ما در اصفهان، همدیگر را بدرود گفتیم
در پیاده رویِ آن طرف سی و سه پل
من روی بر گرداندم
و پشت سرم را کاویدم
تو بر میگشتی
و دستانِ خدا حافظی ات، در اهتزاز بود
رودخانه ای از وسایل نقلیه
از میان ما میگذشت
6 بعد از ظهر بود
آیا نمیدانستیم
که از پس آن رودخانه ی برزخی غمبار
دیگر هرگز همدیگر را نخواهیم دید
ما همدیگر را گم کردیم
و یک سال بعد تو دیگر نبودی
و من حالا
یادهایم را میکاوم
و خیره بدانها مینگرم
و فکر میکنم که این اشتباه است
که انسان با خداحافظی جزیی
مبتلای جدایی بی نهایت شود
شب قبل، پس از شام
بیرون نرفتم
و سعی کردم چیزهایی بفهمم
دوره کردم آخرین درسی را که افلاطون
در دهان معلمش گذاشت
خواندم که روح تواند گریزد چون جسم مرد
روح نمیمیرد
گفتن بدرود برای انکار جدایی است
ماها خداحافظی را اختراع کردیم
زیرا فکر میکردیم بی زوالیم
با اینکه میدانستیم زندگیمان را دوامی نیست
در ساحل کدام رودخانه
این گفتگوی نامعلوم را فرو خواهیم گذاشت؟
آیا ما دوتن
من و تو
اهل شهری نبودیم که یکبار در آسمان
ناپدید شد؟
شهادت مولای متقیان حیدر کرار
اسدالله الغالب توشه کش یتیمان
حضرت علی علیه اسلام را تسلیت عرض میکنم
و در این لیالی قدر التماس دعای فراوان دارم