« حكمت حق »
ما از دیار ملک صنوبر1 بیامدیم
از عالمی به عالم دیگر بیامدیم
با رأی خود به عالم هستی نیامدیم
با رأی و حول و قوه ی داور2 بیامدیم
ما بی دلیل و بی خبر اینجا نیامدیم
با رهبران جمله پیامبر بیامدیم
سیر جهان و عالم هستی ، برای ماست
سیاره ز آسمان منور3 بیامدیم
ای بیخبر ،گمان مکن اینجا مکان توس
در یک مکان بُدیم و از آنجا در آمدیم
مشغول عیش وکیف خودت گشته ای مدام
قرآن بخوان ، زِ عالم بهتـر بیامدیم
گر پی نـمی بریم به گفتار آن خدا
نزدش یقین مقصر بر کیفر آمدیم
نیرنگ این جهان، همه را این فریب داد
تا ما گمان کنیم ، که بر بستر آمدیم
از رفتن و گذشتن ما ، این جهان شوم4
بر ما چنین نموده ،که ما خود سر آمدیم
دنبال کامجویـی و افکار شیطنـت
شیطان صفت زِ روضه رضوان در آمدیم
ما نسل آدمیم ، به دنبال فکر آن
چون جد خود ، زِ جنت یزدان در آمدیم
شیطان فریب داد ، به آدم در آن بهشت
آن شد سبب زِ باغ گلستان در آمدیم
باز ما را به جنت خلاق می برند
گر ما ز امتحان خود ، اینجا در آمدیم
آن خالقی که خلقت ما را چنین نمود
ای کاش می توان، به سزایش5 بر آمدیم
راهی زِ ماست تا بـرِ معبود ما که ما
بر رفتنش چو گمره و کور و کر آمدیم
ما را خبر ز باطن کار جهان نبود
روزی که ما برهنه ، از آن مادر آمدیم
گر بنگریم حکمت حق را به عقل خود
بتوان زِ جنگ جهل ، مظفر6 در آمدیم
گر پی نبرده ایم ، به گفتار آن خدا
محکوم کیفرش ، به سزامان در آمدیم
از خود بگو حسن، تو بَرِ حق چکاره ای
گفتم: ز گفتگو به بشر رهبر آمدیم
٭٭٭
1- درخت بلند- قد معشوق 2- خداوند 3- درخشان 4- نا مبارك 5- لايق- پاداش 6- پيروز
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
🌺🌺🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