سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        نگاه وجودی و پدیدار گرا چیه؟
        ارسال شده توسط

        حسین راستگو

        در تاریخ : جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۱۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۰۹ | نظرات : ۷

        پدیده یعنی چی؟ پدیده یعنی "همینی که هست". شاید به نظرتون بیاد که دارم کوتاه میگم ولی واقعیت اینه که حتی واژه ی “هست” هم در این تعریف اضافه اس. پدیده یعنی چیزی که با اون مواجه میشیم. پدیده یعنی همه چیز. نگاه پدیداری یعنی همه چیز رو پذیرفتن.
        اما چطور می تونیم به درک پدیداری برسیم؟ اینجا موضوع خیلی ساده اس. انقدر ساده که مشکل میشه! اگر ما روی یک صفحه ی سفید با خودکار مشکی بنویسیم می تونیم نوشته ها رو ببینیم ولی اگه روی یه صفحه ی مشکی با خودکار مشکی بنویسیم دیگه دیده نمیشه. به همین صورت درک ما از موضوعات مختلف دارای پشت زمینه هاییه. مثلن اگر در حال صحبت از موضوعات انسان دوستانه و عاطفی باشیم و موضوع بیماری کرونا مطرح بشه خود به خود این بیماری و مرگ و میرهای ناشی از اون برامون رنگ عاطفی داره. ولی اگر در حال صحبت از اقتصاد باشیم و کرونا مطرح بشه جنبه های منطقی و اقتصادی اون بیشتر برامون ظهور پیدا میکنه. این پشت زمینه ها همیشه وجود دارن. اگر ما پشت زمینه ی توجهمون کوالیا باشه، دیگه پدیده رو درک نمیکنیم بلکه شروع می کنیم به توجه کردن به جنبه ی کوالیایی.
        توجه پدیداری یعنی هر چیزی که هست رو تجربه کنیم و درک کنیم که پشت زمینه ها هم مثل پیش زمینه ها پدیده هستن. به عبارت دیگه یعنی به جای دنبال جنبه ی خاصی گشتن توجهمون رو از جنبه های خاص پاک کنیم.
        وجودگرایی نگاه پدیدار گرایانه داره. چیزی که در وجود گرایی به عنوان وجود مطرح میشه در واقع همون پدیده است. یکی از اشتباهات رایج بین کسایی که در مورد وجود گرایی می خونن اینه که فکر می کنن وجود گرایی یعنی این که وجود داشتن رو تبدیل بکنن به پشت زمینه ی ذهنشون و بعد دائم به وجود داشتن توجه کنن. ولی در اصل پدیده گرایی همون وجودگراییه و این که وجود بر ماهیت مقدمه یعنی این که مهم نیست در چه پشت زمینه ای داری تجربه میکنی بلکه مهم اینه که داری تجربه میکنی. به عبارت دیگه وجود گرایی یعنی درون خودمون تبدیل بشیم به هیچ و همه چیز رو تجربه کنیم، چه درونی و چه بیرونی بدون این که به دنبال هدفی از تجربه باشیم.
        به همین صورت پوچی در وجودگرایی یکی از مفاهیم اصلیه. پوچی یعنی این که مهم نیست چه پشت زمینه ای داشته باشی، بلکه مهم اینه که به پدیده توجه کنی و به همین دلیل همه ی کارها و اشیا به یه اندازه اهمیت دارن و شایسته ی توجه هستن. به عبارت دیگه چون زندگی یعنی تجربه کردن و چون تجربه کردن به چیستی وابسته نیست و به پدیده وابسته اس در نتیجه تفاوتی نداره چی تجربه بشه و چیستی پوچه. البته این به این مفهوم نیست که هر کی هر کاری بکنه. در مورد مسئولیت پذیری در وجودگرایی بعدن می نویسم.
        دقت کنید که پوچی هیچ منافاتی با هیچ نوع زندگی نداره بلکه فقط یه درکه از کلیت زندگی. مثلن کسی که به دین اسلام اعتقاد داره می تونه پوچ گرا باشه و زندگی دینی بسیار فعالی هم داشته باشه. پوچی یک واقعیته نه یک مانع. اتفاقن کسی که پوچی رو درک میکنه نوعی آرامش خاص به همراهش داره که خودش شکلی از حوصله برای زندگی به ارمغان میاره. کسی که پوچی رو درک کنه هر لحظه در حال چشیدن زندگی با نهایت پذیرشه، منتظر نیست چیزی اتفاق بیوفته و درک میکنه که آینده و گذشته ساخته ی ذهن هستن، و حال رو درمیابه.
        یه موضوع جالب در مورد نگاه پدیداری اینه که ما می تونیم توی ذهنمون پدیده های بیشماری بسازیم. مثلن وقتی به یه بوته ی گل در کنار یه دریاچه نگاه می کنیم می تونیم هی از این پدیده ، پدیده های دیگری بسازیم. مثلن می تونیم ببینیم که برگای گل کمرنگ شدن و کود نیاز داره یا این که توی دریاچه دو نفر در حال قایق سواری هستن. و دوباره از اون پدیده ها هم پدیده های جدید. ما انسان ها به قدری در این فرآیند ساختن پدیده های جدید استادیم که برای اون اسم داریم. بهش میگیم "تفکر". البته نمی گم تفکر چیز بدیه، خیلی هم عالیه ولی اگر دائم بخواد با خروجی هاش مزاحم تجربه کردن بشه باعث میشه ما با یه تعداد زیادی پدیده ی ساخته شده در ذهن روبرو باشیم که به هیچ کدوم توجه کافی نکردیم و هیچ کدوم رو تجربه نکردیم. آیا بهتر نیست به جای ساختن بیشمار پدیده و تجربه نکردن هیچ کدوم، همون پدیده ی اولی رو تجربه می کردیم؟
        در مورد نقش شکوفایی فردی، نیازهای فردی، لذت گرایی، رنج در نوشته ی آینده صحبت میکنم.

