سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 9 تير 1403
    23 ذو الحجة 1445
      Saturday 29 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۹ تير

        جان فروزان

        شعری از

        آروین محمدی

        از دفتر شعرناب نوع شعر موج نو

        ارسال شده در تاریخ ۵ روز پیش شماره ثبت ۱۳۰۸۲۰
          بازدید : ۲۹۷۹   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آروین محمدی

        صدای ارسالی شاعر:
         
        از فرشتهٔ مرگ... 
        خواهشی کردم‌؛ 
        وقتی آمده بود جانم را بگیرد! 
         
        گفتم‌ فرشته التماست می کنم... 
        بعد اینکه جانم را گرفتی؛ 
        جان یک نفر را برایم بگیر...! 
         
        خنده ای کردُ گفت:
        من که کاره ای نیستم... 
         
        طبق لیست خداوند... 
        جان ها را می ستانم
         
        من متعجبم... 
        تو چگونه میتوانی با من صحبت کنی؟!
         
        گفتم: حتما خواست خداوند است؛ 
        که درخواستم را برآورده کنی
         
        کمی فکر کردُ گفت...
        جان که را میخواهی؟ 
        چرا میخواهی بمیرد!
        دشمنت است؟ 
         
        گفتم نه فرشته 
        او زمانی بهترین دوستم بود...
        میخواهم آن دنیا بااو زندگی کنم
         
        اگر خدا بخواهد؛ 
        من آنجا جایم خوب است... 
        میخواهم او کنار خودم باشد
         
        گفت نشانی اش را بگو...
         
        گفتم زنیست زیبا
        به اسم فروزان... 
        روستای کناری زندگی می کند! 
         
        گفت می روم 
        اما قول نمی دهم
         
        اگر از زندگی اش راضی بودُ
        دلش خوش بود؛ 
        کاری از دست من بر نمی آید
         
        گفتم قبول...
        جانم را بگیرُ برو
         
        چشمانم را که باز کردم؛
        دیدم فروزان... 
        خنده بر لب
        موهایم را نوازش می کند!
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۴ روز پیش
        درود بزرگوار
        داستان جالبی است خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۳ روز پیش
        درود شاعر عزیز
        "أَكْمَلْتُ و أَتْمَمْتُ، رَضِيتُ که منیرست"
        "پاینده کلامی که اشاره به غدیرست"
        عید سعید غدیر مبارک خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۴ روز پیش
        شاعر گرامی
        شعرزیبایی بود
        همیشه سرافراز باشید
        درود بیکران
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0