آن خدای جانان در عرض نوش کند عالم را
در زهره و کیهان و زمین نوش کند جانم را
--
او سر به پایین و من در این زمین فانی
جسم و روح گیری مرا در این زمین فانی
--
خموش نشوید، ای ستارگان در آوای کیهان
نوایی بی او، مرا نیست آوایی ز این کیهان
--
هر نفسم نوش کنم طعام نگاهش را
ز کاسه ی چشمم، آن نگاه لبریزش را
--
در خفای نور خورشیدی این کیهان
آن بانوی بزرگ زیبا سیمای جهان
--
خیری نیامد از آن تا کند، دریایم ویران
ای شاه بانوی کیهان من، دریایت نمایان
--
غم های چشمم آینه ی منزلگاهت می شود
شمع های چشمم، تو را جایگاهت می شود
—
وجودم تو را به نذر، قربانی ات می شود
مهمیز قلبم، تو را به جان، نثارات می شود
—
یارای دستم ، تو را یارای قبلت می شود
سوگند ، هر چه بگویی همانت می شود
—
نمایان کن در این پرده ی غم نیستی
نمایان کن تا بدانم تو را ز غم نیستی
—
نمایان کن در این پرده ی ردا نیستی
چهره ی شاهت بنما ، مهتاب چیستی
--
هر دم براندازت کردم ای الوان مهتاب
تا روزی که در آیی زین دردانه مهتاب
--
از رویی که غروب کرد تاج بانو خورشید
زمانم همین بوده است به جان تو.خورشید
--
محمد را آمنه در این کیهان مادر آمد
گر نیست بود، باب دراین کیهان نیامد
--
همه بجویم تو را حجاب زرد نورانی
تو ای مهتاب خورشیدم چرا پریشانی
--
گر به نور نظر کنی ای خورشید کارزار
هیچ نیابم به ز فرح ای شاهزاده ی کاردار
--
تو را نامیدم خورشید ای رهبر ردا
هیچ نبود افضال تر از مهر بر خدا
دلنوشته زیبایی است
برای غزل یا مثنوی شدن به قافیه و عروض نیازمند است