سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 16 دی 1403
    6 رجب 1446
      Sunday 5 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱۶ دی

        شعر کوتاه

        شعری از

        مژگان بختیاری(پرتو)

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱ فروردين ۱۴۰۰ ۰۳:۰۲ شماره ثبت ۹۶۸۶۰
          بازدید : ۲۰۳   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مژگان بختیاری(پرتو)

        خانوم میم:
        استاد بهم گفت :
        از عشقت چه خبر ؛ هنوزم با همید ؟!
        گفتم :
        نه استاد تموم شد !
        گفت :
        خدا هم به تو رحم کنه و هم به ما !
        گفتم :
        چرا ؟
        گفت :
        تا آخر عمرت باید شعر بنویسی و ما بخونیم !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        خدایا غم هایمان زیاد و دردهایمان جان فرساست !
        حتی توانی برای مقابله با آن ها نیست !
        ولی باز هم با این حال ؛
        ایمان دارم یه آیه ی مهرت :
        "ان مع العسر یسرا"
        حتی میدانم دوبار پشت سر هم تکرار کردی ؛
        که دلمان قرص شود ...
        پس دیگر چیزی نمیگویم می سپارم به خودت که آگاه ترین راهنمایی !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        روز تولدش دستمو گرفت کشید یه گوشه و گفت :
        میخوام یه چیزی بگم !
        گفتم : جانم چی شده خب بگو
        گفت : بیا یه قول بدیم به هم ....
        گفتم : چه قولی؟
        قلبم داشت می ایستاد نفسمو حبس کرده بودم !
        گفت : قول بدیم هر کی لغزید ؛ هرکی نخواست دیگه ادامه نده ...!!!!
        گفتم : چی؟؟؟ آخه امشب وقت این حرفاست ؟
        گفت : آره همین امشب وقتشه !
        گفتم : آخه چرا ؟ نکنه ....؟
        بدون معطلی گفت : آره
        دیگه بقیه حرفاشو نشنیدم ...
        دنیا رو سرم خراب شد !
        مگه نگفته بود عاشقمه ؟!
        عاشقا که نمیلغزن !!!
        عاشقا که خسته نمیشن !!!
        عاشقا که یه تار موی معشوقشونو فدای چشم و ابروی دیگری نمیکنن !!!
        کاش میفهمیدی : "لغزش" مالِ "آدمای بی ثباته " که فقط به خودشون برچسب عاشقی زدن ! وگرنه " عاشق " و " لغزش " اصلا جور در نمیاد !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        همه از زیبایی چشم هام گفتن !
        از غمی که توش فریاد میزنه ...
        هیچکس نفهمید این چشم ها ؛
        یه شبایی انقدر باریدن و ...
        گل های بالشم رو آبیاری کردن تا الان زیبا شدن !
        آخه یه جایی خوندم : "قشنگ ترین چشم ها بیشترین اشک ها رو ریختن ! "
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        دعوامون شد ؛ عصبانیم کرد ؛
        یهو به طرفم حمله ور شد
        دست روم بلند کرد ؛
        من تحمل دستای سنگینش رو نداشتم !
        اشکمو در آورد ...
        دیگه هیچی نگفتم هیچی ! فقط نگاش کردم !
        با همون چشمام که بقول خودش میگفت :
        " اول عاشق چشمات شدم بعد خودت ! "
        رفت تو اتاق تنها خوابید روی تخت !
        من از شدت سردرد سرم رو بسته بودم و روی کاناپه دراز کشیده بودم ...
        صدای تکون خوردنش میومد روی تخت ؛
        که از عذاب وجدان نمیتونست بخوابه !
        بعد نیم ساعت اومد کنارم نشست ...
        گفت : ببخشید عصبانی شدم دست روت بلند کردم معذرت میخوام !
        الانم هرکاری بگی انجام میدم فقط ببخش منو !
        بار اولش نبود " همیشه قدرت خودشو با دستاش نشون میداد و بعد پشیمون میشد ! "
        نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم !
        دنیا رو سرم آوار شده بود
        حس میکردم یه غریبه باهام حرف میزنه !
        دستشو آورد طرفم دستمو بگیره ...
        دستمو کشیدم ...
        من همیشه از ترحم متنفر بودم ...
        و الان منم یه زن که خیلی سرد شده و خالی از هر احساسی فقط ادامه میده ادامه میده ادامه میده فقط بخاطر اینکه یه مادره !!!
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        من از تو دوستداشتن اجباری نخواستم !
        تظاهر نخواستم !
        گفتی : برایت آرزوی خوشبختی میکنم !
        آرزوی خوشبختی تو بدون خودت برای من چه توفیری دارد ؟!
        لطفا برای من از این آرزوها نکن !
        منِ لعنتی بدون تو زندگی کردن را یاد نگرفته ام !
        تو بی شک اولین و آخرین عشقی هستی که در حافظه ام برای همیشه جاودان خواهد ماند !
        خدایا نمیدانم حکمتت چیست که هرچی میگذرد ما به همدیگر نمیرسیم ...
        اگر میشود که خودت درستش کن !
        اگر نمیشود بند دلم را پاره کن تا همه چیز تمام شود!
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        قرار نبود ...
        رفیقِ نیمه راه باشی جانِ دلم !
        قرار بود در فرودگاه
        خودت را در آغوش بگیرم نه عکست را !
