سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        زندگینامه ی مختصر خودم
        ارسال شده توسط

        حسین راستگو

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۷۵ | نظرات : ۱۴

        سلام به تویی که داری می خونی. من متولد 65 هستم. الان 33 سالمه. من چند ساله تو این سایت میام و می خونم و می نویسم. در طول این چند سال کلی تغییر کردم. تغییرات من رو میشه در طول شعرام دید. در ابتدای قصه من یه آدم مذهبی بودم. معلم قرآن بودم و خودم هم سالها به موضوعات قرآن و مذهب پرداخته بودم. از بچگی سوالات زیادی داشتم و هی بین آدمای مختلف پاسکاری شده بودم و زمانی که به دوره راهنمایی و دبیرستان رسیدم دیگه خودم داشتم به دنبال جواب سوالام میگشتم. این باعث شد در زمینه فلسفه و روانشناسی مطالعه کنم و در نتیجه دیدم یواش یواش بازتر شد. در نتیجه فکرم هم تغییر کرد و شعرامم عوض شدن. 
        به صورت خلاصه : شعرای من از یه تلاش برای نشون دادن خودم و اثبات کردن اندیشه هام شروع شدن. بعد رفتن به سمت نیست گرایی و مرگ و بعد به سمت بودن و زندگی. به خاطر این که حساسیتی ایجاد نشه الان در مورد نظرم راجع به دین و مذهب چیزی نمی نویسم ولی سربسته به کل عوض شده زندگیم. 
        سوال اینجاست که چرا نباید یه جوون ایرانی به جای این همه موضوعات بی فایده ای که در طول تحصیل به خوردش داده میشه یه کم فلسفه، نه به صورت خشک و درسی ولی به صورت بحثی که باعث باز شدن دید یه فرد میشه بهش ارائه بشه؟ چرا با وجود این که ادعای این هست که اسلام دینی کامل و قدرتمنده ولی در عمل هر جا حرف از آموزش بدون جهتگیری و کلی میاد از هزار جا صدا در میاد؟ چرا این همه با آگاهی دشمنی وجود داره؟ و هزار تا چرای دیگه که دوباره به خاطر ایجاد نشدن """حساسیت""" مطرح نمی کنم. 
        ممنونم که وقت گذاشتید و خوندید
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۳۱۲ در تاریخ چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۰۴:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۴۳
        درود بزرگوار
        به شعر ناب خوش برگشتید
        امید که همیشه خرم و خوش باشید
        از خدا بخواهیم:
        بندگی و یاد خدا و خدمت به بندگان خدا سرلوحه زندگیمان باشد
        در عمل انسانی خدا پرست باشیم
        فلسفه برای کتابهاست
        خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        پنجشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۱:۱۸
        سلام و عرض ادب جناب استکی بزرگوار
        ممنونم از لطف شما گرامی
        به هر حال این هم نظر شماست و ممنونم که من رو بهره مند می فرمایید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        رضا بلالی
        چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۰۶:۴۸
        با سلام و صبح بخیر استاد راستگوی عزیز .
        بنده هم با نظر شما موافق هستم . ضمن یاداوری این نکته که
        در اوایل انقلاب منهم بشدت مذهبی بودم ولی بدلایل عدیده
        الان خیلی کمتر ولی شخصا معتقدم که پیامهای ادیان الهی برای
        انسانها میتواند بسیار مفید باشد بشرط انکه حکومتها ، دین را ابزاری برای بهره کشی و در جهل نگهداشتن ملتهای خود استفاده
        نکنند . کشورهای مسلمانی هم هستند که اسلام معتدلی داشته و دارای اقنصادی شکوفا هستند مثل اندونزی ، مالزی .
        در این رابطه بسیار میشود صحبت کرد ولی در کُل ، با شما موافقم .
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        پنجشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۱:۲۱
        سلام و عرض ادب جناب بلالی بزرگوار
        ممنونم از این که من را خواندید.
        دلی دارم خریدار محبت
        کزو گرم است بازار محبت

