چهارشنبه ۷ آذر
اشعار دفتر شعرِ روسری سفید(غزل) شاعر حامد امیریان خاموش
|
|
بهارمان که خزان شد به درد و رنج و عذاب
بیا و ساده بگیر این خزان من و خودت
|
|
|
|
|
بیا که ناله ی قلب خراب میکشدم
تو نیستی به برم این عذاب میکشدم
|
|
|
|
|
آمد مجنون به کوی لیلی
بیند به دو چشم روی لیلی
|
|
|
|
|
دوتا چشم خمارآلوده در یک صورت زیبا
صدف دارد دوتا گوهر میان ژرف این دریا
|
|
|
|
|
گوشه ی چشمی آمدی بعد فرار کرده ای
آدم بیقرار را بند قرار کرده ای
|
|
|
|
|
هِی زیرِ لب از شاملو میخواندی آرام
هِی پشتِ هم سیگارِ حسرت میکشیدی
|
|
|
|
|
از پس ناامیدیت میطلبی امید را
بر سر موی مشکی ات روسری سفید را
|
|
|
|
|
سلام دادی و رنگ از سلامتم پر زد
فدای پیچش مژگان تو سلام از ماست
|
|
|
|
|
لرزش دست و دل و پای نشسته در گل
بعد طوفان نگاهت همه جا ریخت بهم
|
|
|
|
|
آرام رفت خانه در را به پشت سر بست
با خود به خانه میبرد یک دل پر از جدایی
|
|
|
|
|
میان ذهن پریشانم آمدی آرام
چه زود در بغل خاطرم گرفتی جا
|
|
|
|
|
بگذر از کوچه ی ما رهگذر نیک سرشت
که قدومت بخدا بوی رهایی دارد
|
|
|