خانوم میم:
استاد بهم گفت :
از عشقت چه خبر ؛ هنوزم با همید ؟!
گفتم :
نه استاد تموم شد !
گفت :
خدا هم به تو رحم کنه و هم به ما !
گفتم :
چرا ؟
گفت :
تا آخر عمرت باید شعر بنویسی و ما بخونیم !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
خدایا غم هایمان زیاد و دردهایمان جان فرساست !
حتی توانی برای مقابله با آن ها نیست !
ولی باز هم با این حال ؛
ایمان دارم یه آیه ی مهرت :
"ان مع العسر یسرا"
حتی میدانم دوبار پشت سر هم تکرار کردی ؛
که دلمان قرص شود ...
پس دیگر چیزی نمیگویم می سپارم به خودت که آگاه ترین راهنمایی !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
روز تولدش دستمو گرفت کشید یه گوشه و گفت :
میخوام یه چیزی بگم !
گفتم : جانم چی شده خب بگو
گفت : بیا یه قول بدیم به هم ....
گفتم : چه قولی؟
قلبم داشت می ایستاد نفسمو حبس کرده بودم !
گفت : قول بدیم هر کی لغزید ؛ هرکی نخواست دیگه ادامه نده ...!!!!
گفتم : چی؟؟؟ آخه امشب وقت این حرفاست ؟
گفت : آره همین امشب وقتشه !
گفتم : آخه چرا ؟ نکنه ....؟
بدون معطلی گفت : آره
دیگه بقیه حرفاشو نشنیدم ...
دنیا رو سرم خراب شد !
مگه نگفته بود عاشقمه ؟!
عاشقا که نمیلغزن !!!
عاشقا که خسته نمیشن !!!
عاشقا که یه تار موی معشوقشونو فدای چشم و ابروی دیگری نمیکنن !!!
کاش میفهمیدی : "لغزش" مالِ "آدمای بی ثباته " که فقط به خودشون برچسب عاشقی زدن ! وگرنه " عاشق " و " لغزش " اصلا جور در نمیاد !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
همه از زیبایی چشم هام گفتن !
از غمی که توش فریاد میزنه ...
هیچکس نفهمید این چشم ها ؛
یه شبایی انقدر باریدن و ...
گل های بالشم رو آبیاری کردن تا الان زیبا شدن !
آخه یه جایی خوندم : "قشنگ ترین چشم ها بیشترین اشک ها رو ریختن ! "
#مژگان_بختیاری (پرتو)
دعوامون شد ؛ عصبانیم کرد ؛
یهو به طرفم حمله ور شد
دست روم بلند کرد ؛
من تحمل دستای سنگینش رو نداشتم !
اشکمو در آورد ...
دیگه هیچی نگفتم هیچی ! فقط نگاش کردم !
با همون چشمام که بقول خودش میگفت :
" اول عاشق چشمات شدم بعد خودت ! "
رفت تو اتاق تنها خوابید روی تخت !
من از شدت سردرد سرم رو بسته بودم و روی کاناپه دراز کشیده بودم ...
صدای تکون خوردنش میومد روی تخت ؛
که از عذاب وجدان نمیتونست بخوابه !
بعد نیم ساعت اومد کنارم نشست ...
گفت : ببخشید عصبانی شدم دست روت بلند کردم معذرت میخوام !
الانم هرکاری بگی انجام میدم فقط ببخش منو !
بار اولش نبود " همیشه قدرت خودشو با دستاش نشون میداد و بعد پشیمون میشد ! "
نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم !
دنیا رو سرم آوار شده بود
حس میکردم یه غریبه باهام حرف میزنه !
دستشو آورد طرفم دستمو بگیره ...
دستمو کشیدم ...
من همیشه از ترحم متنفر بودم ...
و الان منم یه زن که خیلی سرد شده و خالی از هر احساسی فقط ادامه میده ادامه میده ادامه میده فقط بخاطر اینکه یه مادره !!!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
من از تو دوستداشتن اجباری نخواستم !
تظاهر نخواستم !
گفتی : برایت آرزوی خوشبختی میکنم !
آرزوی خوشبختی تو بدون خودت برای من چه توفیری دارد ؟!
