رفتی و قاعده ی فاصله ها ریخت بهم
آمدی با نفست این دل ما ریخت بهم
تازه آرامشی افتاد به شهر دل ما
چشم شهلای شما شهر مرا ریخت بهم
همه مشغول دعا عرش نشینان خدا
تو تبسم زدی و عرش خدا ریخت بهم
رفته بودی و همه پنجره ها بسته شده
آمدی عادت این پنجره ها ریخت به هم
مثل آرامش پیش از شدن طوفان بود
آمدی از دم تو باز هوا ریخت به هم
این گدا را به در پادشهان راه نبود
آمدی قاعده ی شاه و گدا ریخت
بهم
لرزش دست و دل و پای نشسته در گل
بعد طوفان نگاهت همه جا ریخت بهم
رفتی از خاطر ما آمدی از بهر خدا
هر چه خواندیم ز اکسیر وفا ریخت بهم
بس که نفرین و دعا پشت تو خواندم که بیا
مرز خود خوانده ی نفرین و دعا ریخت بهم
درد بودم همه در حسرت درمان که تویی
با تو طومار غم و درد و بلا ریخت به هم
هر چه در لشگر چشمم ز غمت در صف بود
یا به سامان شد از آوای تو یا ریخت بهم
در نمازم به قنوت غم تو تکیه زدم
سجده در مسند تسلیم و رضا ریخت به هم
پیش پایت نتوانم به خدا برخیزم
کمرم گشت ز هجران چو دوتا ریخت بهم
رفتی و آمدی و هیج نفهمیدی که
رستخیزی به جهان گشت به پا ریخت بهم
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!
روح غمگینِ تـــو در کالبدم جا خوش کرد
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم
در کنـــار تــــو قدم مــــی زدم و دور و بـــرم
چشم ها پُر خون شد، قرنیه ها ریخت به هم
روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
سینه ها پــاره شد و مرثیه ها ریخت بــه هم
پای عشق تـــو برادر کُشــی افتاد به راه
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم
بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند
دلمان تنگ شد وُ قافیــه ها ریخت به هم
.
.
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم؟
امید صباغ نو
دوست ادیبم با سلام میدانم که شاعری خوب هستید و محترم و عزیز و ماهم خوشحالیم که در جمع ما هستید این دومین تذکر و یا بهتر بگویم خواهشی است که از شما دارم
لطفا برای تضمینی که استفاده مینمایید نام شاعر اصلی را درج فرمایید که خدای ناکرده متهم به مسائل دیگر نشوید
با تشکر از درک بالای شما
بمانید به مهر و بسرایید