        بخدا قرار نبود سکانس آخرِ دیدنت
         خبرِ جهانی شود و عجیب تکه تکه شویم !
        قرار نبود ...
        قرار نبود !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        آنجا که حس کردی بودنت را نمیفهمند راهت را کج کن و برو ؛
         نمان که اگر بمانی اضافی ترین آدم زندگیشان میشوی !
        حضور پررنگت دل زده شان میکند ؛
         آخر میدانی هر چه دست نیافتنی باشی خواستنی تری !
        وای از این جماعت که اگر بفهمند دوست داشتنی در کار است ؛
         خودشان را به ندیدن و نشنیدن میزنند !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        بهش گفتم :
         نرسیدن مال بی عرضه هاست ؛ عاشقا به هم میرسن !
        بهم گفت :
        عزیزم ما عاشق همیم درست ولی عاشقا به هم نمیرسن ؛
         یه سری به ادبیات بزن مثل شیرین و فرهاد ؛ لیلی و مجنون ..‌.!!!
        این قانع کننده ترین جوابی بود که تو عمرم شنیده بودم ...
        زیبا نیست ؟!
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        بخند جانم !
        بگذار باز شود تک به تک چین های پیشانی ام
        بگذار زمان با لبخندت ما را به هر کجای جغرافیای عشق که میخواهد ببرد !
        بگذار خنده هایت زیباترین منحنی هندسی جهان را رسم کند
        آخر میدانی ؟!
        تو که میخندی تمام دردها فراموش میشوند
        و این زیباترین آلزایمر دنیاست !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        بهش گفتم :
        با اینکه دل پری ازت دارم ولی تا میبینمت یا اسمتو میشنوم دلم برات پر میکشه ؛
        گفت :
        واسه عاشقا اینا عادیه !
        گفتم :
        مگه تو نیستی ؟
        گفت :
        نمیدونم !
        این "نمیدونمش" از هزار تا "نه" بدتر و پر معنی تر بود!
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        "من که بهت گفتم !"
        این جمله رو زیاد شنیدیم من بهش میگم جمله ی اعصاب خرد کن !
        چرا ؟
        چون وقتی به لجبازیت ادامه میدی و حرف گوش نمیکنی !
        نتیجه ش میشه این !
        اما من دلم میخواد خودم تجربه کنم هر چقدر تلخ !
        و کسی هم نباشه که بهم بگه : من که بهت گفتم ! دیدی یه حرفام گوش نکردی !
        آقا اصلا شما عقل کل ، شما دانای کل ؛ شما پروفسور !
        خب که چی !
        اصلا دلم خواست گوش نکنم !
        باید بدونید گفتن این حرفا دردی رو دوا نمیکنه بلکه بیشتر به زخم و درد طرف اضافه میکنه !
        کاش یاد بگیریم بگیم : اشکالی نداره با هم درستش می کنیم ؛ اتفاقی نیفتاده ؛ درست میشه !
        نه اینکه بگیم : من که بهت گفتم !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        توی مترو نشسته بودم ...
        یه خانمی اومد کنارم نشست ؛
        داشتم صفحه ی اینستاگرامم رو چک میکردم ؛
        به آرنجش زد به دستم گفت : شاعری ؟
        گفتم : یجورایی !
        گفت : عاشقی ...
        هیچی نگفتم !
        گفت : پس هستی !
        گفتم : چطور مگه ؟
        گفت : من زیاد شعر میخونم میدونم همه ی شاعرا عاشقن ...
        گفت : کتابم نوشتی ؟
        گفتم : بله !
        گفت : پس درست حدس زدم !
        گفتم : چیو ؟
        گفت : آدمای شاعرِ عاشق هرچیزی که مینویسن میخوان معشوق بخونه چاپ میکنن که دسترسی به اسمشون راحت تر باشه !
        گفتم : خب که چی ؟
        با انگشت اشاره کرد به یه آقایی که پشتش به ما بود ...
        گفت : نگران نباش فکر کنم برگشته ....
        گفتم : کی ؟
        گفت : همونی که مخاطب شعراته ...
        از اون لحظه دیگه هیچی رو به یاد نمیارم ...
        فقط فهمیدم شعر قدرت داره میتونه آدمای رفته رو برگردونه !
        عشق و شعر جدا نشدنی ان ...
        زیبایی عشق اینه که طرف مقابل شاعر باشه و به واسطه ی شعر اون رو بِکِشونه به سمتت !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        بهار یعنی ...
         بوسه ی عشق اسفند ؛
         بر پیشانی فروردین !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _______________
        فروردین یعنی :
        صدای پای عشق ...
        وقتی قلب زمستانی مرا ؛
        به آغوش بهاری تو رساند !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _______________
        فروردین :
        فرزند ارشد بهار ؛
        گیسو کمند ماه ها و ...
        نازدانه ی مغرور طبیعت است ،
        که چشم های زیبای آکنده از ؛
        باران بهاری اش دل ها را
        عاشق می کند !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _____________
        خوشبختی یعنی :
        دچار شدن به تو ؛
        در فروردینی که ...
         باران های بهاری اش
        جان میدهد برای عاشقی !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ____________
        از چشم هایم بیرون زد ؛
