شعرناب

نگاه وجودی و پدیدار گرا چیه؟

پدیده یعنی چی؟ پدیده یعنی "همینی که هست". شاید به نظرتون بیاد که دارم کوتاه میگم ولی واقعیت اینه که حتی واژه ی “هست” هم در این تعریف اضافه اس. پدیده یعنی چیزی که با اون مواجه میشیم. پدیده یعنی همه چیز. نگاه پدیداری یعنی همه چیز رو پذیرفتن.
اما چطور می تونیم به درک پدیداری برسیم؟ اینجا موضوع خیلی ساده اس. انقدر ساده که مشکل میشه! اگر ما روی یک صفحه ی سفید با خودکار مشکی بنویسیم می تونیم نوشته ها رو ببینیم ولی اگه روی یه صفحه ی مشکی با خودکار مشکی بنویسیم دیگه دیده نمیشه. به همین صورت درک ما از موضوعات مختلف دارای پشت زمینه هاییه. مثلن اگر در حال صحبت از موضوعات انسان دوستانه و عاطفی باشیم و موضوع بیماری کرونا مطرح بشه خود به خود این بیماری و مرگ و میرهای ناشی از اون برامون رنگ عاطفی داره. ولی اگر در حال صحبت از اقتصاد باشیم و کرونا مطرح بشه جنبه های منطقی و اقتصادی اون بیشتر برامون ظهور پیدا میکنه. این پشت زمینه ها همیشه وجود دارن. اگر ما پشت زمینه ی توجهمون کوالیا باشه، دیگه پدیده رو درک نمیکنیم بلکه شروع می کنیم به توجه کردن به جنبه ی کوالیایی.
توجه پدیداری یعنی هر چیزی که هست رو تجربه کنیم و درک کنیم که پشت زمینه ها هم مثل پیش زمینه ها پدیده هستن. به عبارت دیگه یعنی به جای دنبال جنبه ی خاصی گشتن توجهمون رو از جنبه های خاص پاک کنیم.
وجودگرایی نگاه پدیدار گرایانه داره. چیزی که در وجود گرایی به عنوان وجود مطرح میشه در واقع همون پدیده است. یکی از اشتباهات رایج بین کسایی که در مورد وجود گرایی می خونن اینه که فکر می کنن وجود گرایی یعنی این که وجود داشتن رو تبدیل بکنن به پشت زمینه ی ذهنشون و بعد دائم به وجود داشتن توجه کنن. ولی در اصل پدیده گرایی همون وجودگراییه و این که وجود بر ماهیت مقدمه یعنی این که مهم نیست در چه پشت زمینه ای داری تجربه میکنی بلکه مهم اینه که داری تجربه میکنی. به عبارت دیگه وجود گرایی یعنی درون خودمون تبدیل بشیم به هیچ و همه چیز رو تجربه کنیم، چه درونی و چه بیرونی بدون این که به دنبال هدفی از تجربه باشیم.
به همین صورت پوچی در وجودگرایی یکی از مفاهیم اصلیه. پوچی یعنی این که مهم نیست چه پشت زمینه ای داشته باشی، بلکه مهم اینه که به پدیده توجه کنی و به همین دلیل همه ی کارها و اشیا به یه اندازه اهمیت دارن و شایسته ی توجه هستن. به عبارت دیگه چون زندگی یعنی تجربه کردن و چون تجربه کردن به چیستی وابسته نیست و به پدیده وابسته اس در نتیجه تفاوتی نداره چی تجربه بشه و چیستی پوچه. البته این به این مفهوم نیست که هر کی هر کاری بکنه. در مورد مسئولیت پذیری در وجودگرایی بعدن می نویسم.
دقت کنید که پوچی هیچ منافاتی با هیچ نوع زندگی نداره بلکه فقط یه درکه از کلیت زندگی. مثلن کسی که به دین اسلام اعتقاد داره می تونه پوچ گرا باشه و زندگی دینی بسیار فعالی هم داشته باشه. پوچی یک واقعیته نه یک مانع. اتفاقن کسی که پوچی رو درک میکنه نوعی آرامش خاص به همراهش داره که خودش شکلی از حوصله برای زندگی به ارمغان میاره. کسی که پوچی رو درک کنه هر لحظه در حال چشیدن زندگی با نهایت پذیرشه، منتظر نیست چیزی اتفاق بیوفته و درک میکنه که آینده و گذشته ساخته ی ذهن هستن، و حال رو درمیابه.
یه موضوع جالب در مورد نگاه پدیداری اینه که ما می تونیم توی ذهنمون پدیده های بیشماری بسازیم. مثلن وقتی به یه بوته ی گل در کنار یه دریاچه نگاه می کنیم می تونیم هی از این پدیده ، پدیده های دیگری بسازیم. مثلن می تونیم ببینیم که برگای گل کمرنگ شدن و کود نیاز داره یا این که توی دریاچه دو نفر در حال قایق سواری هستن. و دوباره از اون پدیده ها هم پدیده های جدید. ما انسان ها به قدری در این فرآیند ساختن پدیده های جدید استادیم که برای اون اسم داریم. بهش میگیم "تفکر". البته نمی گم تفکر چیز بدیه، خیلی هم عالیه ولی اگر دائم بخواد با خروجی هاش مزاحم تجربه کردن بشه باعث میشه ما با یه تعداد زیادی پدیده ی ساخته شده در ذهن روبرو باشیم که به هیچ کدوم توجه کافی نکردیم و هیچ کدوم رو تجربه نکردیم. آیا بهتر نیست به جای ساختن بیشمار پدیده و تجربه نکردن هیچ کدوم، همون پدیده ی اولی رو تجربه می کردیم؟
در مورد نقش شکوفایی فردی، نیازهای فردی، لذت گرایی، رنج در نوشته ی آینده صحبت میکنم.


0