بعد تو مردم این شهر مرا پس زدهاند
خنجر از پیش و پسم مردم ناکس زدهاند
پشتم اززخم زبان تاشد ولرزید و شکست
دشنه درگرده فرود آمد و تا بیخ نشست
بعد تو بد شده ام مثل خودت خیلی بد
تو نبودی تو ندیدی چه به روزم آمد
خط به خط زندگی ام آیه ای ازسوره درد
دل ماتم زده ام شعله ور از کوره درد
جای صد خاطره در شهر تنم درد گرفت
خنده را خاطره ها از لب این مرد گرفت
ریشه ام سوخت در آتشکده ات دود شدم
از همه شهر بریدم به تو محدود شدم
قلم و زَروَرق و دفتر و یک شیشه عرق
عُق زدم در بغل باکره ی چند ورق
سوختم ساختم و دور خودم چرخیدم
کارتون خواب شدم آخر خط را دیدم
بی تو من در همه شهر غریبم به خدا
به خیالت بروی می کنم عادت ؟ ابدا
بی تو این حنجره کی نای دمیدن دارد؟
و کجای شب این بادیه دیدن دارد؟
بی تو من تلخ ترین خاطره ی پاییزم
بی تو از گریه و خوناب جگر سرریزم
نفسم بی تو در این عمق جنون می گیرد
کنج پستوی غمت دل به خدا می میرد
ماشه ات را بچکان طعمه تابوت شوم
و تمامم بکن آن گونه که مبهوت شوم
بعدتو عشق من این کاغذ و خودکار شده
این همه شعر مزخرف که تل انبار شده
محمد_نیکروش
𝓝𝓲𝓴𝓡𝓪𝓿𝓮𝓼𝓱
عاشقانه ای بسیار زیبا و پر احساس بود