دوشنبه ۱۱ فروردين
اشعار دفتر شعرِ دیوان السادس الباب خرامی شاعر محمد امانی
|
|
خورشید دو عالم امروز کرده غروب
حسین و حسن، هر دم شده مغلوب
--
ام الشه کربلا در عالم شده مات
|
|
|
|
|
ز حوالی نفس به انتظار سپیده نشسته ام
ز همه بحث عبث خلق به راه بند نشسته ام.
--
بارالها همه اندیشه
|
|
|
|
|
مستان ز جان دوباره عاشق می شوند
دیوانگان هربار دوباره میزبان می شوند
—
رندان خار عشق را ز پای م
|
|
|
|
|
چرا با حکم نوروز و حکیم لعب می کنی ؟
چرا با غم عاشقت این همه ساز می کنی؟
|
|
|
|
|
گر تو دل نگاه داری نگاه بی راه مکن
بی اذن این روح، چشم را آلوده مکن
--
|
|
|
|
|
آن خدای جانان در عرض نوش کند عالم را
در زهره و کیهان و زمین نوش کند جانم را
--
او سر به پای
|
|
|
|
|
جانا سخن چنان گوی سودی برد از شنفتن
حرفی بزن که دارد ارزش برای گفتن
|
|
|
|
|
تو دگر ز این جمع ما نیستی
چون که یار دود و ام الخبائث نیستی
|
|
|