( چون قدرت نفوذ به اعماق و ژرفناها را ندارد ) وتنبلی ، و رخوت و سستی ساده ترین تعبیرهارا پذیرفته و هرکسی را اسیر همان تعبیر ساده می نماید و قدرت اندیشیدن درست را از فرد می گیرد که این مشکل عموم آدمیان در روی کره ی خاکی بوده وهست وشاید آیندگان حداقل نزدیک هم اینگونه باشند ..... خندانک خندانک
      سعید صادقی (بینا)
      چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۳۷
      درود بر شما استاد ارجمند

      کوتاه عرض کنم
      در موردی که آوردید بابت اینکه من و منیت ها کپی دستورالعمل هایی است که...

      البته بنده فکر میکنم مشکل اینطور حل خواهد شد که
      من به حضور کشانده شود نه یک منِ حصولی

      فکر نکنم نیازی به توضیح منِ حضوری در پیشگاه کائنات و فرقش با منِ حصولی باشد در محضر شما باشد.

      شهادت طلبی یعنی آنکه دیدگان و در کل تمام پنج حس و وهم و خیال و عقل در حضور البته اگر باشد ( که در تمام مدت کار معصوم است) دیگر جایی برای منِ حصولی نیست که البته ایرادی بر منِ حصولی ساختن نیست اما این کجا و آن کجا.

      احساس میکنم آرمان شهر شما در منِ حضوری باشد که همه در آن شاهد بر حقایق هستند که خوب این همان وعده ی الهی است برای مهدی موعود.
      اصغر ناظمی
      چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۳
      سلام
      وعرض ادب
      البته بنده فکر میکنم مشکل اینطور حل خواهد شد که
      من به حضور کشانده شود نه یک منِ حصولی
      بامنِ حصولی ودرچنگال های آن گرفتار بودن منِ حضوری وجود ندارد . مقدمه ماباید آگاهانه وخودآگاهانه باتمرین و ممارست از منِ حصولی رهاگردیم تا به منِ حضوری اتصال بیابیم ...البته ممکن است شماوبسیار کسان دیگر ناخودآگاه پیش زمینه ی تحول ودگرگونی را از همان دوران نوجوانی تا اکنون در خود فراهم نموده باشید . باز تاکید می کنم ، ناخودآگاه ممکن است به این تحول رسیده باشید و اکنون باکسب اندکی خوداگاهی به \\\"رهایی\\\" نایل آیید .....به همین دلیل من درابتدای کلام ، خودآگاه و ناخودآگاه راقید کردم .
      بلی ،
      بامنِ حصولی منِ حضوری ناپدیداست
      وبامنِ حضوری هیچ نشانی از منِ حصولی نیست
      بقول معروف دراقلیم دو پادشاه نمی گنجد.....
      سعید صادقی (بینا)
      سعید صادقی (بینا)
      چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۷
      بله موافق هستم
      که خوب در ادبیات اسلامی از این تمرین و ممارست
      در قرآن سوره مبارکه شمس به اسم تزکیه نفس اسم آورده شده
      است که کاملا منِ حصولی را به حضور میکشاند.

      استفاده کردم استاد عزیز خندانک
      ارسال پاسخ
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۴:۲۱
      سلام و درود بی کران به شما
      جناب ناظمی بزرگوار
      با اجازه شما درمورد قضاوت دیدگاه خود را بگویم
      قبل از هر حرفی این سروده ی حضرت حافظ را بسرایم

      《عیب رندان مکن ای زاهده پاکیزه سرشت
      که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
      من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
      هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت》




      و اما قضاوت...
      قضاوت ریشه ی عمیقی در تفکرات اعتقادات و اندیشه های یک فرد دارد

      که از کودکی در ناخودآگاه یک کودک شکل میگیرد و ناهنجار های رفتاری را به وجود می‌آورد
      و خانواده اصلی ترین رکن این ناهنجاری ست

