سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        وقتی تورو دیدم!

        شعری از

        ابوالفضل گیلانی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۱۵ شماره ثبت ۹۵۹۵۲
          بازدید : ۲۶۱   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ابوالفضل گیلانی

        وقتی تورو دیدم
        خیلی اتفاق ها افتاد
        اینجا چند تاشو میگم
        گفتم این قطعا همونه
        همونی که باید توی قلب من بمونه


        وقتی تورو دیدم مغزم هک شد
        هر مشکلی توش سریعا حل شد
        تو فقط باش و دل منو خر کن
        تو مرحم باش و دردهامو برطرف کن
        کشیدم میشم بری به هر طرف تو
        جذبت میشدم چون بودی هدف تو
        تو فقط با بودنت وقت منو تلف کن
        من میکردم توی مشکلات به تو فقط توکل
        وقتی تورو دیدم کور شُدم
        از هر چی عشقه لبریز شدم
        نمیخوام حرفامو لفظیش کنم
        ولی بد به نگاهت اسیر شدم
        جنگل بِکر بودم ولی کویر شدم
        استوار بودم ولی تخریب شدم
        واسه عاشقای تو سخترین حریف شدم
        نمیخوام از خودم زیاد تعریف کنم

        وقتی تورو دیدم، رشد کردم
        به هر چی خاطره بد بود پشت کردم
        هر چی علف هرز بود از دلم خشک کردم
        تو برای من بودی یه خاطره خوب
        یه دختره جذاب در عین حال محجوب
        تُو نگاه اول شدی برام محبوب
        از غرق شدن توی موهات نداشتم منظور
        باید خودمو نجات میدادم بودم مجبور
        من تخس بودم، تو بودی خیلی مغرور
        وقتی تورو دیدم بودم پر از کمبود
        مثل پروانه ای بودم که افتاده گیر عنکبوت
        تارهای چسبانکتم موهای مِشکیت بود
        گفتم چقدر میاد شال زرشکی به موت
        وقتی گذاشتیش شدم مات و مبهوت
        دیگه نبودم مثل قدیم بد اخلاق و منفور
        چون رسیده بودم به آخرین مقصود


        گفتم که چند تا شو برات میگم
        ببین فقط با یه نگاه تا کجاها میرم
        من فقط با دوتا چشمم تورو دیدم
        وای به حال اینکه تورو انتخاب کنم به عنوان دینم
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۰۸:۱۹
        درود بزرگوار
        جالب و زیبا بود خندانک
        ابوالفضل گیلانی
        ابوالفضل گیلانی
        سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۳۳
        🙏🌷
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۰۹:۵۱
        سلام جناب گیلانی
        شعر بسیا ر زیبا یی
        سروده اید دورود بر شما
        بسیار هم بلند
        ابوالفضل گیلانی
        ابوالفضل گیلانی
        سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۳۴
        درود و سپاس خدمت شما خانوم آهنگران🙏🌷
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۴۴
        کوتاه وخیلی زبیا سرودی بود
        درودبر اندیشه نابتان
        شاعر بزرگوار
        هزاران درود
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالفضل گیلانی
        ابوالفضل گیلانی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۶:۳۵
        درود و تشکر به شما همراه عزیز🙏💌
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        درود فراوان
        بر شما
        بسیار بسیار
        عاااااالی

        قلمتان توانا خندانک
        ابوالفضل گیلانی
        ابوالفضل گیلانی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۶:۳۵
        با تشکر از شما نگاهتان گیرا🙏💌
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3