لطفا برای من از این آرزوها نکن !
منِ لعنتی بدون تو زندگی کردن را یاد نگرفته ام !
تو بی شک اولین و آخرین عشقی هستی که در حافظه ام برای همیشه جاودان خواهد ماند !
خدایا نمیدانم حکمتت چیست که هرچی میگذرد ما به همدیگر نمیرسیم ...
اگر میشود که خودت درستش کن !
اگر نمیشود بند دلم را پاره کن تا همه چیز تمام شود!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
قرار نبود ...
رفیقِ نیمه راه باشی جانِ دلم !
قرار بود در فرودگاه
خودت را در آغوش بگیرم نه عکست را !
بخدا قرار نبود سکانس آخرِ دیدنت
خبرِ جهانی شود و عجیب تکه تکه شویم !
قرار نبود ...
قرار نبود !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
آنجا که حس کردی بودنت را نمیفهمند راهت را کج کن و برو ؛
نمان که اگر بمانی اضافی ترین آدم زندگیشان میشوی !
حضور پررنگت دل زده شان میکند ؛
آخر میدانی هر چه دست نیافتنی باشی خواستنی تری !
وای از این جماعت که اگر بفهمند دوست داشتنی در کار است ؛
خودشان را به ندیدن و نشنیدن میزنند !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
بهش گفتم :
نرسیدن مال بی عرضه هاست ؛ عاشقا به هم میرسن !
بهم گفت :
عزیزم ما عاشق همیم درست ولی عاشقا به هم نمیرسن ؛
یه سری به ادبیات بزن مثل شیرین و فرهاد ؛ لیلی و مجنون ...!!!
این قانع کننده ترین جوابی بود که تو عمرم شنیده بودم ...
زیبا نیست ؟!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
بخند جانم !
بگذار باز شود تک به تک چین های پیشانی ام
بگذار زمان با لبخندت ما را به هر کجای جغرافیای عشق که میخواهد ببرد !
بگذار خنده هایت زیباترین منحنی هندسی جهان را رسم کند
آخر میدانی ؟!
تو که میخندی تمام دردها فراموش میشوند
و این زیباترین آلزایمر دنیاست !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
بهش گفتم :
با اینکه دل پری ازت دارم ولی تا میبینمت یا اسمتو میشنوم دلم برات پر میکشه ؛
گفت :
واسه عاشقا اینا عادیه !
گفتم :
مگه تو نیستی ؟
گفت :
نمیدونم !
این "نمیدونمش" از هزار تا "نه" بدتر و پر معنی تر بود!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
"من که بهت گفتم !"
این جمله رو زیاد شنیدیم من بهش میگم جمله ی اعصاب خرد کن !
چرا ؟
چون وقتی به لجبازیت ادامه میدی و حرف گوش نمیکنی !
نتیجه ش میشه این !
اما من دلم میخواد خودم تجربه کنم هر چقدر تلخ !
و کسی هم نباشه که بهم بگه : من که بهت گفتم ! دیدی یه حرفام گوش نکردی !
آقا اصلا شما عقل کل ، شما دانای کل ؛ شما پروفسور !
خب که چی !
اصلا دلم خواست گوش نکنم !
باید بدونید گفتن این حرفا دردی رو دوا نمیکنه بلکه بیشتر به زخم و درد طرف اضافه میکنه !
کاش یاد بگیریم بگیم : اشکالی نداره با هم درستش می کنیم ؛ اتفاقی نیفتاده ؛ درست میشه !
نه اینکه بگیم : من که بهت گفتم !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
توی مترو نشسته بودم ...
یه خانمی اومد کنارم نشست ؛
داشتم صفحه ی اینستاگرامم رو چک میکردم ؛
به آرنجش زد به دستم گفت : شاعری ؟
گفتم : یجورایی !
گفت : عاشقی ...
هیچی نگفتم !
گفت : پس هستی !
گفتم : چطور مگه ؟
گفت : من زیاد شعر میخونم میدونم همه ی شاعرا عاشقن ...
گفت : کتابم نوشتی ؟
گفتم : بله !
گفت : پس درست حدس زدم !
