فصلهاي يك زندگي نويسنده: ژيلا شجاعي (يلدا) فصل ششم (آغاز زندگي مشترك) قسمت اول ساعت شش صبح بود كه صداي زنگ به صدا در اومد ستاره با چشم هاي خواب آلود از خواب بيدار شد . يه لباس خواب سفي
مولايم، مهدي جان بخاطر بسپار گم كرده راهان را كه با نور چشمانت، كه از منبع لايزال الهي سرچشمه مي گيرد راه را پيدا خواهند كرد تو آقاي من با باران فرحزاي نگاهت سبزه هاي پژمرده دل را سرسبز تر
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.