✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀
🍃🍂🍀🍃
🍂🌺
🍀
محسن هشترودی
ریاضیدان شاعر
«محسن هشترودی» اندیشمند، شاعر و ریاضی دان ایرانی زادهی ۲۲ دی ۱۲۸۶ در هشترود تبریز و درگذشتهی ۱۳ شهریور ۱۳۵۵ در تهران در سن ۶۸ سالگی است. مدفن او در قبرستان بهشت زهرا تهران، آرامگاه شماره ۸۲۴است. او از پیشروان تفکر انتقادی مبتنی بر اصول علمی در ایران بود.
پدرش از مشاوران شیخ محمد خیابانی یکی از فعالان نهضت مشروطه بود. محسن هشترودی تحصیلات دبستانی خود را در مدرسههای سیروس و اقدسیه در شهر تبریز به پایان برد و سپس برای ادامه تحصیل در دارالفنون به تهران آمد. چند سالی در تهران به تحصیل پزشکی گذراند، تا در سال ۱۳۰۴ به عنوان دانشجوی بورسیه دولتی برای تحصیل در رشته ریاضیات به کشور فرانسه اعزام شد و در سال ۱۳۱۴ با درجه کارشناسی در رشته ریاضیات از دانشگاه سوربن فارغالتحصیل شد. سپس با سرپرستی الی کارتان در همان دانشگاه به پژوهش در زمینه هندسه دیفرانسیل پرداخت و مدرک دکترای خود را در رشته ریاضیات در سال ۱۳۱۶ دریافت کرد. پس از بازگشت به ایران به عنوان استادیار در دانشکده علوم دانشسرای عالی به کار مشغول شد. در سال ۱۳۲۰ کرسی استادی دانشسرای عالی را دریافت کرد. در سال ۱۳۳۰ به مقام ریاست دانشگاه تبریز رسید، و در سال ۱۳۳۶ به عنوان رئیس دانشکده علوم دانشگاه تهران انتخاب شد. در سال ۱۳۲۳ با «رباب مدیری» ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختر و یک پسر به نامهای فرانک، فریبا و رامین بود.
تخصص هشترودی در زمینه هندسه دیفرانسیل بود. مهمترین اثر علمی نگاشته شده توسط محسن هشترودی، پایاننامه دکترای او در زمینه هندسه دیفرانسیل است، که در آن یکی از مدلهای ریاضی استادش (الی کارتان) را تعمیم داد که امروزه به نام «التصاق هشترودی» (Hachtroudi Connection) شناخته میشود.
دكتر ماكان در كتاب نگرشهاى ايرانى مىنويسد: روزى كه آرمسترانگ به عنوان نخستين انسان پاى بر كره ماه گذاشت، پروفسور هشترودى در گفتگويى راديويى اظهار داشت كه بشر مىتوانست يك قرن زودتر به ماه دست يابد اگر كتابخانه فارس و تيسفون را به آتش نمىكشيدند يا به دجله نمىريختند.
- کتابها:
جهان اندیشه، دانش و هنر
نظریه اعداد
سایهها (مجموعه شعر)
سیر اندیشه بشر
از مکانیک کلاسیک تا مکانیک کوانتیک
- نمونه اشعار:
(۱)
داغ مهر تو...
در آب دم، نقش این دنیا نهادند
که داغ مهر تو بر ما نهادند
به هر سروی که اندر بوستان است
نشانی زان قد و بالا نهادند
به صحرا تا بگرید چشم مجنون
نشان چهرهی لیلی نهادند
زمین در سیر خود سرگشته میرفت
رواق گنبد خضرا نهادند
به شکوا هر لبی را میگشودند
سر انگشتی بر آن لبها نهادند
به دل ره بُرده با افسون و نیرنگ
هزاران رنج پا برجا نهادند
ز توفان بلا سرمست جَستند
مرا در کنج غم تنها نهادند
هر آن کس را که اندر دل غمی نیست
به صورت آدم، اما آدمی نیست.
(۲)
دو لب ترانهگو
وقت سحر به ناز خوش، دیده چو باز میکنی
خندهی صبحگاه را قصه دراز میکنی
خندهزنان چو بگذری بر اثر سپیدهدم
زمزمهی نسیم را قافیهساز میکنی
جلوه دهی اگر به شب، آن بر و دوش نازنین
چهرهی ماهتاب را دیدهنواز میکنی
شعلهی چشم مست خود گر فکنی بر آسمان
تابش آفتاب را شعبدهباز میکنی
مست و خراب و میزده گر گذری به میکده
وقت صبوح، می کشان وقت نماز میکنی
حلقهی خانقاه اگر نیمشبی زنی به در
حق یقین عارفان عین مجاز میکنی
دُر چو بریزی از صدف گاه تبسم از دو لب
مُنعم ناسپاس را اهل نیاز میکنی
وسوسه گر کنی دمی از دو لب ترانه گو
منکر دلسیاه را واقف راز میکنی»
(۳)
نوگلی بر جویباری رسته بود
صد هزارش عاشق دلخسته بود
بس که از عشّاق خود خون ریخته
رنگ رخسارش به خون آمیخته
در کنارش بلبلان بیشمار
داده از کف در غمِ هجرش قرار
در میانشان بلبلی خاموش بود
در ضمیرش عشق گل در جوش بود
شعلهی عشقش زبان را سوخته
در غم گل خاموشی آموخته
آفتاب بخت و اقبالش دمید
صبح، وقت خندهی گل در رسید
دید در آغوش گل شبنم در است
روی گل از بوسهی شبنم تر است
کرد فریاد و گریبان چاک زد
خاک بر فرق و جبین بر خاک زد
گل چو شبنم بوسه زد، پس در گرفت
مهر خاموشی ز بلبل بر گرفت
ناله میزد بلبل و گل میشکفت
در شکفتن رو به بلبل کرد و گفت
عشق، ظاهر میشود آنجا که یار
رو بگرداند ز عاشق بر کنار.
(۴)
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
بی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست.
جمعآوری و نگارش: #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
🌺
🍂🍀
🍃🍂🌺🍃
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