صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
 بهمن بیدقی |
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: |  |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۱۰۴۹۹ |
| تا کنون 342 کاربر 1499 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من:
برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
|
صورتت چه حکایتی ست
چشم هایی مثلِ دو برگ و،
بینی ات ساقه
لبهایت ، بهمراهِ چشمها و بینی ،
غنچه ا ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۵۱۲۱ در تاریخ شنبه ۶ آذر ۱۴۰۰ ۰۸:۰۴
نظرات: ۶
|
|
|
سروش خدایی مرا درظلمت دید
نگفت سیاهی کیستی ، چون مرا میشناخت
فقط گفت : ای گناهکار ! تسلیم شو !
گ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۵۰۶۳ در تاریخ پنجشنبه ۴ آذر ۱۴۰۰ ۰۷:۲۲
نظرات: ۶
|
|
|
وقتی او گفت برو
دست به سینه گذاشت و تعظیمی کرد و رفت آفتاب
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۵۰۳۸ در تاریخ چهارشنبه ۳ آذر ۱۴۰۰ ۰۷:۱۸
نظرات: ۱۰
|
|
|
قبل ازعروجِ خوبم ،
دنیایم را دادم همه به وارث
به او گفتم : یادم تو را فراموش
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۵۰۰۸ در تاریخ سه شنبه ۲ آذر ۱۴۰۰ ۰۷:۱۷
نظرات: ۸
|
|
|
عشق ات چکار کرد با غنچه ی خجالتیِ باغ ؟
که جامه درید و گل کرد ، غنچه در این باغ
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۴۹۷۵ در تاریخ دوشنبه ۱ آذر ۱۴۰۰ ۰۷:۰۱
نظرات: ۱۵
| مجموع ۱۶۶۰ پست فعال در ۳۳۲ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
|
![]()
انجمن دختران خَیّر
موبایلمو که روشن کردم یه پیغام ، لحظه ای اومد و غیب شد . درطول این یه لحظه ، اسم دوستمو دیدمو آخرِ پیغام ، کلمه ی " پیوست " رُو . توویه لحظه فکرم هزارجا رفت ، گفتم
|
|
يکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳ ۰۵:۱۷
نظرات: ۲
|
|
|
![]()
مسبب
" او" داشت با یه نفر صحبت میکرد ، شِکوه داشت ازاینکه یه مدتیه خوابِ درست درمونی نداره . طرف به شوخی گفت : لابد عذاب وجدان داری ؟ او با تغیر گفت : چیکارکردم مگه ؟
این موضوع گ
|
|
يکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ ۰۳:۴۸
نظرات: ۶
|
|
|
![]()
عشقِ مادر
از راهروی بیرون از درب آپارتمانش ، صدایی شنید .
ازچشمیِ درب خواست نگاهی به بیرون بیندازد ، که احساس کرد ، کسی چشمش را نزدیک کرده به چشمیِ در.
او که بود ؟ نمیدانست
|
|
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۰۵
نظرات: ۲۰
|
|
|
![]()
آئینِ جان
علیرغم مشکلات ، همه چیز دراین عالم بدانگونه که باید ، بوقوع می پیوندد .
تسلیم رفتاری ست که ازتواضع نشأت میگیرد. پذیرش اینکه زندگی رازیست که اعماق آنرا ذهن انسان ، قادر
|
|
پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۸
نظرات: ۰
|
|
|
![]()
همینطور هِرتی ؟
مارمولک به مورچه گفت : بیا بریم یه گشتی باهم بزنیم .
مورچه نگفت ما که باهم سنخیتی نداریم ، فقط گفت : می بینی که من دائم مشغول به کارم
مارمولک گفت : از اداره
|
|
شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
نظرات: ۰
| مجموع ۱۵۰ پست فعال در ۳۰ صفحه |