      این ناهنجاری های رفتاری همان بیماری روان است و تنها کودک است که در آن نقش ندارد
      وقتی خانواده و یک جامعه و یک دین به هر اتفاقی برچسب میزند و افراد را دسته بندی میکند
      با این دسته بندی یک عده خود را با ارزش و یک عده خود را بی ارزش می دانند
      و کسانی که نادیده گرفته شدند و عزت نفس آن ها پودر شده
      سعی در پایین کشیدن افرادی دارند که جامعه دین و خانواده آن ها را عزیز کرده فرقی نمیکند زن باشد یا مرد

      دلیل این همه تبعیض جنسیتی
      خشونت علیه زنان
      زنان علیه زنان

      و این همه قضاوت و بدجنسی

      همه و همه اش ریشه در دسته بندی تفکرات تعصبات و جنسیت دارد

      همان کودک رشد میکند و شکل میگیرد
      یا مهره ی سوخته میشود
      یا با عقل و اراده آگاهی و سواد
      راه خود را انتخاب میکند
      خود را کشف میکند و به درد های این مسیر
      غلبه میکند
      و در نهایت در این مسیر روزی با حقیقت
      روبه رو خواهیم شد که بیداری سخت تر از خواب است
      اما لذت بیدار زندگی کردن را فقط افراد شجاعی میتوانند حس کنند
      که درد رو در رو شدن با خودشان را پذیرفته اند
      آدم های شجاع بدون الگو های قضاوت گرایانه رایج جامعه تصمیم خود را میگیرند
      و توانایی مشاهده کردن بدون قضاوت
      بالاترین سطح هوشیاری و خرد است

      وقتی شما در مرز بین بد و خوب هستید
      کار انتخاب راحت است در علم اخلاق و همه چی در کتاب ها به خوب و بد تقسیم میشود
      ولی در زندگی واقعی آیا این چنین است ؟؟؟
      در زندگی واقعی اخلاق یک چیزی ست
      که از طرف تو خوب است ممکن است از طرف دیگری بد باشد کسانی که خودشان را در یک نظام فکری می گنجانند و ذهنشان توسط آن کنترل میشود خیلی راحت میگویند این چیز خوب است آن چیز بد
      مهم ترین آسیبی که بسته های فکری به ذهن‌وارد میکنند پایین کشیدن کرکره ی اندیشدن در فرد است و همه چی خیلی وقت پیش در ذهن او به دو جبهه خوب و بد تقسیم شده است برای همین است که اندیشیدن دردناک است
      اگر در طول روز یک بار بیرون از دایره ی نظام فکری (ایدئولوژی) موقعیت متناقض انسانی را به درون خود بردید تبریک میگم در حال اندیشیدن هستید
      و اندیشدن تراژیک ترین امر انسانی ست
      و همانا قضاوت کننده کور و احمق است ...

      و با متنی از کتاب شازده کوچولو بحث خود را به اتمام می رسانم

      شازده کوچولو به سیاره دوم رفت. آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد.
      بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند.
      اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
      نرو، تورا وزیر دادگستری میکنیم.
      شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
      فروانروا گفت:
      خب، خودت را محاکمه کن!
      این سخت ترین کار دنیاست! اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...



      ممنون از حوصله ی دریایی تان


      جناب ناظمی قلمتان سبز🌷🌷
      مریم کاسیانی
      مریم کاسیانی
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۱۴
      سلام حدیث عزیزم🌹🌹🌹🌹🌹🌹
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۵۷
      و اما قضاوت...
      قضاوت ریشه ی عمیقی در تفکرات اعتقادات و اندیشه های یک فرد دارد

