امید از من گرفتی کار من شد نا امیدی
پرستوی مهاجر بودی و آخر پریدی
پریدی پر زنان پرپر شدم رفتی از این دل
صدای قلب بی تاب و نزارم را شنیدی!
تو رفتی با جدایی راحت از جانم گرفتی
به راهت دیدگان انتظارم را ندیدی
شنیدی دل بریدم بی تو از امید فردا
دلم دیدی ولی بیدل چرا از من بریدی؟!
بریدی رشته ی مهر و محبت تا که رفتی
خریدارت دل و دلداده ی دیگر خریدی!
کشیدم روی دوشم کوله بار رفتنت را
تو رفتی دل بریدی از من و دامن کشیدی
امید از من گرفتی تا خدا سویت دویدم
خدایا با که گویم از در قلبم رمیدی
رمیدی رفتی و ماندم به پای خاطراتت
خطر کردم ولی عهد و وفایم را تو دیدی
خمیدم زیر بار باور چشم انتظاری
بیا اما مگو از بار این باور خمیدی
هنوز از رفتنت من بیقرار و بی بهارم
گل باغ قرار و انتظارم را تو چیدی
چنان آتش به خرمن از فراقت شعله زد دل
شدم خاکستر و طوفان شدی بر من وزیدی
وزیدی تا دمار از من گرفتی وقت رفتن
چرا ای بی وفا هر دم به دل دادی نویدی؟!
همه امید من از رفتنت باز آمدن بود
رها از راه من رفتی ز شهر دل رهیدی
نوید آمدن امید من شد تا بیایی
بیا تا شب رود در باورم سوی سپیدی
دلم گوید که تو می آیی از این راه رفته
نوید آید به جانم در خیالم تو رسیدی!
...
مهدی بدری(دلسوز)
زیبا بود 🌹🌹
کلماتی زیبا و با اقتدار 🌹🌹
درود بر جناب بدری.🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