صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۹۷۲۱ |
تا کنون 330 کاربر 1424 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
وقتی برگ ریزان را دیدم در بهاران ،
گفتم این چه صیغه ای ست ؟
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۰۱۹۲ در تاریخ يکشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۶:۰۶
نظرات: ۱۰
|
|
ما ، یکعمره که مِی خوردیم
خیلی شیک ، گیلاس گیلاس
آبِ انگور را با نِی خوردیم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۰۱۵۵ در تاریخ شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۱:۲۷
نظرات: ۱۴
|
|
باز باران با طراوت و صدایش ،
رخنه کرد در دلِ سازم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۰۱۰۸ در تاریخ پنجشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۱۰:۱۶
نظرات: ۱۲
|
|
باد که آمد ،
سایبانی رفت
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۰۰۷۶ در تاریخ چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۹:۳۱
نظرات: ۱۰
|
|
قلبم ازعذابِ وجدان ،
خود را کُشته
چونکه از پیکره ی ثانیه های بی جان ،
ساخته بود ، پُشته پُشته
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۰۰۴۱ در تاریخ سه شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ۰۷:۱۸
نظرات: ۱۲
مجموع ۱۵۶۵ پست فعال در ۳۱۳ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
مسبب " او" داشت با یه نفر صحبت میکرد ، شِکوه داشت ازاینکه یه مدتیه خوابِ درست درمونی نداره . طرف به شوخی گفت : لابد عذاب وجدان داری ؟ او با تغیر گفت : چیکارکردم مگه ؟ این موضوع گ
|
|
|
|
عشقِ مادر از راهروی بیرون از درب آپارتمانش ، صدایی شنید . ازچشمیِ درب خواست نگاهی به بیرون بیندازد ، که احساس کرد ، کسی چشمش را نزدیک کرده به چشمیِ در. او که بود ؟ نمیدانست
|
|
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۰۵
نظرات: ۲۰
|
|
آئینِ جان علیرغم مشکلات ، همه چیز دراین عالم بدانگونه که باید ، بوقوع می پیوندد . تسلیم رفتاری ست که ازتواضع نشأت میگیرد. پذیرش اینکه زندگی رازیست که اعماق آنرا ذهن انسان ، قادر
|
|
پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۸
نظرات: ۰
|
|
همینطور هِرتی ؟ مارمولک به مورچه گفت : بیا بریم یه گشتی باهم بزنیم . مورچه نگفت ما که باهم سنخیتی نداریم ، فقط گفت : می بینی که من دائم مشغول به کارم مارمولک گفت : از اداره
|
|
شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
نظرات: ۰
|
|
های لایتِ اندیشه هام 1 1- ما گاهی دست به انجام کارهایی میزنیم که حتی جربزه ی دیدنِ فرجامش را هم نداریم . 2- بازیگریِ هیچکداممان بدک نیست، وقتی دراشتباهاتمان
|
|
يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۲۰
نظرات: ۰
مجموع ۱۴۹ پست فعال در ۳۰ صفحه |