سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        تلفزار

        شعری از

        سعید صادقی (بینا)

        از دفتر فلسفی هایم را نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۹ ۱۶:۰۴ شماره ثبت ۹۴۶۱۰
          بازدید : ۶۳۶   |    نظرات : ۲۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        مسیرِ سبزم 
                     را 
                      علف کردی ...
               تَلَفزار شد
                      زمینِ با تو بودن ...
        ‌             
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۰۷:۲۱
        درود جناب صادقی ارجمند
        از کلمه تلفزار که جای نخوانده بودم خوشم امد ودرست درجای خودش نشسته است،بنظرم سروده شما یک پریسکه هست برای خوانش دوباره مطالبی در این باب از پست وبلاگ های قدیمی تر بنده ویاداوری این سبک شعری با اجازه شما ،ااین مطلب را اینجا در نقد می گذارم،ممنون از حضرت عالی
        شاعرانگی هایتان برقرار

        پريسكه يا شعر كوتاه قالب جديد شعر پارسي است مبتني برفرهنگ وادبيات ايراني اسلامي كه برگرفته از يك لغت اصيل ايراني ،از واژه هاي فارسي ميانه به معناي(جرقه كوچك آتش يا قسمت كوچكي از آتش)كه با رويكردهاي مختلفي به وجود آمده است كه از اهم آن مي توان به سه مورد اشاره كرد:
        1-مقابله باورودعرفانهاي نو ظهور ازكشورهاي هند،خاور دور چين وژاپن…
        با توجه به این که این عرفانها در قسمتی از پَروسه خوددر قالب نوشتار(شعر)مانند هايكو”شعر هاي كوتاه ژاپني” وارد کشور شدند ((هایکو،جوهري بيگانه با ادب پارسي كه هرچه بنويسيم مايعش درادبیات كشوري ديگري است وقلم فرسايي محسوب مي شودبراي ادبيات بیگانه باپشتوانه فكري”ذن”ورسيدن به انديشه هاي “بوديسم،آئين
        ودائی وكنفو سيوس…)) هر چنداين مكاتب درحوزه خود از جايگاه تفكري قوي برخوردارهستند ولی رويكردشان از مَنظر ادبی شايد فاصله گرفتن ادب دوستان شاعران وجوانان از ادبيات غني پارسي به طرف عسل ِعرفانهاي كاذب با َتله شعر باشد.))
        2-پريسكه براي طبع آزمايي شعر دوستان وتلاش وكوشش در راستاي ادبيات غني پارسي وبرداشت ازچشمه جوشان ادبيات وطني وملي است در جهت رسيدن به محصول نهايي،سرودن شعر،رسيدن به زباني مخصوصِ سراينده،چاپ نوشتار(كتاب)بي نقد وحاشيه وانتشار بااطمينان واعتماد به نفس در رسانه هاي مختلف…
        اگر شعررا رستاخيز احساس وخيال و تصوير سازي هاي ذهن نامكشوف… بدانيم پريسكه جرقه اين رستاخيزوكشف است كه به صورت آني در حسِ شاعرانگي شاعر،روشن مي شودوفكر،ذهن،حسِ شاعر ومخاطب رادر بر مي گيرد…..
        3-جلوگيري از پراكندگي در حوزه شعر كوتاه در ادبيات امروز با نامهاي مختلف مانند :طرح ،كوتاه،شعرك ،هاشور،هايكوايراني…
        پريسكه باتوجه” به كوتاهي شامل عرصه محدودي است كه بايد مفاهيم بزرگ ونامحدودي راايجاد وعرضه نمايد” آغوش كوچكي كه تمام سرزمين بيروني ودروني ودنياي شاعر رابه آغوش مي گيرد تادر زيباترين صورتِ خلق شده ارائه وهديه نمايد. شايد مانند كوتاهترين گونه شعر در سبك كلاسيك يعني دوبيتي ورباعي اما به صورت آزاد.
        با اين توصيفات پريسكه مي تواند پديده اكنون نباشد،بلكه انتظاري ادبي در سير زمان به صورت ناخوداگاه بوده كه ادب دوستان، شاعران ومنتظرانش… قبلاً در جريان شعر پارسي بافانوسها يِ دوبيتي ،رباعي، طرح،كوتاه، شعرك،…روشنايي ونورهاي درخشاني راپديد آورده بودند تااين كه به اين فلق (پريسكه)رسيدند شعري با اقتضاعاتِ عصر وزمان با اين گوشه چشم كه شايد ،شعر هاي خيلي بلند چه سپيدوچه كلاسيك از مخاطب پذيري، هم چون گذشته برخوردار نباشند. وشايدحوصله ها در اتوبوسِ واحدِ شهري، خارج از قرارگرفتن در بلنداي اينگونه اشعار باشد .از يك ايستگاه اتوبوس تاايستگاهي ديگر شايد وقت و زمان ِ” ارائه افكار بلند،تصاوير زيبا وخلاصهِ همه خصوصيات شعري، در قالبي كوتاه وكلماتي محدود باشد” هم براي خواندن هم براي نوشتن.
        بنيان شعر پريسكه در كشورتوسط آقاي علي رضا بهرهي صورت گرفته است با انجمني فعال وپر مخاطب با مديريت فني آقاي احمد فولادي طرقي كه هر دواز فرهيختگان وشاعران نوپردازادبيات كشورمان مي ياشند.پريسكه درآذر ماه 1391باثبت دروزارت فرهنگ وارشادبه صورت رسمي واردعرصه شعر كشور شده است. پریسکه هيچ محدويتی نداردوهرکس باهر ذوقی می تواند خودرا محک بزند.
        خصوصیات: پریسکه می تواند1- موزون به صورت (شعر نیمایی)و2-غير موزون به صورت( شعرسپيد)باشد وهيچ گونه محدوديت محتوايي ندارد به شرط آنكه تساوي عروضي درفصل ها اعمال نشود ومتشکل از2‌یا3یا4″فصل”يا”بند”(مصراع)مي باشديعني حداقل دوبندوحداكثر4بند. شاعر درچینش واژه ها وبلندی وکوتاهی فصل ها آزاداست ومختاربااين رويكردكه شاعر تمامی ویژگیهای شعر پریسکه را رعایت کند و اشعار به موجودیت شعر لطمه وارد نکند وبا روح پریسکه هماهنگ باشد.
        حسِ شاعرانگي وذوق واژه هايتان سبزتر باد……. باسپاس حسين سعيدي….
        چند نمونه پریسکه.
        (1)نيلوفری که روی مرداب راپوشانده است
        انتقام تمام گلهای لگد کوب شده رامی گیرد.
        آقاي علي رضابهرهي
        (2)كوچه خوابيد است وشب بيدار
        شحنه ها مست
        مست ها هشيار.
        آقاي احمد فولادي طرقه
        (3)چه استاد ماهریست
        غُصه
        وقتی که یک دو سه را هنوز نشمارده ای
        موهایت سپید می شود.
        آقاي امیر زیدی نژاد
        (4)مادرم که مُرد
        گلهای چادر نمازش را به من سپردند
        عمریست چشمان من
        باغبانی می کند.
        آقاي دانیال رحمانیان
        (5)تا بهار چيزي نمانده است
        مژه هايت رابگو
        چشم ها راآب وجاروكنند
        خانم ناهيد تدين

