جمعه ۱۴ دی
شعر کوتاه شعری از مژگان بختیاری(پرتو)
از دفتر شعرناب نوع شعر هایکو
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۰ ۰۲:۳۰ شماره ثبت ۱۰۳۵۲۳
بازدید : ۳۰۷ | نظرات : ۶
|
دفاتر شعر مژگان بختیاری(پرتو)
آخرین اشعار ناب مژگان بختیاری(پرتو)
|
آسوده سپردیم ...
دل به هم ؛
جان به عشق !
پناه گرفته بودیم در حصار امن آسمان ؛
غم هایمان بر شانه های باد ...
گونه ام را بوسیدی ؛
گل سرخی شکوفه زد و ...
جهان محو تماشای عشق ما شد !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_________
اندوه خاکستری چشمانت ،
به وقت بارانی شدن ،
جزیره ای زیباست ...
که به یغما می برد ؛
تمام هستی ام را !
#مژگان_بختیاری
________
به کدامین سوگ نشسته ای که ...
دهانت بوی مرگ می دهد و ؛
دریا بالا می آورد ،
ماهیان کوچک را ؟!
#مژگان_بختیاری
_______
آیه های روشن چشمانت ...
حرام می کند به من ؛
هر چشم دریده ای را در همین نزدیکی ...
تو عشق می شوی و من ؛
ایمان می آورم به انقلاب نگاهت ...
#مژگان_بختیاری
_______
دلواپسی هایم را ؛
در دریا می تکانم ...
قرار از حوصله ام می رود و ...
ماهیان قرمز کوچک ،
در آغوش ساحل ...
به قتلگاه می روند !
#مژگان_بختیاری
________
در مویرگ هایم واژه می ریزی ؛
و با لهجه ی گنجشک ها ،
به بزم عاشقانه دعوتم میکنی ...
از کدامین پیله به پروانه شدن فکر میکنی ؟!
#مژگان_بختیاری
_______
با جهش هر نبض ...
درد می کشی در من !
به لکنت می افتم ؛
دهان گورستان باز می شود ...
ته مانده ام را میبرد !
#مژگان_بختیاری
______
دهان شعرم را می بندم !
تا که دیگر از تو نسراید ،
درد شقیقه امانم نمی دهد ؛
آبستن بغض های قد کشیده ام !
و برق آهی که می سوزاند تو و خیانتت را !
#مژگان_بختیاری
____________
اونجا که شهریار میگه :
"از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران"
غم دنیا رو سر آدم آوار میشه ...
روی این درد نمیشه هیچ جوره سرپوش گذاشت ...
و بنظر من مصداق واقعیِ این بیت از سعدیه :
"من به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود !"
و شایدم این شعر از ابتهاج :
آه از آن رفتگانِ بی بازگشت ...
عجیب اما تلخ تلخ تلخ !!!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
میخواهم زنی زیبا باشم ...
در مردمک های وحشی ات ،
نگاهم کنی تا ژرفای وجودم ؛
تا ریشه هایم ...
ردِ انگشتانت صورتم را نوازش کند
و برای همیشه ...
درون رگ هایت زندگی کنم !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
____
مرا ببر تا انتهای دلدادگی ؛
آنجا که رایحه ی دل انگیز عشق ؛
بر شانه های آفتاب طلوع میکند !
آنجا که دردهایم دیگر زبانه نمی کشند !
و بنوشان به من ...
شراب عشق صد ساله ات را !
بگذار به پای عشق تو بایستم ....
#مژگان_بختیاری (پرتو)
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
مثل تو دیگر در پهنه زمین
تکرار نخواهد شد
اما با تکرار صـلوات بر تـو،
نور حضورت را در
قلب خود احساس مى کنیم
رحلت پیامبر اعظم (ص)
و شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد