بارِ دگر غُلغُله شد در زمین
شد ز عزایِ فاطمه دل حزین
مرغِ دلم زمزمه زد پر کشید
جامِ غمِ فاطمه را سر کشید
فاطمه ای نورِ دلِ مصطفی
همسر و همتایِ غمِ مرتضی
کوچه چرا خلوت و مسکون شده
قلبِ حسن نگر چه محزون شده
وای حسین را بنگر زین عزا
شد ز غمِ فاطمه گُلگون قبا
زینبِ غمدیده یِ زار و حزین
شد ز غمِ مادرِ گُل ها غمین
یاسِ کبودِ مصطفی پشتِ در
مانده کنون مرضیه بی بال و پر
از کرمِ تو حَسَنَت شد کریم
راسِ سَرِ نِی ز کرم شد کلیم
زینبِ محزون ثمرِ باغِ توست
حال ببین غمزده یِ داغِ توست
بارِ دگر یادِ عزای تو شد
یادِ عزایِ کربلایِ تو شد
وای حسینِ تو شده بی کَفَن
اهل و عیالش همه در یک رَسَن
فاطمه بنگر به لبِ خنجرش
شمر و سنان کرده نشان حنجرش
فاطمه عباسِ جوان بی عَلَم
دستِ برادر ز جفا شد قَلَم
فاطمه لشکر ز مخالف رسید
بادِ مخالف به مصادف رسید
بادیه خون شد ز دلِ باغِبان
چرخ و فلک ولوله تا آسِمان
آه که از جور و ستم در زمین
مادرِ گل هایِ علی شد غمین
در به درِ کوچه یِ زهرا شدم
گریه کنِ ماتمِ مولا شدم
وای که پهلویِ بتول از جفا
خم شده از حمله یِ قومِ دغا
غسل و کفن نیمه یِ شب بهرِ چیست؟
گریه یِ پنهانیِ چشمانِ کیست؟!
بهرِ شفاعت ز تو داغم به دل
ماهِ علی نهان چرا زیرِ گِل
دیده یِ من شد ز غمت بی توان
سیلِ سرشک از غم هجرت روان
...
مهدی بدری(دلسوز)
منم دو قطعه شعر تو مشاعره راجب حضرت فاطمه گفتم اینجا هم نفر اول باشم که سر میزنم
درود فراوان بر دوست شاعرم زیبا نگاشتید
🌷🌺🌹🌷🌺🌹