        (6) باسکوت
        براي دلم
        ترانه وسایبان می ساختم سالها
        وقتی كه گوشها پُر بود از پژواکِ بادها.
        حسين سعيدي. برگرفته از دفترِ( سكوتِ برزخي ترين)
        منبع:وبلاگ ناظم سرا
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۰۸:۲۲
        سلام
        عرض ادب و تسلیت


        قالبی بنام پریسکه، سپکو، چامک، قطره و... تمامی جعلیات و سوءاستفاده از مجازآبادند که امثال کرفکوهی و پسر خودشیفته اش از طریق عده ای ساده دل بنده خدا اسمش را سر زبانها انداختند و سود سوری بردند و تاریخ مصرفشان کمتر از شیر پاکتی ست

        این اسامی فیک و جعلی همگی قالب هاشورند و در حقیقت امر از توبره ی توارد گذشته و سرقت قالب ادبی (هاشورست) که توسط استاد بهروز وندادیان از شاگردان بلافصل جناب شاملو و استاد نیما با اجازه و مجوز رسمی خود جناب شاملو 50 سال پیش ابداع فرمودند، و مجوز هم در کتابخانه مجلس موجود است، البته در بدو نام قالب را استاد طرح و کمی بعد استاد نام قالب را تغییر و هاشور گذاشتند

        امیدوارم حداقل ادیبان به حق شعر ناب به این نوکیسه های دنبال امعا و احشای شهرت بادآورده فرصت و مجال جولان ندهند، استاد وندادیان شاگردانی چون دکترنغمه مستشارنظامی که اشعارش شهره عام و خاص را تحویل ادبیات داده است نه مانند این افراد کشک الدوله که از سرودن حتی یک مصرع عاجزند و اسیر توهم و خودفریب و عوام فریبند