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۴۵۲ در تاریخ جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۱۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        سینا خواجه زاده
        شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۹ ۲۲:۲۹
        درود بر شما جناب راستگو
        شاعر گرامی، دوست عزیز
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        برداشت بنده از متنِ شما:
        اگر می خوایم ((هستی، پدیده، ...)) رو احساس کنیم، باید رفته رفته با تمرین ذهنی و یادآوریِ پیاپی به خود، متقاعد بشویم که مساحتِ گلیمِ وجودمان صفر است و پایِ احساس وجودمان را از آن گلیم درازتر نکنیم.
        به خانه ی پوچْ بودن برگردیم و از پشتِ پنجره های آن،هر چیز که در بیرون می بینیم را به عنوان پدیده و هستی بپذیریم.
        اگر کژفهمی رخ داده است، خواهش می کنم بفرمایید تا بار دیگر متن را بخوانم.(البته متن های آموزنده ی شما را بارها هم خواندن هم لذت بخش است و هم کم است)
        سپاس از شما دوست گرامی
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۵۰
        سلام وعرض ادب
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیما ابراهیمی
        شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۳۱
        سلام و درود
        "کسی که پوچی رو درک میکنه نوعی آرامش خاص به همراهش داره که خودش شکلی از حوصله برای زندگی به ارمغان میاره. کسی که پوچی رو درک کنه هر لحظه در حال چشیدن زندگی با نهایت پذیرشه، منتظر نیست چیزی اتفاق بیوفته و درک میکنه که آینده و گذشته ساخته ی ذهن هستن، و حال رو درمیابه."
        از اینجای نوشته به بعد احساس راحتی کردم. (البته نه به این معنی که قبل آن را نخواندم) خیلی با این مسئله موافقم. اگر آدم بجای سعی در درک کردن ماهیت هستی و وجودی خویش و درک ماوراء و حقیقت معنی، فقط از همین لحظه لذت میبرد دیگر رنجی نبود.
        فکر می کنم این یکی از بزرگترین مفاهیم مدرنی هست که دنیا سعی در پذیرش و آموزش اون داره. دیگر اینکه از چه سنی پیر می شویم و در چه روزی می میریم اهمیت نخواهد داشت. فقط حالا. فکر کنم آدم با تمرین می تواند به نقطه ای برسد که یک موزیک که دوست دارد را گوش کند و واقعا ریلکس بشود، یا چایش را با لذت بخورد، یا به صدای وزش باد در برگ ها گوش بکند، و در تمام آن لحظات فقط به همان پدیده فکر کند.
        واقعا هم اگر به زیبایی پرنده ای که لابلای برگ های درخت مخفی شده است فکر کنی، از دیدن آرایش بی نظم و آزاد برگ ها جا می مونی و فقط در مسیر جستجوی احساسی بهتر، از تجربۀ زیبایی جا می مونی.
        فقط فکر کنم تمرین لازم دارد.
        درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۲۴
        سلام وعرض ادب
        ممنونم از این که می خوانید و دقت عمل دارید
        موضوع لذت رو مطرح کردید: واقعیت اینه که لذت اصلی نیست. لذت هم مثل باقی حالات میاد و میره. پوچی یعنی این که برای تجربه کردن/ نکردن رنج/لذت زندگی نکنیم. هر نوع هدفی ما رو از تجربه دور میکنه. بر اساس هدف رفتار نکنیم. نه این که هدف نداشته باشیم، یک بار فکر کنیم و هدف رو انتخاب کنیم ولی بعد از اون به فکر هدف نباشیم. درک کنیم که هدف هم پوچه و حاوی زندگی نیست بلکه زندگی درون خود ماست و در تجربه کردنه.
        موضوع بعدی هم این که دنیا سعی در آموزش این مفاهیم داره: خیر بلعکس. دنیا امروز سعی در آموزش هر چه ساختاری تر بودن به آدم ها داره . دلیلش هم اینه که کسایی که ساختاری هستن خیلی راحت به گله تبدیل میشن و میشه ازشون بهره کشی کرد.