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۲
        سلام و عرض ادب
        بله واقعا همینطوره سیستم آموزشی ایران متاسفانه خیلی داغون شده
        وقتی معلمها رسالت اصلی خودشونو فراموش کرده باشن میشه این اوضاع
        و میمونه کلی دانش آموز و کلی سوال در ذهنش
        کتاب معارف رو مثال میزنم ...
        واقعا هدف فقط کسب نمرس؟ یا آشنا کردن بچها با اسلام و پیامبر و ...
        به قول خانم قشقایی فقط به ذهن بچه ها کد میدن و اونا رو مثل ربات میکنن نمیذارن کمی فکر کنن و توی تفکر خودشون غرق بشن که اصلا خدا کیه قران چیه ...متاسفانه هدف اصلی در کشور شما چیز دیگری شده و  همه میدونیم چه کسانی مقصرند...
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        پنجشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۱:۲۳
        سلام و عرض ادب بانوی عزیز
        ممنونم از این که لطف کردید و توجه نمودید
        خوشحالم که در جمع شما دوستان هستم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        چهارشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۹
        درود جناب راستگو
        جایی خوندم نوشته بود مدرسه جاییه برای بریدن بالهای خلاقیت کودکان و انگار بچه ها خمیری هستند که در دست اموزش و پرورش باید شکل بگیرند هر چند مجبوریم به این سیستم تن بدیم برای ادامه پیدا کردن زندگی فرزندانمون اما کم و بیش همه مطلعن که ازادی به معنای مطلق و انتخاب ازاد برای زندگی کردن وجود نداره حتی فرزندان ما برای انتخاب دینشون ازادی ندارن در صورتیکه خودمون میگیم در طمان پیامبر اعراب جاهلیت چنین میگفتن که بت پرستی دین ما و پدران ماست و ما رهرو پدرانما بودیم پس ما هم گرفتار نوعی جاهلیتیم چون اینکه هستیم را خودمان انتخاب نکردیم.
        قلمتان نویسا
        موضوع جالبی بود که بهش اشاره کردید
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        پنجشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۱:۳۰
        سلام و عرض ادب خانم جلیلی
        به موضوعات فلسفی اشاره فرمودید: آزادی و معنای مطلق آن، که به موضوعاتی مثل انتخاب، جبر و اختیار منتهی میشه. این موضوعات بسیار مورد علاقه ی من هستن. همین طور موضوع خلاقیت و کاری که در سیستم های آموزشی با بچه ها میشه. و در انتها موضوع انتخاب دین، انتخاب نام و دیگر حقوق انسانی که در مملکت ما به کل ندیده گرفته میشن و کسی حق نداره این چیزها رو انتخاب کنه.
        تشکر می کنم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیما ابراهیمی
        نیما ابراهیمی
        پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۴۷
        به موضوع جالبی اشاره کردید. همین طور است.
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیما ابراهیمی
        چهارشنبه ۱۹ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۳۹
        من در تزلزل بسیار زندگی می کنم.
        بوضوح و شفاف فهمیدم که چیزی ورای جسم و ماده هست و یقین حاصل کردم و تنها دستگیره ای که یافتم دین بود.
        و خوشحالم که این دستگیره را رها نکردم.
        و کتاب های جالبی خواندم و کلی مقاله خواندم. خصوصا کتابی از زیگموند فروید همیشه در سرم در حال تحلیل و استدلال است و اگر می شد در کلام آورد حال و احوالم را لطف بزرگی بمن می شد.
        در کل روانشناسی دیدن درون توست و تو تعریفی هستی که هرچه بیشتر بخوانی کمتر می فهمی اش و بیشتر نشئۀ خواندنش می شوی.
        حتما شنیده ای که ستاره شناسی بعد از فهمیدن عظمت و نظم دیوانه وار دنیا، به عجزی حقیقی رسیده و خودش را به رودی انداخته بود.
        من فکر می کنم اگر این کار را نمی کرد و مغزش قدرت تحلیلی بالاتر از آن را داشت، شاید فقط یک مرحله بالاتر، می توانست چیزی بگوید که ما می دانیم و نمی توانیم بگوییمش و فقط رهایش می کنیم و در باره اش می خوانیم.
        خندانک خندانک خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۳۴
        سلام و عرض ادب
        جسم و ماده فقط یکی از توهمات است.
        من نیز همین طور است.
        فهمیدن نیز.
        ولی انسان تعریف نیست. شکایت من از روانشناسی این است که مراتب را درست ارائه نمی کند. انسان در مرتبه ی وجودی تعریف نیست، پدیده است.
        پدیده قابل تحلیل نیست، قابل درک است. مثل یک رنگ.
        ممنونم که با دید عمیق و موشکاف خود خواندیدم، و امیدوارم باز هم از معاشرت شما گرامی بهره مند باشم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        نیما ابراهیمی
        نیما ابراهیمی
        پنجشنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۴۴
        عرض ادب
        انسان پدیده است. مثل زمانی که طبیعت احساس کرد حیوانات باید بخزند و اولین خزندگان پدید آمدند. و بیابان و اعماق جنگل خالی ماند. پس نیاز به چهارپایان و بعد با یک جهش انسان.
        واقعا آرزو داشتم همیشه این طور فکر کنم. آن وقت زندگی زیبا می شد و فقط از حال لذت می بردم.
        نه تحلیلی، نه فکر کردن به عقوبت خود یا دیگرانی، نه زجر ریاضت و نه امید الطافی، فقط شب ها مغز خاموش می شد و شیمی به کار خودش ادامه می داد.یک روز هم دکمه روشن از کار می افتاد. بهمین راحتی. حقیقتا برای بعضی از آدم ها مثل من این آرمان شهریست. آنوقت با همین فلسفه های جنون مدرن و تکنیک های فراموشی می توانستم از خوردن یک چای یا یک فکر هرزه لذت ببرم و فقط به کسی بدی نکنم. چه آرزوی شیرینی.
        آرزوی اینکه بیک باره برای همیشه این طور فکر کنم خودش درد آور است.
        سرت را درد آوردم.
        من خیلی به این چیزها فکر می کنم ولی با کسی در باره اش صحبت نمی کنم.کار و زندگی و زنده بودن در اینجا ارتباط مستقیمی با عقاید دارند. این بود که مطالب شما را خواندم و دل سیر درد دل کردم.
        دنبالتان کردم. تا مطلب، یا شعر بعدیتان.
        خندانک خندانک خندانک
        شنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ ۲۳:۰۵
        درود
        دین و مذهب برای این طراحی شده که انسان در مدح و ستایش جوهره ی وجودیش خداوند بپردازه و در عدالت خدا غرق بشه
        نه این که ابزار برتری زندگی مادی بشه
        عالی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        يکشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۹۹ ۲۰:۲۱
        درود بزرگوار
        ممنونم از این که خواندید
        من نظرم با شما یکی نیست البته نظر شما برای من بسیار ارزشمند و محترمه و مخصوصا ممنونم که در این جا افتخار خواندن نظرتان را داشتم.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2