        ببخشید انقدر این مرد بزرگ (استاد وندادیان) شریف است که از کوره در میروم وقتی اسم پریسکه و سپکو و این اسامی اباطیل را می بینم و می شنوم

        البته چند روز پیش در انجمنی فردی فرمود به تو هندی چه ربط دارد درباره شعر و استادان ما سخن می کنی و نظر میدهی امیدوارم شما مرزی برای ادبیات فارسی قائل نباشید چراکه وطن فارسی از نظر حقیر مهم است نه کشور و زادگاه افراد و من حقیر

        دیشبم که همین جا مارا در قسمت مشاعره شستند آقایی در قسمت مشاعره با طعنه و متلک که سایت شده نگارخانه مرحوم گاندی
        نمیدونم با اینهمه سکوت به من چرا گیر داده است این آقا که نمی شناسمش


        خاکسارم
        ارسال پاسخ
        سیدحسن خزایی
        سیدحسن خزایی
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۲:۱۹
        سلام و درود جناب لاهیجی استاد عزیز:
        قبل از هر سخنی لازم میبینم از لطف شما به حقیر که در پای شعر جناب مازیار نصیبم کردید تشکر ویژه‌ای انجام بدم.ممنوووووووونم.
        راستش اینقدر دغدغه مندی جنابعالی و تسلطتان بر زبان پارسی زیاد است که خود بنده اصلا یادم میرود شما غیر ایرانی هستید. قطعا عِرق و علاقه شما به شعر اصیل ایرانی و پایبندیتان به فرهنگ ایرانی شما را در دل هر ایرانی که شما را بشناسد جاودانه میکند.
        شعرها و دقت نظر و نقدهای روشن شما گواه روشنی بر ایرانی بودنتان است. زنده و برقرار باشید. خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حدیث ابراهیمی (سوگند)
        حدیث ابراهیمی (سوگند)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۶:۰۶
        درود استاد رحیم زاده بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        همچون همیشه، از شما آموختم خندانک خندانک خندانک
        سایه تان مستدام بانو خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
        سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما سرکار خانم رحین زاده عزیز بسیار سپاسگزارم از توضیحات جامع و کاملتون خندانک

        در درک سیر تحولات سبک شعری سخنها فراوانند و دیدگاه ها گوناگون آنچه که مسلم است رفتار هر کس گویای پایبندی او به وطن یا سبک پیشنهادی خویش است. به نظر رها گویی به مانند نفی نژاد پرشتی ست و هر آنکه در تعلق سخن به میان آورد خواه هندو خواه بودا خواه ایرانی باشد نژاد پرشتانه سخن به میان آورده است.

        بی نهایت سپاس از متن گیرایتان خندانک
        ارسال پاسخ
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹ ۰۸:۰۸
        بزرگوارید جناب صادقی ارجمند
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۰:۰۳
        درود
        شهادت ام ابیها
        حضرت فاطمه زهرا
        تسلیت باد خندانک خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
        درود بر شما جناب استکی عزیز
        و گرامی درود بر شما خندانک
        ارسال پاسخ
        عیسی نصراللهی ( سپیدار )
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۳۷
        سلام آقای لاهیجی/
        ابتدائا مأوایِ شما و البته نام خانوادگی تان من را به ابوالفتح گیلانیِ ایرانی تبار که صاحب منصبی در دربار اکبرشاه ( هندوستان) بودند، بُرد...
        بگذریم ( موفق باشید)

        دوست عزیز. این هاشور چیست؟ چرا هیچ سابقه و تعریف و شاکله ای از آن در ادبیات و مقاله ها وجود ندارد غیر از یک مصاحبه ای از جناب وندادیان که خالقش را خودش معرفی نموده، بدون هیچ توضیحی. گفته اند در دهه ی چهل، هاشور یک جبهه ای بوده که علیهِ هایکویِ ژاپنی تشیید نموده اند.( چرا؟ ) فواید و مضرات هایکو در آن برهه چه بوده؟ اینها در تاریخ ادبیات معاصر مسکوت مانده اند.
        فرق سپیدِ شاملو با هاشورِ وندادیان چیه؟ آیا این موضوعات آسیمیله یِ ادبی هستند؟
        غیر از این است که همه شان یکیست؟ جز نیمایی که آهنگین و مقفاست... مابقی ( سپید، سپکو، هاشور، پریسکه،زلال، طرح،چکه،کوتاه،چامک و قطره و غیره یکی هستند حتی کاریکلماتورِ پرویز شاپور) و تنها و تنها و تنها خالقش با ارفاق احمد شاملوست...مستحضرید که نیما بود که نخست پیهِ تمامی تهمتها و پایداریها را به تن مالید و ایستادگی کرد و نو را بنیان نهاد.اما میتوان سپید را به طریقی شاملویی دانست.
        گفتنِ اینکه پریسکه متعلق به فلان آقاست یا هاشور به فلان بانو میرسد یا.... بنظرم خالی از اشکال نمیباشند.

