ای شقایق
بالاخره سال ۱۳۹۹هم تمام شد
امشب خاطرات را مرور می کردم
آن یاس های خسته را
خسته از این بیماری مهلک و مرگبار
خسته از این خبرهای دلهره آور
خسته از این دلخوری های همیشگی
خسته از این گام های تکراری
خسته از این نشدن های پی در پی
خسته از نبودن آن گرمای لازم برای مهر
خسته از گم شدن های به هزاران تکرار
این همه آرزوهای
درست پشت آن دیوار بلند حاشا
راست ش نمی دانم ، این غنچه ها
برای شکفتن در سال جدید
چه چیزی را بهانه خواهد کرد
انگار صدای آمدنت نمی آید
که کوچه ها این طور تاریک و سرد اند
و غربت و تنهای از آن دور ، دور ها سو سو می کند
ای شقایق ...یادت هست
قول داده بودی
برایم خورشید را بیاوری
و امید را لبخندی کنی ، بر این لب ها
راستی خورشید را کجا بردی
و امید را کجا نشاندی
انگار من باز همان کولی سرگردانم
همان کسی که قبیله را گم کرده است
همان کسی که تمام باور هایش را باد برده
حیف شقایق
انگار دگر ، هیچ میزبانی
برای این مهمان ناخوانده
لبخند کنار نمی گذارد
.......سال نو مبارک
هرچی آرزوی خوبه مال تو
⚘💐🌼🌷🌺