صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۱۰۰۹۵ |
تا کنون 335 کاربر 1457 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
من ازفردا نمی ترسم ،
چون ترا دارم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۱۴۰۱ در تاریخ دوشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۳ ۰۶:۰۳
نظرات: ۸
|
|
وغ وغ ساهاب بازیچه بود ، در دستان بچه ها ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۱۳۷۸ در تاریخ يکشنبه ۳۱ تير ۱۴۰۳ ۰۵:۵۷
نظرات: ۱۴
|
|
برگرد
بی تو نمیشه سرکرد
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۱۳۵۳ در تاریخ شنبه ۳۰ تير ۱۴۰۳ ۰۵:۵۰
نظرات: ۹
|
|
نمک نریز روو زخمم
دارم میسوزم بقدر یه عالم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۱۳۱۲ در تاریخ پنجشنبه ۲۸ تير ۱۴۰۳ ۰۵:۴۵
نظرات: ۴
|
|
حظ میبَرَد خوک ،
درون خوکدونی
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۱۲۷۶ در تاریخ سه شنبه ۲۶ تير ۱۴۰۳ ۰۶:۱۷
نظرات: ۸
مجموع ۱۶۰۰ پست فعال در ۳۲۰ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
انجمن دختران خَیّر موبایلمو که روشن کردم یه پیغام ، لحظه ای اومد و غیب شد . درطول این یه لحظه ، اسم دوستمو دیدمو آخرِ پیغام ، کلمه ی " پیوست " رُو . توویه لحظه فکرم هزارجا رفت ، گفتم
|
|
|
|
مسبب " او" داشت با یه نفر صحبت میکرد ، شِکوه داشت ازاینکه یه مدتیه خوابِ درست درمونی نداره . طرف به شوخی گفت : لابد عذاب وجدان داری ؟ او با تغیر گفت : چیکارکردم مگه ؟ این موضوع گ
|
|
يکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ ۰۳:۴۸
نظرات: ۶
|
|
عشقِ مادر از راهروی بیرون از درب آپارتمانش ، صدایی شنید . ازچشمیِ درب خواست نگاهی به بیرون بیندازد ، که احساس کرد ، کسی چشمش را نزدیک کرده به چشمیِ در. او که بود ؟ نمیدانست
|
|
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۰۵
نظرات: ۲۰
|
|
آئینِ جان علیرغم مشکلات ، همه چیز دراین عالم بدانگونه که باید ، بوقوع می پیوندد . تسلیم رفتاری ست که ازتواضع نشأت میگیرد. پذیرش اینکه زندگی رازیست که اعماق آنرا ذهن انسان ، قادر
|
|
پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۸
نظرات: ۰
|
|
همینطور هِرتی ؟ مارمولک به مورچه گفت : بیا بریم یه گشتی باهم بزنیم . مورچه نگفت ما که باهم سنخیتی نداریم ، فقط گفت : می بینی که من دائم مشغول به کارم مارمولک گفت : از اداره
|
|
شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
نظرات: ۰
مجموع ۱۵۰ پست فعال در ۳۰ صفحه |