        بنده مبتکرِ شاید بتوان سه قالب نامید به نامهای:
        تَوالی _ شعرْنگاره _ گُریزلووپ یا گریز ازلووپ
        همیشه پیش خودم با تردید و احتیاط به این موضوع می اندیشم با وجود اینکه این سه مورد خود دارای شاکله و شرایط ویژه ای هستند که خصلتهایشان بایست در سرایشات رعایت گردند
        مثلا:

        بعد از  قالبهایِ  گریزْلووپ و همچنین  شعرْنِگاره از حقیر، امروز یعنی ۹۹/۴/۶ قصد بر آن دارم که قالبِ شعریِ  تَوالی را برای اولین بار از این سایت به شما هنرورزان و ادبا  بشناسانم.

        اسمِ آن همانگونه که از ظاهرش پیداست از پیوستگی و همراهی و توالی می آید ( تکرارِ بی وقفه  )
        این قالب دارایِ شرایط و خصائصی است:

        ۱_کوتاهِ آهنگین
        برخلاف پریسکه و سپید و غیره حتما باید دارای آهنگ باشد یعنی بدون آهنگ محال است که توالی باشد
        ۲_پیوسته و پی در پی ( این ویژگی، یعنی تسلسلِ واژگان و ضرب آهنگِ پیاپی اش از ارکانِ اصلیِ توالی است)

        ۳_ وجودِ علامتِ سوال در پایانِ شعر، میتوان گفت تنها علامتِ سوال است که در انتهایِ سروده می آید.پرسش میکند،نزدیکِ صنعتِ واسوخت است اما تنها پرسش میکند،متحیّر میشود،طبیعت را به چالش میکشد،آفرینش را....و حتی معشوق.  سوال میکند و سکوت. ولی از معشوقِ خیالی اش بِسانِ واسوخت،شِکوِه یِ مصلحتی نمیکند. به تفکر و تأمل و واگویه و نگره و پویش و تفکر و بهت وا میدارد،گویی به سمتِ اندیشه میپیچد.

        ۴ _ضرب آهنگِ آن بدونِ ایستایی ست یعنی تمامِ سروده از واژه یِ اول تا پایان بی وقفه تداوم دارد ( لیکن گاهی تنها یک واژه یِ اولِ آن میتواند نقشِ ربط و صفت و ضمیر و غیره داشته بلافاصله اثرِ آهنگین را به اتمام برساند،  ضرورتا یک یا دو واژه یِ نخستین اش به اینصورت است و بیش از آن ریتم و ضرب آهنگِ توالی را به هم میریزد و نهایتا از توالی خارج میشود که دیگر توالی نیست.  مثلا  این شعر زیر که موسیقی اش زیبا و پیوسته است ولی چون در وسطِ آن وقفه ای ایجاد گردیده بنابراین دیگر توالی نیست:
        چَمید
        و
        میچَرَد یکسان و پنهانی
        به وقتِ هی هیِ گاواره بانِ دشتِ سوسن ها

        چراکه شعر در  قسمتِ  میچَرَد و پنهانی، به یک سکته و وقفه یِ مشهودی رسیده است گویی وارد جمله و تالار بعدی میشود و از نو مجددا بار خود را میبندد، خب اما دیگر پیوستگی ندارد.
        توضیح بیشتر اینکه:  تَوالی در یک جمله،و گاهی هم استثنائا در دو جمله تمام میشود

        میتوان گفت مصوتِ صدا دارِ کوتاه (  َ     ِ    ُ  ) یا همان فتحه و کسره و ضمه در این قالب نقشی بی بدیل دارند و رویِ همین هست که سُروده میچرخد.

