صفحه رسمی شاعر نسرین علی وردی زاده
|
نسرین علی وردی زاده
|
تاریخ تولد: | سه شنبه ۲۲ آذر ۱۳۷۹ |
برج تولد: | |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | ارومیه |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۳۴۷ |
تا کنون 65 کاربر 255 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
با من ز فرداها بگو، از آرزوهای لطیف!
کمکم دلیلِ بودنت را نزد من، ابراز کن ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۹۵۹۶ در تاریخ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ ۱۹:۴۲
نظرات: ۱۳
|
|
تا رسیدم به تو، این بار نگاهت کردم
آخرش خم شدم اندوهِ تو را بوسیدم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۴۵۴۱ در تاریخ جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲ ۰۱:۴۸
نظرات: ۱۰
|
|
سوختم، دود شدم، در پیِ تو افتادم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۰۴۶۷ در تاریخ سه شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲ ۱۰:۰۸
نظرات: ۱۶
|
|
جهل من مثل کویری است به اندازهٔ لوت... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۸۳۶۶ در تاریخ جمعه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۳:۴۷
نظرات: ۱۵
|
|
که روزی ملتی در بند بودند ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۷۹۳۲ در تاریخ سه شنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۰ ۰۱:۰۶
نظرات: ۱۴
مجموع ۲۳ پست فعال در ۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر نسرین علی وردی زاده
|
|
قسمت اول: زمان داشت میگذشت و من زل زده بودم به تست شمارهٔ سیزده شیمی. مغزم نمیکشید و سعی داشتم به زور ذهنم را متمرکز کنم. فکرم به هر جایی بود، جز به درس. تست را دوباره و سهباره
|
|
پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۲۹
نظرات: ۲
|
|
دیدهاید گاهی یک سِری چیزها خیلی عادیاند؟ ولی وای از روزی که پُر باشید. همین چیزهای عادی میشوند جرقهٔ یک انفجار بزرگ! و تو منفجر میشوی. میسوزی در آن انفجار و خاکسترت
|
|
سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۹ ۰۵:۳۴
نظرات: ۷
|
|
امشب می خواهم کمی از روزمرگی های تکراری ام دور شوم. شده برای چند لحظه! شده با نوشتن های بی سر و ته ام! می خواهم خودم به خودم ثابت کنم که دنیا، رنگ دیگری نیز می تواند داشته باشد. &nbs
|
|
دوشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۹ ۰۴:۴۰
نظرات: ۶
|
|
قسمت آخر: بالاخره بعد از رد کردنِ آن ترافیک سنگین، به مقصدم می رسم. با عجله پیاده می شوم و زنگ در را می فشارم. مادر تا صدایم را می شنود، با خوشحالی و بلا درنگ در را می گشاید. وارد می شوم و پله ها
|
|
جمعه ۱۳ تير ۱۳۹۹ ۱۷:۱۲
نظرات: ۴
|
|
قسمت دوم: انگار که یک سطل آب یخ رویم خالی کرده باشند، خشکم می زند. لیلی ادامه می دهد. می بینم که لب هایش تکان می خورند. می بینم که آن اشک ها دانه دانه، روی گونه هایش سُر می خورند. می بینم که عذاب
|
|
پنجشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۹ ۱۵:۵۶
نظرات: ۲
مجموع ۳۲ پست فعال در ۷ صفحه |