        تمام دوست داشتنم ...
        وقتی برای اولین بار
         در آغوشت آرام گرفتم !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        __________
        دلدادگی که "صبر " نمی فهمد !
        یکبار بیا
        ختم به خیر کن ؛
        تمام داستان های عاشقانه ی تلخ را !!!!
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _________
        شکوه نام من ؛
        از آن جا زیبا شد ؛
        که تو آن را بی درنگ و با طمانینه
         با "میم مالکیت"
        به پایان رساندی !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ______
        آغوشت پیامبری ست ؛
        پر از اعجاز ؛
        که دلم میل به پرستش دارد !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _______
        هیس جان دلم ؛
        حرفی نزن !
        گلایه نکن .‌.
        بگذار چشم هایمان مکالمه کنند
        آن ها بهتر می دانند چه بگویند !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ___________________
         گفت : یه آرزو کن !
        آرزوش کردم ...
        رفت !!!
        من موندم و حسرت و ..‌.
        آرزویی که هیچوقت برآورده نشد !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ______________________
        خبر دهید به کنعانی ها
        اینجا بوی خون می آید...
        «بوی پیراهن یوسف»
        اینجا پیکر ارباب بی کفن
        در بیابان غم
        افتاده در خاک...
        و دختری که بغض ها را
        با تمام سه سالگیش...
        بدون دستان نوازشگر پدر
        پنهان میکند
        و فرو میخورد...
        و بیکسی است
        و بیکسی است
        و بیکسی!
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _____________
        " نرو " :
        بی دفاع ترین و دردناکترین
        واژه ی آمیخته به التماس
         از جانب عاشق !
        #مژگان_بختیاری‌ (پرتو)
        _________________
        از تو نمیخواهم که ...
        " شاعر" باشی !
        تو فقط ؛
         "عاشقم باش" همین کافیست!
        #مژگان_بختیاری‌ (پرتو)
        __________________
        سرخی لب هایم ؛
        تمام جانت را به آتش می کشد ...
        وقتی بوسه ام بدون مرز ،
        از خیابان خیالت می گذرد !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        __________________
        دلم دریای بیقراری هاست ؛
        مانندِ سانچی ...
        که آب ؛ آتش را خاموش نکرد !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ___________________
        سور میدهم امشب ...
        برای آتش سرخ لبانت !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)ّّ
        ____________
        کسی چه میداند ..‌.
        هر روز من و پیراهن هایت
        در آغوش هم ...
        با آهنگ ملایم ؛
        تانگو می رقصیم !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ________________
        نه معجزه بلدم
        و نه شعبده بازی
        نه سحر و جادو
        و نه کارهای خارق العاده ...!
        من فقط میتوانم عاشقت باشم ؛
        چیز کمی نیست !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ________________
        شیرین شو ...
        شورش را در بیاور ؛
        از تلخی نبودنت !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ___________________
        مگر نه که خداوند اسراف کاران را دوست ندارد ؟!
        تمامم را برایش گذاشتم ...
        دل زده شد ؛
        عشقم را اسراف کرد و رفت !
        "إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ"
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _________________
        هرشب ؛
        زنی حوالی من ...
        بیاد خاطره هایت ،
        باله می رقصد !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _______________
        آخرین باری که ؛
        پیشانی ام را بوسید ...
        اواخر شهریور بود ؛
        و حالا بعد از سال ها ...
        چشم هایم انار می چیند !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        __________________
        نفرین نه !
        دعا میکنم روزی هزار بار ،
        با دیدن کسی شبیه من ...
        آوار شوی !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ________________
        از سرزمینم که ؛
        هجرت کردی !
        شکوفه های دفترم خشکید و ...
        چشم هایم دچار سیلاب شد !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ___________
        آبستن دردم ...
        هر روز در من غمی ،
        به وسعت نبودنت ...
        می زاید !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ______________
        نبودی ببینی ؛
        که در نبودت ...
        دمار از روزگارم در آورده اند
