سیروس آتابای
سیروس آتابای نویسنده، شاعر و پزشک ایرانی که در ۱۵ شهریور ۱۳۰۸ در تهران زاده شد. پدرش "هادی" پزشک و مادرش "فاطمه پهلوی" ملقب به همدمالسلطنه دختر بزرگ رضاشاه بود. با این ترتیب سیروس نوه رضاشاه پهلوی و محمدرضا شاه پهلوی دایی او میشد. برادر دیگری به نام "امیررضا آتابای" هم داشت و جزء ۵۷ نفر اعضای اصلی خاندان پهلوی است. او خواهری به نام "سیمین" نیز داشت.
هشت ساله بود که او را با برادر بزرگش در برلین به مدرسه فرستادند. دو سال بعد که آلمان نازی جنگ دوم جهانی را آغاز کرد، مجبور شد در برلین بماند.
زمانی که ۱۶ ساله بود، به ایران بازگشت اما چون خواندن و نوشتن فارسی نمیدانست به زوریخ (منطقه آلمانیزبان سوئیس) رفت و دبیرستان را به پایان رساند و مدتی پزشکی خواند اما شیفته ادبیات بود.
در ۱۹ سالگی به تشویق سراینده بنام آلمانی "گوتفرید بِن" نخستین شعرهایش را در ستون ادبی روزنامه "دی تات" در زوریخ منتشر کرد، اما اولین سرودهی آتابای به سال ۱۹۵۰ در روزنامۀ «کردار» چاپ زوریخ که "ماکس رایشنر" شاعر و نویسنده نامدار آلمانیزبان سوئیسی دبیری صفحه ادبی آن را بر عهده داشت، منتشر شد.
از میان شاعران و نویسندگان آلمانی به "کلمنس برنتانو"، "ادوارد موریکه"، "گوتفرید بن" و "برتولت برشت" ارادتی خاص داشت و با "اریش فرید" شاعر اتریشی و "الیاس کانتی" شاعر و نویسنده بلغاریتبار دوستی نزدیک داشت.
زمانی که ۲۳ ساله بود، به مونیخ رفت، ادبیات آلمانی خواند، باز فارسی آموخت و پس از آن، گاه در تهران و گاه در لندن میزیست و فقط به سرایش، نویسندگی و ترجمه سرودههای کهن فارسی به زبان آلمانی میپرداخت. در ایران با گروه ادبی "طرفه" پیوند داشت (در دهه ۱۹۶۰).
وقتی که ۲۷ ساله بود، نخستین جُنگ سرودههایش "برخی سایهها" در آلمان چاپ شد و یک سال بعد جایزه ادبی "هوگو یاکوبی" را برایش آورد. سرودههای این جُنگ مانند بیشتر شعرهای او بدبینانه و اندوهگینانهاند و درونمایه بسیاری از آنها مرگ و روزگار ناپایدار و عشق و جدایی است:
"چه باری سنگینتر
از روشنایی و گلهای دلشکن سبکبار؟"
در ۳۶ سالگی، نخستین بار ترجمه جُنگی از سرودههایش "وادی شاپرکها" با برگردانهایی از مهرداد صمدی منتشر شد:
"بلا به جان وزیران که ابزار دروغ و ترفند میچینند.
بی اسب، بیسرباز
نزد بارههای تو ایستادهام،
یک شاه پاکباز
حرکت با توست".
دفتر "وادی شاپرکها " به فارسی (تهران ۱۳۴۴ شمسی) از او در دسترس ایرانیان است.
در حالی که از آغاز کارش در آلمان سراینده مطرح و نامآشنایی بود، تاکنون در ایران ناشناخته مانده است.
با انقلاب ۵۷ تنها به این خاطر که پسر عمه شاه بود، دیگر نتوانست به ایران برود و چون کشور آلمان به او روادید نمیداد پنج سال در لندن ماند تا سرانجام در سال ۱۳۶۲ در ۵۴ سالگی به "میهن زبانی" خود مونیخ بازگشت و تا پایان عمر در آنجا زیست و آفرید.
در ۶۱ سالگی جایزه ادبی "آدالبِرت فُن شامیسو" را دریافت کرد که به فرهنگسازان چندزبانه داده میشود.
در سال ۱۹۹۳ به عضویت آکادمی زبان و شعر آلمان درآمد.
"ترانههای بامداد" گزینهای از غزلهای حافظ است که او به آلمانی گردانده و از بهترین ترجمههای شعرهای حافظ به شمار میآید.