گفتم : چیو ؟
گفت : آدمای شاعرِ عاشق هرچیزی که مینویسن میخوان معشوق بخونه چاپ میکنن که دسترسی به اسمشون راحت تر باشه !
گفتم : خب که چی ؟
با انگشت اشاره کرد به یه آقایی که پشتش به ما بود ...
گفت : نگران نباش فکر کنم برگشته ....
گفتم : کی ؟
گفت : همونی که مخاطب شعراته ...
از اون لحظه دیگه هیچی رو به یاد نمیارم ...
فقط فهمیدم شعر قدرت داره میتونه آدمای رفته رو برگردونه !
عشق و شعر جدا نشدنی ان ...
زیبایی عشق اینه که طرف مقابل شاعر باشه و به واسطه ی شعر اون رو بِکِشونه به سمتت !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
بهار یعنی ...
بوسه ی عشق اسفند ؛
بر پیشانی فروردین !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_______________
فروردین یعنی :
صدای پای عشق ...
وقتی قلب زمستانی مرا ؛
به آغوش بهاری تو رساند !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_______________
فروردین :
فرزند ارشد بهار ؛
گیسو کمند ماه ها و ...
نازدانه ی مغرور طبیعت است ،
که چشم های زیبای آکنده از ؛
باران بهاری اش دل ها را
عاشق می کند !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_____________
خوشبختی یعنی :
دچار شدن به تو ؛
در فروردینی که ...
باران های بهاری اش
جان میدهد برای عاشقی !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
____________
از چشم هایم بیرون زد ؛
تمام دوست داشتنم ...
وقتی برای اولین بار
در آغوشت آرام گرفتم !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
__________
دلدادگی که "صبر " نمی فهمد !
یکبار بیا
ختم به خیر کن ؛
تمام داستان های عاشقانه ی تلخ را !!!!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_________
شکوه نام من ؛
از آن جا زیبا شد ؛
که تو آن را بی درنگ و با طمانینه
با "میم مالکیت"
به پایان رساندی !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
______
آغوشت پیامبری ست ؛
پر از اعجاز ؛
که دلم میل به پرستش دارد !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_______
هیس جان دلم ؛
حرفی نزن !
گلایه نکن ..
بگذار چشم هایمان مکالمه کنند
آن ها بهتر می دانند چه بگویند !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
___________________
گفت : یه آرزو کن !
آرزوش کردم ...
رفت !!!
من موندم و حسرت و ...
آرزویی که هیچوقت برآورده نشد !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
______________________
خبر دهید به کنعانی ها
اینجا بوی خون می آید...
«بوی پیراهن یوسف»
اینجا پیکر ارباب بی کفن
در بیابان غم
افتاده در خاک...
و دختری که بغض ها را
با تمام سه سالگیش...
بدون دستان نوازشگر پدر
پنهان میکند
و فرو میخورد...
و بیکسی است
و بیکسی است
و بیکسی!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_____________
" نرو " :
بی دفاع ترین و دردناکترین
واژه ی آمیخته به التماس
از جانب عاشق !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_________________
از تو نمیخواهم که ...
" شاعر" باشی !
تو فقط ؛
"عاشقم باش" همین کافیست!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
__________________
سرخی لب هایم ؛
تمام جانت را به آتش می کشد ...
وقتی بوسه ام بدون مرز ،
از خیابان خیالت می گذرد !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
__________________
دلم دریای بیقراری هاست ؛
مانندِ سانچی ...
که آب ؛ آتش را خاموش نکرد !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
___________________
سور میدهم امشب ...
برای آتش سرخ لبانت !
#مژگان_بختیاری (پرتو)ّّ
____________
کسی چه میداند ...
هر روز من و پیراهن هایت
در آغوش هم ...
با آهنگ ملایم ؛
تانگو می رقصیم !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
________________
نه معجزه بلدم
و نه شعبده بازی
نه سحر و جادو
و نه کارهای خارق العاده ...!
من فقط میتوانم عاشقت باشم ؛
چیز کمی نیست !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
________________
شیرین شو ...
شورش را در بیاور ؛
از تلخی نبودنت !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
___________________
مگر نه که خداوند اسراف کاران را دوست ندارد ؟!
تمامم را برایش گذاشتم ...