        این چشم ها !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ________________
        حواست به ؛
        آسمان ابری چشمانم نیست ...
        که هرشب جای خالیت را ؛
        با اشک پر می کنند !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _________________
        در حوالی چشمانت ؛
        بن بست زده ام ...
        تا فقط مرا نظاره گر باشی !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ______________
        طنین صدایت ؛
        هم جان می گیرد...
        هم جان می بخشد !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ____________
        از چمدان بسته اش ،
        مشخص بود ؛
        دیگر بر نمی گردد قاصدک !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        پناه میبرم ؛
        به یادگاری هایت ،
        به قاب عکس هایمان ،
        به تصویر چشمانت ،
        از شر دلتنگی های هوس بازِ رانده شده !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ______________________
        من جان می دهم و ...
        از چشمان تو شعر می نویسم ؛
        تو عاشقانه ها را ،
        در چشمان دیگری ؛
        می ریزی !
        چه جنگِ نابرابری !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ______________________
        لبخندت فاجعه بود ؛
        دیدنت حادثه !
        در کال ترین روزهای پاییزی ؛
        اتفاق افتادی ...
        تو زیباترین رخداد تقویم روزگار منی !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ____________________
        بگو وان یکاد بخوانند ؛
        برای عشقمان ...
        چشم بد دور که ؛
        همه چیز به هم می آید :
        من به تو ؛
        تو به من !
        عاشقی به ما !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ____________________
        گفت : نبینم هیچوقت اشک بریزی !
        بله تو نبودی ببینی که ؛
        بعد از رفتنت ...
        گل های روسری ام را
        آنقدر آبیاری کردم ؛
        که برای خود گلستانی شده است !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ____________________
        صدایم که میکرد میگفت : لجبازِ دیوانه !
        گفتم : چرا ؟
        گفت : "چون حرف گوش کن نیستی !"
        همه چیز را پشت گوش می اندازی ؛
        موهایت را ؛
        حرف هایم را ...
        دوست داشتنم را ...
        دوست داشتنم را ...
        دوست داشتنم را ..‌‌‌.
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ___________________
        بیا و اتفاق بیفت جانم !
        مثل لحظه ی نو شدن سال !
        بگذار همه بدانند ؛
        وقتی پای تو در میان باشد
        همه ی اتفاق های دنیا زیبا و مبارک اند !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        __________________
        او خودش را برد ؛
         برای همیشه ...
        ولی جنازه ای ماند ،
        روی دست مادرم !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        بغضی که ؛
        تا همیشه در گلویم روییده است ؛
        فقط حاصل یک شب ؛
         "رفتن" تو بود !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ______________
        هیچ چیز سر جایش نیست ؛
        دلم ...
        دیوانگی هایم ...
        تو ...
        تو ...
        تو ...
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _________________
        سر راه که میروی ...
        لطفا من را بردار ؛
        با خودت ببر !
        این عشق ؛
        در آغوش هیچکسی
         جز خودت سبز نمیشود !
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        _________________
        گفتم : عشق مقدسه پاکه قشنگه مبادا که لغزش کنی !
        گفت : من نیت کردم پس دیگه حق ندارم به اطرافم توجه کنم !
        میشد واسش نمرد ؟!
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ____________
        دیر کردی ،
        از دهان افتاد ...
        خنده هایم ؛
        دوست داشتنم ؛
        عشقم ،
        عشقم ،
        عشقم ...!
        #مژگان_بختیاری (پرتو)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲ فروردين ۱۴۰۰ ۱۶:۵۶
        درود بانو
        عید شما مبارک
        سال خوبی داشته باشید خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۲ فروردين ۱۴۰۰ ۱۲:۲۷
        سلام ودرود شاعر ارجمند بانو بختیاری عزیز
        بسیار عالی وزیبا بود
        وجالب موفق باشید
        عیدتان مبارک انشاالله
        شاد باشید خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        طوبی آهنگران
        دوشنبه ۲ فروردين ۱۴۰۰ ۱۳:۳۵
        سلام بانو بختیاری
        دورودبر شما
        بهنود کیمیائی
        دوشنبه ۲ فروردين ۱۴۰۰ ۱۳:۳۹
        سلام

