صفحه رسمی شاعر م فریاد(محمدرضا زارع)
|
م فریاد(محمدرضا زارع)
|
تاریخ تولد: | سه شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۵۲ |
برج تولد: | |
گروه: | عمومی |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۲ | شغل: | کارمند |
محل سکونت: | ایران |
علاقه مندی ها: | انسانیت، ادبیات، هنر |
امتیاز : | ۱۰۶۱۶ |
تا کنون 905 کاربر 10605 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: ...رو به دریای تفکر برویم
و نخواهیم که تنهایی مان
توی آغوش کسی غرق شود
بشکافیم دمی پیله ی غم را
و ببینیم که پروانه چه حالی دارد:
زندگی سعی میان دو بهار
زندگی شوق میان دو قرار
زندگی قصه ی گم کردن آغوش خداست...(از شعر حقیقت: م. فریاد)
|
|
|
|
اشعار ارسال شده
ثبت شده با شماره ۱۲۸۴۴۳ در تاریخ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۴۱
نظرات: ۱۴۸
|
|
پُر از حس ِ خوبم به تو... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۸۲۶۹ در تاریخ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۰:۴۴
نظرات: ۰
ثبت شده با شماره ۱۲۸۱۰۹ در تاریخ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۲ ۱۸:۲۵
نظرات: ۰
|
|
سلامی چو غم در دلم بیکرانه... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۷۹۰۹ در تاریخ سه شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲ ۲۳:۲۹
نظرات: ۰
|
|
دل از عشق ِ همه کَندم... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۷۷۶۲ در تاریخ چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ۱۸:۳۴
نظرات: ۰
مجموع ۲۱۰ پست فعال در ۴۲ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر م فریاد(محمدرضا زارع)
|
|
چيزي به ساعت دو نمانده است. پيرمرد در حالي كه روي صندلي راك قهوه اي رنگ خود در تراس آپارتمانش نشسته است، راديوي كوچك و كهنه ي خود را در دستهاي لرزانش گرفته و مثل روزهاي قبل، آماده است تا اخبار روزانه
|
|
يکشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۱ ۰۲:۵۶
نظرات: ۳۲
|
|
«آره! دوستش دارم... ولي دخترم! اين به اون معنا نيست كه دلم ميخواد كنارش بخوابم»، مرد با گفتن اين جملات از جايش بلند ميشود و بي اختيار وارد آشپزخانه مي شود و به سمت كابينت مي رود اما قبل از
|
|
شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۰۸
نظرات: ۳۵
|
|
پسرك مزد روزانه اش را مي گيرد و دو قسمت مي كند: دوهزار تومان را در يك جيب، و چهار هزارتومان باقي مانده را در جيب ديگر مي گذارد. سپس نگاهي به آسمان مي اندازد: چيزي به غروب آفتاب نمانده است. با عجله به
|
|
چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ ۰۹:۳۹
نظرات: ۴۶
|
|
پارسايي رخت سفر بست و ترك خانه كرد. سالها ذكر خدا بر لب و ياد او در دل، همي برفت و خويشتن بساخت، تا بدانجا رسيد كه هوي و هوس در اندرون دل كُشته، و خرمن توحيد پُشته يافت. پس آن گاه سر بَر كرد و د
|
|
سه شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱ ۰۲:۴۰
نظرات: ۲۳
|
|
اون روز وقتي مجنون، خسته و كوفته پشت در ِ خونه رسيد، باز هم عرق شرم، روي پيشوني بلندش نشسته بود. كمي پشت در اين پا و اون پا كرد. دنبال چند واژه ي جادويي غير تكراري مي گشت كه خبر تكراري كار گيرنياوردنش
|
|
شنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۲:۲۷
نظرات: ۲۸
مجموع ۵۴ پست فعال در ۱۱ صفحه |