        یه موضوع دیگه: البته ببخشید که مته به خشخاش میذارم، موضوع فکره:
        فکر تفاله ی وجوده. کار ما این نیست که مثلن موقع غذا خوردن به غذا فکر کنیم. بلکه موضوع اینه که موقع غذا خوردن به غذا خوردن و همه ی احساسات و هیجانات خودمون و بدنمون توجه کنیم. توجه کردن نیاز به درون گویی نداره. صرفن یه موجود بی صدا می تونه توجه کننده ی بسیار خوبی باشه. خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیما ابراهیمی
        نیما ابراهیمی
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۰:۰۹
        درود بر شما
        1- رسیدن به مرحله ای که برای تجربه کردن/ نکردن رنج/لذت زندگی نکنیم، در زبان راحت است ولی در عمل فقط گاهی می توان در این مرحله زندگی کرد و بعد بی آنکه توجه کنیم بدنبال لذت راه خواهیم افتاد یا در رنج و اندوه گم می شویم. لااقل در مورد من که این طور هست.
        2- بله، موافقم. بهتر بود بگویم که شاید بعضی مکاتب نو و بعضی فیلم های هالیوودی این تفکر را در من بوجود آوردند. اما آن مکاتب در رابطه با پوچی نبودند و دربارۀ این هستند که خدا همان انسان است و هستی درون انسان است و.... که با این گفته های شما کاملا در تضاد است و من هم نتوانستم با آن ها ارتباطی بر قرار کنم. اما پوچی.... چه چیزی پوچی را تهدید می کند؟ پوچی بیشتر؟ هیچ چز به پوچی تحمیل نمی شود و پوچی به هیچ چیز نیاز ندارد. چون خود هیچ است. اما بنظرم پوچی ای که شما می گویید همه چیز هم هست. انگار در تاریکی ذهن آشفته از رنگ ها به آرامش برسد.
        3- حقیقتا باور دارم اگر می توانستم به آخرین پاراگراف شما برسم و زندگی را از این دید ادامه بدهم سعادتمند بودم. سعادتمندترینی که می توانستم باشم.
        ضمنا ببخش دیر به دیر مطالبت را می خوانم. چون می خواهم آمادگی ذهنی داشته باشم و اکثر مواقع مشغله های فکری تمام نشدنی دارم یا اینکه سعی در هضم بعضی از صحبت هایمان دارم و زمان لازم دارد.
        "صرفن یه موجود بی صدا می تونه توجه کننده ی بسیار خوبی باشه."
        می دانم فردا این جمله در سرم تکرار خواهد شد.
        خندانک خندانک خندانک
        حسین راستگو
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۲۲
        درود بر شما آقای نیک طبع
        خیلی چیزهای جالبی گفتید و نشونه ی اینه که شما واقعن دارید درون خودتون کاوش می کنید. در مورد شماره 1 شما : ببین رهایی چیزیه که نتیجه ی این شکل از درکه. اگر به دنبال کنار گذاشتن هیجانات خاص و وجود مختلف باشید فقط کارتون سخت تر میشه. رها باشید. برای تصمیم گرفتن کمی تامل کنید. نه از روی شوق و عشق و شور تصمیم بگیرید نه از روی خستگی و نفرت و عصبانیت. تحلیل کنید کجا هستید و چه نیازهایی دارید و بر اساس اونا تصمیم بگیرید. لذت و تفریح و فراموشی هم نیاز هستن. همین طور سخت کوشی و پرورش و دقت. وقتی تصمیم گرفتید اون موقع رها تجربه کنید.
        این که به سرعت خودت می خونی عالیه - هر نوع وظیفه گرایی به نظر من اشتباهه. هر انسانی باید کارهاش رو بر اساس تصمیم انجام بده و نه وظیفه گرایی.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیما ابراهیمی
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        ممنونم از شما
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1