دل زده شد ؛
عشقم را اسراف کرد و رفت !
"إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ"
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_________________
هرشب ؛
زنی حوالی من ...
بیاد خاطره هایت ،
باله می رقصد !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_______________
آخرین باری که ؛
پیشانی ام را بوسید ...
اواخر شهریور بود ؛
و حالا بعد از سال ها ...
چشم هایم انار می چیند !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
__________________
نفرین نه !
دعا میکنم روزی هزار بار ،
با دیدن کسی شبیه من ...
آوار شوی !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
________________
از سرزمینم که ؛
هجرت کردی !
شکوفه های دفترم خشکید و ...
چشم هایم دچار سیلاب شد !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
___________
آبستن دردم ...
هر روز در من غمی ،
به وسعت نبودنت ...
می زاید !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
______________
نبودی ببینی ؛
که در نبودت ...
دمار از روزگارم در آورده اند
این چشم ها !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
________________
حواست به ؛
آسمان ابری چشمانم نیست ...
که هرشب جای خالیت را ؛
با اشک پر می کنند !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_________________
در حوالی چشمانت ؛
بن بست زده ام ...
تا فقط مرا نظاره گر باشی !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
______________
طنین صدایت ؛
هم جان می گیرد...
هم جان می بخشد !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
____________
از چمدان بسته اش ،
مشخص بود ؛
دیگر بر نمی گردد قاصدک !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
پناه میبرم ؛
به یادگاری هایت ،
به قاب عکس هایمان ،
به تصویر چشمانت ،
از شر دلتنگی های هوس بازِ رانده شده !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
______________________
من جان می دهم و ...
از چشمان تو شعر می نویسم ؛
تو عاشقانه ها را ،
در چشمان دیگری ؛
می ریزی !
چه جنگِ نابرابری !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
______________________
لبخندت فاجعه بود ؛
دیدنت حادثه !
در کال ترین روزهای پاییزی ؛
اتفاق افتادی ...
تو زیباترین رخداد تقویم روزگار منی !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
____________________
بگو وان یکاد بخوانند ؛
برای عشقمان ...
چشم بد دور که ؛
همه چیز به هم می آید :
من به تو ؛
تو به من !
عاشقی به ما !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
____________________
گفت : نبینم هیچوقت اشک بریزی !
بله تو نبودی ببینی که ؛
بعد از رفتنت ...
گل های روسری ام را
آنقدر آبیاری کردم ؛
که برای خود گلستانی شده است !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
____________________
صدایم که میکرد میگفت : لجبازِ دیوانه !
گفتم : چرا ؟
گفت : "چون حرف گوش کن نیستی !"
همه چیز را پشت گوش می اندازی ؛
موهایت را ؛
حرف هایم را ...
دوست داشتنم را ...
دوست داشتنم را ...
دوست داشتنم را ...
#مژگان_بختیاری (پرتو)
___________________
بیا و اتفاق بیفت جانم !
مثل لحظه ی نو شدن سال !
بگذار همه بدانند ؛
وقتی پای تو در میان باشد
همه ی اتفاق های دنیا زیبا و مبارک اند !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
__________________
او خودش را برد ؛
برای همیشه ...
ولی جنازه ای ماند ،
روی دست مادرم !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
بغضی که ؛
تا همیشه در گلویم روییده است ؛
فقط حاصل یک شب ؛
"رفتن" تو بود !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
______________
هیچ چیز سر جایش نیست ؛
دلم ...
دیوانگی هایم ...
تو ...
تو ...
تو ...
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_________________
سر راه که میروی ...
لطفا من را بردار ؛
با خودت ببر !
این عشق ؛
در آغوش هیچکسی
جز خودت سبز نمیشود !
#مژگان_بختیاری (پرتو)
_________________
گفتم : عشق مقدسه پاکه قشنگه مبادا که لغزش کنی !
گفت : من نیت کردم پس دیگه حق ندارم به اطرافم توجه کنم !
میشد واسش نمرد ؟!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
____________
دیر کردی ،
از دهان افتاد ...
خنده هایم ؛
دوست داشتنم ؛
عشقم ،
عشقم ،
عشقم ...!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
عید شما مبارک
سال خوبی داشته باشید