      که از کودکی در ناخودآگاه یک کودک شکل میگیرد و ناهنجار های رفتاری را به وجود می‌آورد
      درودها
      بانوی گرامی واندیشه مند
      دربالا به مطلب مهمی اشاره فرمودید ؛
      قضاوت ناهنجاریهای رفتاری را بوجود می آورد .... بلی ، حرف همین است ...اما علت ودلیل وریشه ی قضاوت درچیست ؟ .... بلایی که قرنها گریبان بشر را گرفته ، منیت و خودمحوری و خودبینی و خودخواهی اوست و انانیت سبب تمام کج رفتاریهای بشری ست ....وآنچه نیز زمین را تفکیک و تقسیم و مرزبندی و بشررا تقسیم ودرجه بندی می کند ، و خالق نیک و بد و زشت و زیبا می شود ، قضاوت کور بشراست وباعث آفرینش سلاحهای ویرانگرو مرگ بار ....پس عامل تمام مصیبت ها "منیت" است وتا این بلای دیرین از بشر جدا نشود ، مصیبت همچنان پابرجا وباقی ست . واما انچه می تواند یکایک آدمیان را ازاین فلاکت نجات دهد ، مشاهده ی ناب و شفاف در خویشتن ودر اعمال و رفتارخویشتن است که این مشاهده از هر قضاوتی بدوراست ، ووقتی مشاهده ی بدون قضاوت و پیش داوری در کسی وجود داشته باشد ، دیگر عاملی برای بروز وبوجود آمدن ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی و تنش های کور پیامد آن گریبانگیر فرد نمی گردد وجهان عرصه ی امن و راحتی برای یکایک افراد است .... خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۳۰
      درود مهربانو خندانک
      بند آخر شازده کوچولو عالی بود خندانک
      و همچنین متنتون خندانک خندانک خندانک خندانک
      در واقع حرف استاد هم منظور کنکاش و قضاوت در مورد خودمون هست☺🌷🌷🌷
      خودمون با خودمون
      ارسال پاسخ
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۰۱
      سلام مجدد
      احسنت جناب ناظمی ارجمند 🌷🌷
      و اما منیت...
      درست فرمودید منیت معصیت است.
      انسان ها باید غرور و منیت درونی را کنار بگذارند...
      این گونه دنیا زیبا خواهد شد
      این که انسان ها از دریچه ی دیگران به هرچیزی نگاه کنند و به انسان های دیگر وصل شوند

      آن وقت درون حساس و شکننده ی یک انسان را با تمام احساساتش را حس خواهند کرد
      و این تجربه ی بی نظیر
      صمیمیت و انسانیت اصیل است

      و ما باید خودمان را بسازیم
      و مسیری را طی کنیم
      که پر از تبسم خدا
      و تمنای عشق است

      مسیر و راهی که تهی باشد
      از منت منیت دروغ و ریا...

      《رسالت من از عشق می آید

      تا در اتاق سایه روشنم

      گرفتار خودبینی آیینه نشوم

      من باید خودرا بیاویزم بر مهربانی

      سیب را نبینم خوشتر از گلابی》


      زنده باشید استاد گران قدر 🌹🌹🌹🌹
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۰۲
      سلام مریم عزیز و مهربان🌹🌹🌹
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۰۴
      درود سارای عزیزم خندانک

