معشوقه ای با چشمان شرقی:
"حی علی العشق"
یک فاجعه رخ داد و زمان ریخت بهم
دلتنگ تو بودم که جهان ریخت بهم
در وقت نمازم که تو لبخند زدی
عاشق شده بودم که اذان ریخت بهم
گفتم به بهار "حی علی العشق" بمان
یک وسوسه کردی و خزان ریخت بهم
چشمان تو یک آیه ی ایمان و غزل !
پلکی زدی و دل چه عیان ریخت بهم
در خلوت ما عشق تماشاگر بود
ما توبه نکردیم و روان ریخت بهم
قد قامت یار "حی علی العشق " به جان
جان داده ی یاریم همان ریخت بهم
#مژگان_بختیاری (پرتو)
"قرار نبود که بگذرد از منِ روانی اش"
مرا ز بوسه های عشق به اشک رساند
چه گریه ها که نکردم ولی نماند
گذشت از دل و خدا ندید ؛ بی درنگ
عوض شد و مرا مثالِ غریبه خواند
او قرار و قسم هر چه را که بود
فراموش کرد و دلش را ز من ستاند
پیام های آخرش سرد بود و بی اساس
چه ساده مرا به انزوای خویشتن کشاند
"قرار نبود که بگذرد از منِ روانی اش"
چه نقشه ها داشتم و از سرم پَراند
مرا کُشت و زنده به گور کرد در دلش
بغض های ساعتی اش را در دلم تکاند
نفرین نکرده ام اما دلم شکست !
در این رابطه جان را به لب رساند
#مژگان_بختیاری (پرتو)
"کبوتری غمین "
آرام میشود دلم در صحن ِ باصفای ِ تو
چه شور دارد و خروش مشهد و عاشورای ِ تو
اشکی چکیده بر لب و زیارت ِ نام حسین
ای کاش باشم لایق ِ زیارت ِ آبای ِ تو
دلم کبوتری غمین ؛ شکسته بال و بی پناه
پناهِ بی پناهیش ، آن گنبد طلای تو
همیشه مشهدت دهد؛ بوی حسین فاطمه
قرارِ بیقراری ام صحنِ تو و سرایِ تو
ذکر حسین بر لب و عشقِ رضاست در دلم
بیدار کن دل مرا ؛ هستیِ من فدایِ تو
#مژگان_بختیاری (پرتو)
"غزل سرگردان"
در چشم تو بودم غزلی سرگردان
دیوانه ی عشق ؛ از غمِ بی پایان
یک عمر دلم به حرف هایت خوش بود
مثلِ مَثَلِ طوطی و آن بازرگان
رفتی همه ی انارها خشکیدند
شد وقت زمستان و دی و یخبندان
گفتی که برای من و دل درمانی
آن بی خبری بود و تمامش هذیان
وقتی که دلم خواست بماند رفتی
رفتی که بماند دلِ من سرگردان
یک شهر شبیه چشم هایت شده اند
برگرد به رویایِ منِ بی سامان
گفتی که دلت هوای او را دارد
ای کاش که "او" بودم و عشقی سوزان !
یکبار بیا معجزه کن بعد برو ...
"من" را به "منِ قبلیِ من "برگردان !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
"یک قبر"
از عکس های تو دلی در زجر مانده است
از تو برای من ؛ فقط یک قبر مانده است
برگرد و خوب ببین چه کرده ای که من
در سینه ام دلی بدون صبر مانده است
بشکن سکوت و بگو که رفتنت شوخیست
نگو که بین اختیار و جبر مانده است
بین این همه دعا و ثنا ؛ نشد که نشد
مد دریای دلم بدون جزر مانده است
سوزانده شد عمر گل های این اتاق
از تو برای من ؛ فقط یک قبر مانده است
#مژگان_بختیاری (پرتو)
"مرگ و زندگی"
بشکن مرا نهیب بزن به دریایِ چشمانِ خودم
شرمنده نشو عبور کن از پیکرِ بی جانِ خودم
این زندگی چیست که این درد نصیبم شده
اصلا نترس شلاق بزن محکمتر به دستان خودم
در بین مرگ و زندگی مانده ام بدونِ جان ببین!
