صفحه رسمی شاعر منصور دادمند
|
منصور دادمند
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۱ فروردين ۱۳۴۱ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۳ | شغل: | کارمند تربیت بدنی |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | شعر کتاب ورزش و موسیقی |
امتیاز : | ۶۲۴۴ |
تا کنون 222 کاربر 651 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: چیزی از شعر نمی دانم در حال خط خطی کردن هستم تا شاید شکل و رنگی از شعر بشودآدم بسیار گوشه نشینی هستم عاشق تنهایی هستم ا اشعارم دیوان سفید و یوان مسعود هست کتابهایی که نوشتم امنیت سیستم. کامپیوتری دو جلد طراحی.. هدایت عملیات در جنگ پرواز شاپرکها داستانهای کوتاه من شامل صیاذد و ر. باه. شیر اهو-باباچشم خونی _اشگ و لبخند-کودک قالیباف و قلب مادر-مرد خانه _شبی با شیطان پرستها-عابد و مترسک - مجنون و زن مستجابدعوه تفسیر سوره حمد در سه جلد جانباز شست درصد |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
من بر بلندای غم نشستم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۵۴۶ در تاریخ حدود ۱ ماه پیش
نظرات: ۴
|
|
زندگی کن جاو دانه
به مهر پر به پیمانه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۷۷۵۵ در تاریخ چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ۱۴:۱۰
نظرات: ۱۶
|
|
مادری گم کرده طفلش زیر باران
میجوید اور را به اشکی به (بهتر) ز باران ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۷۵۶۰ در تاریخ سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۲ ۲۱:۲۰
نظرات: ۱۳
|
|
کی شود این تن غمباره
گیسوی سحر ناز کند
زلف شب دیده پنهان کند ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۷۳۴۹ در تاریخ دوشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۲ ۲۰:۰۳
نظرات: ۱۱
|
|
باران خانه ام تنها حرفهای زیباست که
ازدلهای مرده میبارد ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۷۲۵۸ در تاریخ جمعه ۶ بهمن ۱۴۰۲ ۱۰:۳۹
نظرات: ۰
مجموع ۲۷۱ پست فعال در ۵۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر منصور دادمند
|
|
با خودم فکر میکردم اگر زندگی ام را صرف کتابهای دینی کنم به حقیقت میرسم مزه گرمی پرتوه نور خدا با نماز شبهایم میچشم در عمل دیدم شدم یک ماشینی بد مونتاژشده بی بنزین کلام علامه طبا طبایی یام آمد که
|
|
پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۵۴
نظرات: ۴
|
|
عرفان از دید یک مترسک یکی ازممتاز بودند این سایت با سایت های دیگه اینست با وجودی که این سایت پر از شاعران گرانقدر با شعر های نابشان هست به من مترسک با خط خط هایم اجازه میدهند در این سایت &n
|
|
چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۰۲
نظرات: ۸
|
|
کشتی کتاب معجزه تلخ که خاطرات زندگی ام هست مینویسم و این یکی از خاطرات آن هست حدود 12 سالم بود مستاجر خانه بغلی ما که مربی کشتی بود من و دوستم که فرزند صاحبخانش بود به باشگاهش که باشگا
|
|
يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۴
نظرات: ۱۶
|
|
دوست داشتم جبهه چه در عملیات و چه قبل از آن به یک محیط پر نشاط تبدیل کنم شرین کاریهایی که میکردم ممکن بود جریمه سنگینی در بر داشته باشه اما به علت معروفیتم همه با من همراهی میکردند از جمله
|
|
پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۳ ۲۰:۴۹
نظرات: ۸
|
|
شیری بود قد و کوپال بلند تیز چنگ و نیرومند نشسته بود بر چرخ بلند خورشید بود زیر پایش به کمند روزی اندر شکار گاه دشت چمن دید آهویی زیبا خوش آب ورنگ گرفت اورا به چنگ با کمند خواست اورا بدرد چو نهن
|
|
سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۳ ۰۲:۴۷
نظرات: ۰
مجموع ۵۰ پست فعال در ۱۰ صفحه |