      بله همین طور است گلم : خندانک خندانک
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۳۱
      منیت وخودمحوری در بشر یک معصیت و گناه نیست بلکه یک بیماریِ مهلک ووخامت بار است بسیار ویرانگرتراز بیماری کرونا و کووید ۱۹ که امروز گریبان بشررا گرفته وجوامع بشری را گرفتار ترس و خوفی جانکاه نموده ، که نتیجه ی آن بیماری (خودمحوری) تفرقه و جدایی ، نزاع های خانوادگی ، درگیریهای اجتماعی و جنگهای خانمانسوز می گردد ، روابط قهر آلود و خشونت بار مردم با یکدیگر به دلیل انانیت و الینه بودگی و خودمحوری آنهاست وتنها راه نجات بشر برای رهایی از این مصیبت رسیدن به خودآگاهی ست واین بلای بشری با شناخت واقعی خویشتن خود دست از سرهرکسی بر می دارد ......
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۲۰
      مهم ترین آسیبی که بسته های فکری به ذهن‌وارد میکنند پایین کشیدن کرکره ی اندیشدن در فرد است و همه چی ، خیلی وقت پیش در ذهن او به دو جبهه خوب و بد تقسیم شده است برای همین است که اندیشیدن دردناک است .....
      به مطلبی اشاره فرموده اید که گشودن آن راز بسته ی ما آدم هاست ، درمطلب بالا ابهامی وجود دارد ، وپرسشی که بوجود می آورد این است ، چرا بسته ها ی فکری در هرکسی اندیشیدن را دروی محدود می کند ؟.... وچرا اندیشیدن برای فرد دردناک می گردد ؟....و به همین دلیل از اندیشیدن درست فرد دوری می جوید . این ابهام را هرکسی باید در خود بجوید وبه پاسخ درست وواقعی برسد ، وگرنه هرکسی وهر کتابی وی را دچار انحراف ومسخ شدگی می نماید .....در پاسخ می گویم ؛ آنچه در ذهن ناخودآگاه وجود دارد وبه بسته های فکری چسبیده و فرد را از اندیشیدن و مشاهده ودیدن خود محروم می سازد همان (خود) است که از دوران کودکی به ذهن ما تحمیل وبرگرده ی آن سوار شده است ....برای رهایی از چنگال شوم و آهنین خود ، باید عمل وفعلِ مشاهده در خود را در خود پاک سازی و تقویت کنیم ، که بااین فعل مشاهده ی خالص و ناب بری از قضاوت ، می توانیم (خود) را در ضمیرخویش ، دیده وبا همین دیدن آن را متلاشی و خنثی کنیم . وراه درست وسالم اندیشیدن را برای خود با محو خود باز کنیم .....
      ارسال پاسخ
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۱۰
      آدمی ، قرنهاست ناخودآگاه در بن بست چالشی گرفتار شده که هرکسی جنگ طلب و صلح اندیش ، جبرا مجبور به حفظ وبقای خود در خویشتن است واین چالش کور و تاریک ، وتیره اندیش هرکسی را به میلِ خود برای حفظ و استمرار و دوام خود به هرسویی هدایت می کند . "خود " تکیه گاه وپناهگاه امنی برای هرکسی گردیده ویا هرکسی برای خود چنین پناهگاهی ساخته که جرات و جسارت درهم شکستن وویران کردن آن را ندارد . اما نفس و ماهیت این چالش /خود توهم و خیال و رویا ست وبرای بقا ودوام مداوم خود از هیچ فعلی مهر آمیز یا خشونت بار و قهری ابا یی ندارد ، این نقطه ی مرموز وتاریک پاگرفته در ذهن ، به مدد خودآگاهی ( شناخت ماهیت ذهن و رویکرد ورفتارهای ذهن ) درخود برای هرکسی قابل شناسایی ست وباشناخت درست این نقطه ی کور هرکسی می تواند خودرا ازاسارت آن نجات داده و در آرامش زندگی کند ......
      اصغر ناظمی
      اصغر ناظمی
      شنبه ۱ آذر ۱۳۹۹ ۱۲:۳۷
      مشاهده ای که باداوری و قضاوت خودآگاه ویا ناخودآگاه ما همراه باشد ، نفس همین پیشداوری و قضاوت زنجیره ی اسارت ما می شود . ومشاهده ای که خالص وبدون قضاوت باشد ، نفس و ماهیت این مشاهده ی ناب عامل اسارت را در درون ما خودآگاه و ناخودآگاه مضمحل و بی رنگ و خنثی وبی اثر می سازد . و می بینیم ، تنها راه نجات بشر ازاسارت خویش که تنها علت وعامل سقوط وانحراف اوست ، مشاهده و دیدن با قضاوت دردرون خویشتن است که بقای زنجیرهای اسارت را در خود مستحکم و قوی تر می سازد واین درد بی درمان عموم انسانهاست ، آنهم باز از دست دادن آرامش خود وبرپانمودن یک زندگی توام با کینه و رشک و از به همراه باستیز و جنگ و ویرانی ست که هرکسی باید برای نجات دادن خود از این قضاوت کور وبی هدف و جدال آفرین خودرا بری و برحذر و مصون نماید ...... خندانک خندانک خندانک
      دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۷:۴۹
      درود استاد عزیزم
      مثل همیشه عالی خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      2