سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 11 فروردين 1404
    2 شوال 1446
      Monday 31 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        به ياد داشته باشيد كه هر گاه از دست كسي خشمگين و يا برآشفته شديد، اين، قوانين فردي شما است كه ناآرام تان كرده است، نه رفتار طرف مقابل. آنتونی رابینز

        دوشنبه ۱۱ فروردين

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        کندوی شکسته
        ارسال شده توسط

        علی برهانی(ودود)

        در تاریخ : يکشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۹ ۰۴:۲۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۴۱ | نظرات : ۰

        یاهادی المضلین 
        یک روزداشتم فکر میکردم که چطور از وسط جنگل استوایی باغم عبور کنم که شاخه های گل محمدی، تیکه پارم نکنه و علف هایی که اندازه ی درخت شده بودند به پام نپیچه و بتونم به درخت هلویی ته باغ برسم ، با اره افتادم به جون سبزینه ی باغ و مسیر باز میکردم به سمت هلوها .دیدید تو این فیلما که به جنگل سفر میکنند ، یه نفر جلوی سف با شمشیر برگها و علفای در مسیر رو میزنه تا بقیه راحت باشند ؟ منم همونطور در دل جنگل کوچیکم با اره میزدم به شاخه ها و علف های هرز تا مسیر باز بشه ، اما اره برای این کار مناسب نبود و از دسته ی چوبیش شکست .تنها راه نفوذ باقی مانده از کنار چهار تا کندوی زنبوری بود که وسط باغ رهاشون کرده بودم به حال خودشون و خیلی وقت بود نه من و نه اقا دزده توانسته بود به کندوها سرکشی کنه ، باید از لبه ی استخر ترک خورده ی خشک وسط باغ که اطرافش پر بود از علف و تیغ با احتیاط رد میشدم تا به وسط باغ برسم ، اخر استخر که رسیدم پریدم یه جا که تیغ نبود ولی تعادلم به هم خورد و پام خورد به کندویی و کندو چپه شد رو زمین . اخه دو تا از کندو ها را روی هم چیده بودم تا زنبورا بتونن از لابلای علفای آمازون کوچولوی من ، خونشون رو پیدا کنند . کندو که چپه شد من تازه فهمیدم تنها راه نفوذ به قلب باغ ، فرار از دست زنبورای عصبانی بوده . اخه نفهمیدم چطور با دمپای ابری از روی شاخه های خشک هرس شده ی رو زمین ریخته که پر بود از مین های زد نفر تیغ و خاشاک ، عبور کردم و پریدم درست زیر درخت هلو . یک نکته ، اگر زنبور عسل به دنبال شما بود ، به درخت پناه ببرید تا شما را گم کند . همانجا هلویی زدم به بدن و از انجایی که خیلی به باغم میرسیدم و سم پاشی به موقع می کردم ، هلوی مورد نظر پر بود از کرم و کپک خخخ لاکن خود را به هزار زحمت به خارج از باغ رساندم و رفتم . فردای ان روز در باغ دیدم که زنبوران بیچاره چون کندویشان چپه شده بود و کسی به دادشان نرسیده بود ، و گویا ملکه ی انترشان در صانحه ی دیروزمرده بود ، تصمیم گرفته بودند که کوچ کنند و به درختی خوش کرده بودند تا هرچه زودتر از دست منو و نحوست باغم به جای بهتری بکوچند . و از طرفی کندوی واژگون شده که قرق در عسل روی زمین افتاده بود، به من میگفت بپر یک قابلمه بیار تا عسلا رو مورچه ها و موشهای باغ نبلعیدند . ولی من از انجایی که چند سالی بود از حرفه ی زنبورداری بیرون خزیده بودم ، تمایلی به جمع کردن عسلشان نداشتم و همیشه به خود میگفتم چرا ان دزد شریفی که هر سال کندوهای سنگین و پر از عسل مرا میدزد و کندوهای ضعیف و سبک را برای خودم باقی میگزارد ، امسال این چهار تا کندوی کوفتی را نبرده ، و دو جواب در ذهنم شکوفا میشد که اخه از کجا بیاد تو این باغ تلسم شده ی پر از علف و گل محمدی تو و چطور سالم برگرده و جواب دوم این بود که : دزد شریف میخاست من مثل هر سال از چهار کندوی باقی مانده برایم ، زنبورداری را ادامه دهم و چهار کندو را به چهل کندو ارتقا دهم تا کندوی سال بعدش که میخاهد بدزدد ، محیا باشد . و اگر این چهار تا را میبرد که من زنبور سال بعدش را تولید و افزایش نمیدادم . لاکن لعنت به منه بی شرف مانده به پایش خخخ عجب شعری گفته این خانم الاهه . برا من که شده ضرب و المثل. کاش برای شما هم این مصراع ضرب و المثل بشه . القصه . من انقدر به عسل های ریخته شده بر روی زمین بی محلی کردم تا جایزه ی صلح نوبل رو از موش های باغ دریافت کردم . از سازمان اکو هم تقدیر نامه هایی زیادی برام جیمل شد ولی من محلشون نزاشتم خخخ . این همه داستان تعریف کردم که بگم تو مثل اون باغی برام و کندوی چپه شده ی عسل ،مثل قلبت . اگه روزی چپه هم بشی ، محاله حتی نگاهت کنم . حالا ببین
        مثل کندوی شکسته، پر عسل باش و نترس
        ،.،،/..،./،.،،/..،.
        مثل خرسی شده خسته، باز علی از دل و درس
        مثل کافر شده ام که زیر لب یاد خداست
        زیر چشم بسته بر رویم یه کهکشان هواست

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۱۴۷ در تاریخ يکشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۹ ۰۴:۲۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1