        درود فراوان بر شما

        نوروزتان خجسته باد

        🌷🌷🌷🌷🌷🌷
        مجتبی شهنی
        دوشنبه ۲ فروردين ۱۴۰۰ ۲۰:۲۲
        درود فراوان بانو بزرگوار
        بسیار
        زیبا
        بود
        سال نو مبارک خندانک
        مسعود میناآباد  مسعود م
        دوشنبه ۲ فروردين ۱۴۰۰ ۲۳:۲۵
        سلام :


        درود بر شما

        آرزومندم دعاهایما ن قبول افتد
        و قدم بهار پیام آورپایان شور بختی ها یمان باشد
        واراده هایمان بر بی ارادگی وپلشتی مسئولان نالایق فایق آمده
        آینده ای روشن و امید بخش برای آیندگانمان به بار بنشیند

        گر چه خون گرید دلم ،
        چون لاله های واژگون
        سال بد تر پشت سالی بد ، سیاه و بد شگون

        باز امیدم به پایان شب است وصبحدم
        آفتاب از پشت این ابر سیااااااااااه آید برون

        روزهایتان همیشه بهاری و بهارتان پایدار . خندانک خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۳ فروردين ۱۴۰۰ ۱۷:۰۶
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        شاعر گرامی
        شعرشما
        همش زیبایی است
        دردل تماشایی است
        در هرطلوع
        آفتاب پگاه بینایی است
        خواندنش
        شور و شیدایی است
        نوروزدلت همیشه بهاری باد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابراهیم هداوند
        سه شنبه ۳ فروردين ۱۴۰۰ ۲۱:۱۹
        سلام و عرض ادب و احترام
        سال نو بر شما مبارک باد و سال خوش و خرمی برایتان آرزو می‌کنم
        سلامت و برقرار باشید
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2