"گفت برو"
غزلی خواند به چشمان من و گفت برو
غمی افزود به دیوان من و گفت برو
هرچه گفتم که شدم عاشق تو گوش نکرد
شرری زد به تن و جان من و گفت برو
از من اصرار و ز چشمان سیاهش انکار
اشکی آویخت به مژگان من و گفت برو
هیچ در چشم سیاهش خبر از عشق نبود
دید آن دیده ی گریان من و گفت برو
در دلم ناله ی یک مرغ اسیر اما او
ترسی انداخت به دامان من و گفت برو
هرچه ازعشق سرودم به پشیزی نخرید
خنده زد بر من و پایان من و گفت برو
او گرفتار دو چشم سیه ام بود ولی
درد را داد به درمان من و گفت برو
حرف ها ماند در این بهمن متروکه ز عشق
تیری انداخت به آبان من و گفت برو
شب آخر که نگاهش به نگاهم برخورد
حس افسردگی انداخت به گلدان من و گفت برو
#مژگان_بختیاری (پرتو)
________________________
"نبض خونه"
دستات بوی نون میده
نگات به من جون میده
باااااااابااااااا دلش دریاست
تکیه گاه قلب من
پناهگاه امن من
پدددددددر چه بی پرواست
حرفات ؛ آیه ی قرآن و دلت ستون این خونه
دستات ترک داره (فدای خستگی هات دل دیوونه : ۲ بار)
علی الگوی تو تو زندگیه
تو چشمات حسی از دلبستگیه
تو شبای تار ما پدر یه ماهه
برای غصه ها یه تکیه گاهه
هرچی دارم از تو دارم ؛ نبض این خونه (۲ بار)
برکت دعای تو خوشبختی من
شونه هات آرامشه قهرمان من
شاید بهشت نباشه زیر پاهات
تو بهشت عشقی و جان و تن من
#مژگان_بختیاری (پرتو)
(این ترانه روی ملودی نوشته شده)
__________________________
"رابطه"
* : تو فراموشم کردی !
# : نه عزیزم اینطور نیست ...
* : یهو غیبت زد ؛ رفتی بدون هیچ دلیلی ...
# : من رفتم که تو اذیت نشی !
* : یعنی کار خوبی کردی ؟
# : چاره ای نداشتم !
* : الان چرا برگشتی ؟
# : میخوام ادامه بدم !
* : چیو ؟
# : عشقو زندگیو با تو !
* : ولی من نمیخوام ...
# : چرا ؟
* : چون هرچیزی تو زمان خودش قشنگه !
# : یعنی چی آخه ؟
* : نمیخوام یه رابطه ی مرده رو دوباره زنده کنم ...!
#مژگان_بختیاری (پرتو)
________________
"خوشحالم"
* : خوشحالم که برگشتی ! چقدر حالم خوبه انگار دنیا رو بهم دادن ...
# : نتونستم فراموشت کنم !
تو تموم این روزایی که نبودی انگار یه چیزی گم کرده بودم حالم واقعا خوب نبود !
* : بینهایت خوشحالم که نتونستی فراموشم کنی ...
یعنی من دلیل حال خوبتم ؟
# : تو فقط دلیل حال خوب من نیستی ...
تو دلیل زنده بودنمی ! دلیل عاشقیمی !
#مژگان_بختیاری (پرتو)