ای بی خبران خیر به مردم برسانید...از غم برهانید
تا کی تو زنی نعره که نالان و حزینم...با غصه عجینم
در بحر خروشان ز چه لب تشنه بماندی؟...با ناله بخواندی!
دریای غمت گشته فزون از غم دنیا...بی خبر ز عقبا
یک عده کرم در کرم و زاغه نشینند...یک عده نبینند
یک عده ذلیلند و ضعیفند و نحیفند...یک عده حریفند
یک عده عزیزند و رفیقند و شفیقند...یک عده پلیدند
یک عده به بازار ریا سکه فروشند...در جوش و خروشند!
یک عده به بازار محبت چه عزیزند...یک عده علیلند!
یک عده دغل کار و غلط کار و ریا کار...این عده جفا کار
ای اهل ریا روی به بیگانه گذارید...چون خوار و نزارید
یک عده به ظاهر چه رشید و چه دلاور...این عده شناگر!!
یک عده قلم،غلغلی جوشد به کنارش...از هجر نگارش:
ظلمت شده دنیا ز چه ای یار کجایی؟...از غصه رهایی
وقت است بیایی و بگویی که وفایی...در حال جفایی.
در دیده ی ما سیل سرشک از چه فزونی؟...ماتم چه کلونی!
یک عده چه مظلوم و چه محروم و چه پاکند...در قبله به خاکند
یک عده به طغیان و به عصیان و چه وحشی...یک عده چه اهلی!
یک عده دکان دار و سکان دار و چه سرمست...یک عده به بن بست
یک عده گدایی شده از بهر یکی نان...رفتست ز کف جان
ای بوالهوسان گوش به حرمت بسپارید...از چه نسپارید؟!
یک عده محبت به بیابان بنمایند...بر گل ننمایند!!
یک عده شکر خنده به دلبر بنمایند...دل را بربایند!
یک عده چه مستند و چه شادند و قدح نوش...یک عده کفن پوش
یک عده خلیلند و جلیلند و قلیلند...یک عده عجیبند!!
یک عده چو شیرند و دلیرند و چه بی باک...یک عده به سر خاک!
ای بی خردان خرده به خوبان ز چه گیرید؟...ای وای چه گیرید!!
یک عده زبان باز و زیان باز و چرندند...این عده پرندند!!
یک عده به درگاه خدا راز و نیازند...در حال نمازند
یک عده چه دلسوز و غمین و چه غریبند...دلسوز رقیبند
گویند چرا بزبز قندی تو نخندی؟...نیشت تو ببندی؟!
یک عده سخن چین و خبر چین و خرابند...آنها به عذابند
ای زنده به زندان بلا زمزمه ات چیست؟...مجرم به غمت کیست؟
یک عده چه مغرور و چه بلغور و چه غران...این عده به عصیان
یک عده ملنگند و پلنگند و قشنگند...گیسو به کمندند!
یک عده تراوش ز بزاق از سر کینه...آتش شده سینه
ای مرده به قبر از چه به خوابت تو بنالی؟...از دیده بباری؟!
یک عده به کارند و دلیرند و به رزمند...یک عده به بزمند!
یک عده شرف یاب حضورند و سزاوار...یک عده عیالوار!!
یک عده خدا را به زر و سیم فروشند...این عده چموشند!!!
ای کم خردان خواب به مستی و چه خوارید؟...ای وه که چه عارید!
یک عده خبر از گل و در بزم هَزارند...در فکر بهارند!
در فصل زمستان همه سرما زده هستیم...در بر همه بستیم!
یک عده به خنده به سوی شهر و دیارند...بر دیده سوارند!
ای قوم غمین قبله ی ما از چه فدا شد؟...دین از چه رها شد؟!
یک عده فقط فکر زر و سیم و قمارند...اینها چو غبارند!
یک عده غیورند و قوامند و سلیمند...در فکر حریمند
یک عده خدا را به دو صد ناله پرستند...یک عده برستند!!
ای دل ز چه دل از همه اینک تو ببستی؟...بر غصه نشستی؟
ای قامتمان تا به قیامت شده غصه...بنگر تو به جثه!
ای قمری دشت از چه به دریا تو رهایی؟...آخر تو کجایی؟
ای بلبل نالان به خزان صبر بباید...گلبوته بیاید
برخیز که وقت آمده تا خنده نمایی...بر بنده نمایی
شرمنده که شعرم به شما عرضه گران شد...دلسوز به نهان شد!!
...
الهام گرفته از شعر مرحوم سید اشرف الدین حسینی(نسیم شمال)
عالم همه از خلعت نورای مشعشع...گردیده مخلع
...
مهدی بدری(دلسوز)
بسیار زیبا و شورانگیز بود
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد
موفق باشید