جرمم چه بود که اینچنین آلوده ام به دامانِ خودم
از آدم و حوا رسید ممنوعه سیبی از بهشت
جهنمی شده ام همینجا در جهانِ خودم
گناه تو این بود که عشق را نفهمیدی هرگز
اِفترا زدی باز هم به این دل بی امانِ خودم
#مژگان_بختیاری (پرتو)
" بی دفاع "
در قامتِ سرو بودم و دستانِ تو یک عمر تبر بود
دیوانگی ات مرز نداشت ضدِ حقوقِ بی بشر بود
هی زخم زدی بر تنِ رنجور و نَمورم همه یِ عمر
عشقِ تو جنون داشت پر از رنج و خطر بود
گفتی که زنی ؛ ضعیفه ای ، دَر سرِ خود عقل نداری !
حرفِ تو شبیهِ مَردهایِ عهدِ بوقِ کور و کر بود !
با هر سخنت بغضِ گلوگیر ِ من افزود
بد بودی و بیچاره دلم چه بی خبر بود
چون لشکرِ نازی آمدی و عشقِ من مُرد
من مثل لهستان همه ام بدونِ شَر بود
دیکتاتور ی و مُرد دلم به زیر پایت
چشمان تو انگار پراز خوف و خطر بود
جنگ جهانی سومی که باعثش بودی تو
من مُردم و قلب تو چه شاد و مفتخر بود
#مژگان_بختیاری (پرتو)
"دیوانه"
گفتی که مرا چشم تو امید نَشاید
"دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید"
هی چرخ زدی دورم از عشق سرودی
شاید که نگاهم به نگاه تویِ دیوانه بیاید
گفتی که شدی عاشق و دیوانه پسندی
ای وای ! که گاو ما در این موقع بزاید
گفتم که چگونه شوم آگاه زِ اسرار درونت
گفتی که به چشمان تو سوگند نباید
گفتم دل من تاب تو دیوانه و مجنون ندارد
گفتی نگهت چشم و دلم را برباید
گفتم غزلی ناب بگو بر منِ معشوق
گفتی که حرام است دلم عقده گشاید
گفتم که دلت عاشق و دیوانه پرست است
گفتی که قرار است به وصال تو درآید
گفتم که نگو از من و از عشق کلامی
گفتی که بزودی رخ تو چهره نماید
گفتم که تفآل زدم از حافظ و تعبیر شدی تو
گفتی که نخور غصه که این نیز سر آید
#مژگان_بختیاری (پرتو)
"خونه ی سبز"
از چشم های کارون
تا گیسوهای گیلان
زیبای چهار فصلم
خونه ی سبزم ایران
از زنده رود عاشق
تا تخت جمشید پارس
آبی تر از آسمون
خلیجِ همیشه فارس
از مردمای خوبت
خونگرم مثِ (ل)خوزستان
یه تیکه از بهشته
شهر خوبِ خراسان
هر جای دنیا باشم
تو قلب و فکرمی تو
میخونم عاشقونه
تعبیر شعرمی تو
هرجا که پا میذارم
من یه ایرانی هستم
خونه ی سبزم اینجاست
به این خونه دلبستم
#مژگان_بختیاری (پرتو)
"اسطوره "
اسطوره یِ عشق و امید
انقلابِ پر افتخار
مهدِ شکوه و همدلی
سرزمینِ با اقتدار
وطن ؛ هویت و تاریخ
وطن یعنی خلیجِ فارس
وطن ؛ گهواره ی شیران
وطن یعنی سرایِ پارس
خاکت سپید و سرخ و سبز
ای سرزمینِ مادری
کارون ؛ دماوند و ارس
روزگارت نیلوفری
سرزمینِ حماسه ساز
مظهرِ غیرت و غرور
ای نقشه یِ نام آشنا
مهدِ کرامت و سرور
سروقامتانِ انقلاب
حافظانِ دین و ایمان
زنده باد یادِ شهیدان
در پرتوِ پرچمِ ایران
جانم فدایِ خاکِ تو
ایرانِ زیبا وطنم
خونِ توی رگهایِ من
ایرانِ من جان و تنم
ای زادگاهِ عشق و ایمان
مهدِ شهیدان و شیران
ای واژه ات شد جاوِدان
اسطوره ام فقط ایرااااااااان
#مژگان_بختیاری (پرتو)
سال نو مبارک