سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

يکشنبه ۲ دی

صفحه رسمی شاعر نسرین علی وردی زاده


نسرین علی وردی زاده

نسرین علی وردی زاده



ارسال پیام خصوصی
مرا دنبال کنید

تاریخ تولد

:
سه شنبه ۲۲ آذر ۱۳۷۹

برج تولد:

برج قوس

جنسیت

:
زن

تاریخ عضویت

:
شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹

شغل

:
بدون اطلاعات

محل سکونت

:
ارومیه

علاقه مندی ها

:
بدون اطلاعات

امتیاز

:
۳۴۷
تا کنون 65 کاربر 255 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند.

لیست دفاتر شعر


۱

نگاه

۲

رنگ صدا


اشعار ارسال شده

یادم ماند شعری از نسرین علی وردی زاده از دفتر نگاه نوع شعر غزل

آخرین عاطفهٔ لفظ تو را یادم ماند واپسین کندیِ هر نبض تو را یادم ماند ...
ثبت شده با شماره ۸۶۳۵۸ در تاریخ سه شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۵۸    نظرات: ۸

کو گوشی که حواسش با من؟! ...
این شعر را ۱۶ شاعر ۱۲۶ بار خوانده اند.
نسرین علی وردی زاده ، محمد حسین اخباری ، محمد باقر انصاری دزفولی ، مسيحا الهیاری ، علیرضا بنایی ، علی غلامی ، فریبا غضنفری (آرام) و ۸شاعر دیگر این شعر را خوانده اند.
ثبت شده با شماره ۸۶۳۲۴ در تاریخ دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۵۴    نظرات: ۲۰
نگاه شعری از نسرین علی وردی زاده از دفتر نگاه نوع شعر غزل

دل در آه سلسلهٔ مهر نگاهت گیر است ...
ثبت شده با شماره ۸۶۲۷۷ در تاریخ شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۲۳:۱۲    نظرات: ۲۰

مجموع ۲۳ پست فعال در ۵ صفحه

مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر نسرین علی وردی زاده


دستم را گرفته بود و می‌دوید. می‌خواست مرا برساند آن طرف مرز و من این را نمی‌خواستم. لحظه‌ای ایستادم و گفتم: «نمی‌شود نروم؟» نفس‌نفس می‌زد:
- الان زم
يکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳ ۱۰:۴۸    نظرات: ۸

عاشقم شده بودی. می‌دانستم. می‌دیدم که گاه نگاهت راه می‌افتاد و جایی میانِ شکوفه‌های ریزِ گلِ سرم گیر می‌کرد؛ ولی به رو نمی‌آوردم. نمی‌توانستم. نمی‌شد فرهاد! خود
چهارشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۲ ۰۳:۵۹    نظرات: ۱۲

   یک صندوقچهٔ کوچکِ چوبی داشت. نامه‌های رسیده را می‌گذاشت توی آن و نامه‌های خودش را پست می‌کرد. هفته‌ای یک بار هم وقت می‌گذاشت و همه را از اول می‌خواند. د
شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۲:۲۳    نظرات: ۴

   رفتنش دور از باور بود. مثل فاجعه می‌ماند. بوی مرگ می‌داد. بوی درد! بوی ماتم! بوی گندِ نفرت! انگار که زندگی به ته رسیده بود. انگار که اشتیاق نم کشیده بود. انگار که پل‌های پش
دوشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۲:۳۳    نظرات: ۸

   گفت: «آبجی، چرا داری غصه می‌خوری؟» و من فکر کردم به اینکه چرا دارم غصه می‌خورم. و به اینکه چرا نباید غصه بخورم. به پدری فکر کردم که چهره‌اش را کمابیش به خاطر دا
چهارشنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۰ ۰۳:۲۴    نظرات: ۵
مجموع ۳۲ پست فعال در ۷ صفحه
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
5