دوشنبه ۳ دی
اشعار دفتر شعرِ قاصدک شاعر امیرخانکی
|
|
به اندیشه های
لگام کسیخته ام
افسار ببندید
چرا که هیچ
شاه کلیدی
نمی تواند قفل سکوت
برلبانم ن
|
|
|
|
|
آدم حسابت نمی کنم
آن روز که درهجوم
حادثه های
اسیر دست سرنوشت
چادرت راگره کردی
برکمر خشم
وگف
|
|
|
|
|
چه زود
باردار می شود
اندیشه های
تاول زده ام
به وا�
|
|
|
|
|
اي قحطي عا طفه هاي به خون نشسته
پشت ديوار جنون
اينجا حادثه ها ،همه رنگ تبسم دارند!
واژگان م
|
|
|
|
|
اين روستا يكي از روستاهاي خوب استان مركزي است واقع در ش
|
|
|
|
|
حرف آخر
حرف خاموشي گلو
درغوغاي شب گريه هاست
حرف تنهاي
|
|
|
|
|
روز اول كه شدم عاشق زارت من چه گناهي كردم
آن زمان كه شدم يارودلدارت من چه گناهي كردم
گفته بودي م
|
|
|
|
|
بشکن سبوی باده را ؛ ویرانه کن ویرانه را
بامگو از شور عشق , دیوانه کن دیوانه را
دیوان اسرا ر ا
|
|
|
|
|
عباس علمدار
روزم همه شب تیره شود میشودم تار,سوزدلم میز
|
|
|
|
|
آه ا ي ا ما م غريبان ، غريبان وخو با ن
كردي به قلبم به عشقت تو غوغا وطوفان
كردي به قلبم به عشق
|
|
|
|
|
مرگ
مرگ همچون رهایی
ازیک قفس
می شود آغازش به پایان
از یک نفس
مرگ گاهی هست
غیرممکن
همچون د
|
|
|
|
|
رقص خنجر ابروي تو درمعركه دلدارما را بس
چشم شهلاي تو برديده ماو برپرده پندارمارابس
بين اين خنجرا
|
|
|
|
|
فغان ا زهر د وچشم بيما رم ، فغان ا ز ا ين دل زارم
كه كرد ه خنجرعشقش يارب مرا برسرآن چوبه د ارم
|
|
|
|
|
خدایاساکتم امشب.....
خدایاساکتم امشب مگردردم نمی بینی
چراخاموش به بارانی مگرمرگم نمی بینی
به نال
|
|
|
|
|
دلبر شيرازي ام درچشممست تو شراب
اين جگرآتش به عشق توگرفت وشدكباب
بي جهت با من ساز مخالف كوك داري س
|
|
|
|
|
قاصدک رقص تنت
زیرشلاق نسیم
چه تماشایی بود!
روح یک عاشق جاوید
درسجاده دل
بخداجاری بود!
نرگس مس
|
|
|