سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 8 بهمن 1403
    28 رجب 1446
      Monday 27 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وداع از اين دنيا براي ما بسيار نزديك است، ولي ما آن را بسيار دور مي‌بينيم وگرنه اينقدر با هم نزاع نداشتيم. محمدتقی بهجت

        دوشنبه ۸ بهمن

        دانِ عشق

        شعری از

        رضا اسمائی

        از دفتر نهانخانه ی دل نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ ۳ روز پیش شماره ثبت ۱۳۵۴۰۹
          بازدید : ۱۳۶۲   |    نظرات : ۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا اسمائی

        صدای ارسالی شاعر:
        دانِ عشق
         
        دمی در خلوت خود آرمیدم
        ز حُزن خود درون خود خزیدم
         
        به خوابم آمد آن یکتای قادر
        ز خوشحالی به دندان تن دریدم
         
        به سویش چون که عزم رفتنم شد
        بدیدم او شدم ، او در تنم شد
         
        نشستش بر سر آبشخور دل 
        به پرسیدن چو وقتی مُغتنم شد
         
        نگاهش کردم و در او شدم محو
        به دل گفتم به دل گویش مرا عفو
         
        چنان لبخند زیبایش مرا دید
        که یادش رفت زبانم صرف هم نحو
         
        به آوایی شبیه چرخش باد 
        هوا اویَست و نِی است آدمیزاد
         
        خدا از خود سوالِ من بپرسید
        منم حیران کنارش گشتم ارشاد
         
        بگفتا هی سوال و پاسخش داد
        به من معنای هستی داده او یاد
         
        در آخر گفت من را ، راوی ام باش
        بکن این پرسش و پاسخ تو ایراد ؛
         
        « الهی با تو بودن در چه باشد؟ »
        « بدی از خود زُدودن در چه باشد ؟ »
         
        «مخور از دست گمراه‌ چون منی حرص»
        «بگو ایمان مُتقَن در چه باشد»
         
        «مرا نیکی به راهِ خود نشان ده»
        «برای نیک تر ماندن تو جان ده»
         
        «چو نای حرف زدن دارم سِپاسَت»
        «ولی نایَم بگیران و اَذان ده»
         
        «اَذان آمد که ای معشوقه ی من»
        «تو قوتی دِه شود آذوقه ی من»
         
        «تو گر دستی ز همنوعت بگیری»
        «تماما میشوی مغروقه ی من»
         
        «جهان تا عشق باشد ، جان بدارد»
        «کسی عاشق شود کو دان بیارد»
         
        «همانا دانِ عشق ، شادی خلق است»
        «کسی چون مومن است شادی بکارد»
         
         
        رضا اسمـــائی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        رضا اسمائی

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دیروز
        درود بزرگوار
        چهارپاره ای زیباست
        قوافی؟ خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2