صفحه رسمی شاعر جمیله عجم(بانوی واژه ها)
|
جمیله عجم(بانوی واژه ها)
|
تاریخ تولد: | بدون اطلاعات |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۹۹۷۱۷ |
تا کنون 2588 کاربر 22020 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: واژه ها
تنها همنشین من اند
وقتی که تنهایی ها
عودمی کنند!
(بانوی واژه ها یعنی کسی که سالهاست به عقد واژه ها درآمده و تنها همراه وهمدمش واژه هاست)
برخی ازاشعارم نیازمند ویرایش هستند که اصلاح شده شان را دروبلاگ شخصی ام می توانید مطالعه کنید ...
|
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
غصه ریزان است وچترپاره ای دردستمان! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۷۹۲۷ در تاریخ ۲ روز پیش
نظرات: ۵۹۶
|
|
درهبوط رنگ رنگ برگها
کوچه های شهرخیلی باصفاست! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۳۶۱۹ در تاریخ چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ ۱۸:۰۳
نظرات: ۲۱۳
|
|
تنهاتراز برگی که سرگردان باد است! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۳۱۹۴ در تاریخ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۳ ۲۰:۱۹
نظرات: ۳۳۷
|
|
درد آهش تا ثریا رفته است! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۱۰۹۳ در تاریخ پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳ ۰۶:۵۶
نظرات: ۴۵۸
|
|
خشکیده درما چشمه های روشن احساس! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۲۹۶۹ در تاریخ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳ ۱۸:۱۵
نظرات: ۲۰۴
مجموع ۲۷۰ پست فعال در ۵۴ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر جمیله عجم(بانوی واژه ها)
|
|
مدادسیاهم حسابی کوچک شده بود باهزار بهونه والتماس ازمادرم خواستم که اجازه بده خودم برم مغازه وبگیرم مادرغرغری زد پولو به همراه یک لیست داددستم و گفت حالا که می ری واسه منم خرید کن ولی زود برگردی
|
|
سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳ ۲۳:۵۶
نظرات: ۲۷
|
|
پیرزن بی خیال وسط خیابان ایستاده بود خیابان نه خیلی بزرگ بود نه خیلی شلوغ اما به هرحال طوری ایستاده بود که ماشینی نمی توانست از دو طرفش رد شود آن طرف کنار پیاده رو هم دو مرد بی خیال ایستاده بودند وتما
|
|
يکشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۳ ۰۱:۲۱
نظرات: ۲۰
|
|
دخترک زیر انداز کوچک و زنبیل اسباب بازی هایش رابرداشت تا برود زیر سایه ی درخت توی حیاط بازی کند دم در حال که خواست که خواست دمپایی هایش را بپوشد کفش های پاشنه بلند مادر توجهش راجلب کرد فوری آن را پوشی
|
|
سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ ۱۵:۵۹
نظرات: ۲۱
|
|
نصف شبی هوس نوشتن به جونم افتاده بود نمی دونی اونم چه جور پریدم جلوی کامپیوتر وتوهمون تاریکی شروع کردم تند تند به نوشتن. نمی دونی چه حالی میداد هرچی دلم خواست صغری کبری چیدم. صفحه رو
|
|
پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۳ ۰۱:۲۳
نظرات: ۲۸
|
|
دوستان عزیزی که این متن را می خوانند توجه داشته باشن که این نوشته اصلن به معنای تاییدی مطلق بر افکار ونوشته های دکتر شریعتی نیست من خودم هم نمی دانم چی به چیه دوست دارم تا همه راجع به عشق نظر بدین وحر
|
|
دوشنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۳ ۱۴:۳۷
نظرات: ۴۶
مجموع ۱۰۸ پست فعال در ۲۲ صفحه |