از این شاعر ۱۸ مجموعه شعر و داستان به زبان آلمانی به جای مانده است. آتابای برخی از آثار ادبی مطرح فارسی از جمله دیوان حافظ و مولوی و همچنین اشعار "ابوالعلا معری"، شاعر و فیلسوف نابینای عرب را به آلمانی ترجمه کرده است.
سرانجام در ۶ بهمن سال ۱۳۷۴ در شهر برلین آلمان (برخی منابع مونیخ اعلام کردهاند) در ۶۶ سالگی درگذشت.
- نمونه شعر:
(۱)
گذر شقایق
محلۀ آرامبخش
آنجا که کوچهها نام گلها را دارد
همهی این حروف مهربان
که بر خلاف خیابانهای شاهی
نمیتوان در نقشهای جاشان داد
ما در گذر شقایق خانه داشتیم
و سیرسیرک
ساعتِ شنیِ شبهای ما بود.
(۲)
رنگ به رنگ شدنهای امنیتی
[برگردان از آلمانی حامد عرفان]
هر از گاهی من چهرهام را تغییر دادم
تا تعقیب کنندگان را فریب دهم
هر از گاهی وانمود کردم که مردهام
تا از مامور اعدام فرار کنم
هر از گاهی ذهنیات مفتشهایم را خواندم
و معهذا در همهی مواقع
همان رویای دست نخورده را میدیدم
در همهی مواقع
از آسیبهایی رنج میبردم
تا حدی که برای نفس خودم
تبدیل به غریبهای شدم
اما رویای من
همیشه من را باز میشناخت.
(۳)
به یاد فروغ
[برگردان بیژن الهی]
شناختنی
در نور نور سخی
همانگونه که بودی
شناختنی
در عطر اقاقیها
در پیالهی لاله
که دران به چشم تو مینگرم.
رختکشان
باز میگشتی
با شعرهات
با صدات
که جوانه میزند.
بعد ازین
هر نور لطیفی که مرا لمس کند
تو خواهی بود
خواهر مهربانیی من.
(۴)
نقشه شهر سمرقند
[برگردان از تورج رهنما]
من در شهرهای گندآگین
که از فضولات ماشینها تغذیه میکنند
تبعیدی بینشانی بودم
که تنها یکبار در سرزمین ارواح
همهجا را آشنا یافتم.
البته شهرهای دیگران را نیز میشناختم
که در آنها ظرافت موسیقی هندل*
به زبان معماری ترجمه شده بود.
اما تنها در نقشه شهر سمرقند
باغی را یافتم که جستجو میکردم
کاروانسرایی را که در پیاش بودم
و خیابانی را
که در آن خانه توست.
من مسافری هستم
در نیمه راه سمرقند.
ــــــــــــــــــــ
* موسیقیدان بزرگ آلمانی (۱۷۵۹- ۱۶۸۵)
(۵)
خانهیی ساختم
بادش برد، برد
تا به افق.
بام آن بدرود گفت،
دودکش
به بادبادکها در پیوست.
از در یک سراب گذشتم،
زیستم
در فضاهای ناکجاآباد.
خانهی من
آواره میشود با شن،
دیوارهای آن نفس میکشد، نفس
فراخ یا که تنگ.
کف آن به هر قدم جوابگوست
به طنین دگری.
حال، میروید
حال، فرو میریزد.
(۶)
بپر!
چه تفاوت به کجا؟!
از شب،
به شب!
(۷)
در این نزدیکیها
هنوز هم که هنوز است
خرس پیدا میشود
خرسهایی که از کوهها سرازیر میشوند
شاخههای درختان سیب را میشکنند
و پنجههای خود را که بوی سرو کوهی میدهد
به نرمی بر چهرهی خفتگان مینهند.
(۸)
وزن شکوفهیی
سیمای تو را دگرگون میساخت
و روشنا پیام لبخند تو را
میان فضا میبرد!
جمعآوری و نگارش: سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
ــــــــــــــــــــــ
منابع
- کتاب "نزدیک نور: شعر و زندگی سیروس آتابای" نوشته و ترجمه: هادی محیط، تهران: پیکره.
- آیینک کتاب ادبیات دفتر ششم: ویژه سیروس آتابای/به انتخاب و نظر هادی محیط، شیراز: نوید شیراز، ۱۳۸۷.
- ویکیپدیا، دانشنامه آزاد اینترنتی.
- سایت اینترنتی کتابخانه جمهوری اسلامی ایران.
- کانال تلگرامی آفرینش.