آه ببین دور و برم نیستم
آه بگو جان تو من کیستم
در نفس حادثه ی انجماد
گمشده ی وهم و خیالیستم
محو در این قبله ی پر رمز و راز
مات بر این کعبه ی خالیستم
ترد و سبک چون پر پروانه ام
زنجره ام شاپرکم چیستم
پیش تو ای حضرت استاد عشق
رتبه ی برتر شوم عالیستم
طفل دبستانم و در مشق عشق
بیست تر از بیست تر از بیستم
حاج که نه پس تو بگو چیستم
بنده ی چوب و گچ و بت نیستم
مات منم لحظه ی میقات نور
مست تمنای تو از دور دور
لحظه ی قربان که به جای هوس
می بُرم از پیکر حیوان نفس
شور توئی در نفس سوخته
مشعر ادراک بر افروخته
روزه نگو تشنه ی دلدار من
مست لب سفره ی افطار من
وقت سحرگاه که حاجات من
خیمه زده پای مناجات من
مضحکه ی شعبده بازت منم
گمشده پیدای نمازت منم
قبله توئی آیه ی جاوید تو
آن که بر این شب زده تابید تو
هوش توئی واله و مدهوش من
مست خرابات و غزل نوش من
شعر توئی من شب و خاموشیم
من غزلستان فراموشیم
ماه توئی عابر درگاه من
گمشده ی راه شبانگاه من
راه تو افسانه ی افسونگری است
شیوه ی تو معرکه ی دلبری است
یاد تو آرامش اعماق ها
نیلی تو سلطنت طاق ها
درک وجودت نفس روح ها
معدن زر در قفس کوه ها
هر چه که گفتند و نوشتیم ما
نیست سزاوار تو ای آشنا
هر که در این میکده خاموش تر
تنگ وجودش پر و پر جوش تر
یار که جویم ز تو محبوب تر
پس تو بمان ای ز همه خوب تر
خسته ام از صوفی نا صاف عشق
تشنه ام ای جرعه ی شفاف عشق
نیست هر آنکس که زند لاف عشق
لایق ابریشم زرباف عشق
وای که در محضر مهر وجود
می گذریم از کف انصاف عشق
مرغ گذر کرد و نکردیم ما
از خم و پیچ و گذر قاف عشق
عرصه ی سیمرغ کجا ما کجا
ما که نشستیم در اوصاف عشق
دست دعا در حرم آسمان
بر کرم حضرت الطاف عشق
خالص دل بخش که بی حاصلیم
در وسط انجمن لاف عشق