        در زیر تعدادی از توالی ارائه میگردد:

        بی تو
        بارانِ خیالاتِ کدامین خوابِ خیسِ پُر زِ رؤیایِ تو میبایَد؟

        ________________

        بگو آیا پَریشِ گیسوانِ پُر غرورِ
        جنگلِ فردایِ افراهایِ بارانی؟

        __________________

        کدامین ناله یِ مغمومِ سارِ شاخه یِ لرزانِ پاییزی؟

        _______________

        کنارم قابِ عکسِ روزگارِ حسرتِ عمرِ پریشانِ خیالِ خوابِ خالِ لحظه یِ دیدارِ پایانیست؟

        _____________________
        رَمیدَست باورِ آهویِ زیبایِ چمنزارِ دیارِ خاطراتِ دور؟

        _____________________

        صدایِ سالیانِ خفته یِ آوازِ تنهایِ زمستانی؟

        ______________________

        میانِ چشمه سارِ سنگهایِ خفته یِ آبائیِ لیلا چه میجویی؟

        ______________________

        نیایِ بِرنوِ ویرانگرِ مَردانِ ایل و یادگارِ دشتِ زنبقهایِ فصلِ سردِ سالِ کوپه یِ گرمِ بهاری تو؟

        __________________________

        هوایِ سرد و ناگیرایِ بی نور و چراغ
        و
        باد
        و
        باران و خیالاتی؟

        _______________________

        تو را
        بینِ شکافِ پرتوِ دورِ شبِ دامنْ کِشِ خورشیدِ سُرخِ مُرده یِ محزون بِگیرانَم؟

        ///////////////////////////////////////

        پیشتر در مورد قالبهایِ دیگر از بنده به نامهایِ ( شعرنِگاره و همچنین گریزلووپ) در برخی سایتها توضیحاتی داده شده است که مجددا برای اعضای خوب سایت آن توضیحات و نمونه هایِ ارائه شده، آورده میشود:


        یکی از این موارد، شعرنگاره نام دارد با اين توضيح كه:
        از ذهنيات دور ميشويم_روياپردازي محض را برنميتابيم بلكه عينيت ميبخشيم.....انگار نقاشي چيره دستي دارد تابلويي را صورتگري ميكند\ ديدنيها را نگارگري ميكنيم تا خواننده از گفتنيها، تابلويي را در مقابل چشمانش تجسم كند.
        پس شرط واضح و اساسي شعرنگاره: استفاده از واژه هايي است كه قابل لمس و ديدن و داراي وجهه اي عيني باشند.به امور باطني ونامريي كاري نداريم\" از حسد و ريا و نيت و بطن و كينه و درونيات حتا عشق خبري نيست\" چون در شعرنگاره كسي نقاشيشان نميكند

        دوم: استفاده ي بيشتر از افعال\" كه گوياي حركت وپويايي اند و جان ميبخشند\"
        ذيلا چند نمونه از \" شعرنگاره \" از اينجانب :


        هيچ...
        آهويي بود
        خَميد
        و
        چَريد
        و
        چَميد
        و
        رَميد
        و
        جَهيد
        و
        رفت.....


        _________________________


        هی زُل زَدی
        و
        چَشم پَراندی و یَواش از :
        آن پنجره یِ بسته یِ پاییز
        تو رفتی
        رفتی و شدم خیره بر آن پنجره، اما :
        هرگز تو بر آن پنجره، آویز نَبَستی

        ________________________________


        قالبِ شعریِ دیگری که در سال ۹۴ اعلام نموده بودم، «گریزلووپ» میباشد که شرایطِ آن به قرار زیر است:

        1- وجود 5 واژه مورد نیاز در اول وپایان شعر
        2- حذف واژه ی پایانی
        3- جایگزینی تنها یک کلمه بجای آن ونه بیشتر
        4- آوردن مترادف
        5- نقش بارز واژه ی یکی مانده به آخر سروده و غیره
        بنابراین قالب گریزلووپ بیگانه با لووپ است و برای این به نام گریزلووپ نامگذاری شده که اصولا فرار و گریزی بر لووپ است اگر بخواهیم لووپ را بشناسیم باید آرایه یِ تصدیر را در نظر آورد اما در نوع و شرایط جدیدش.
        لازم به توضیح میباشد که علت نامنگاری این قالب یعنی گریزلووپ ( با علامت سکون بر روی حرف ز ) این است که :
        نام آن را \\" گریز لووپ \\" گذاشته ام
        لووپ که معرف همه ی دوستان هست/ فقط مزید استحضار است که چون دومینوی مکرر و سلسله وار و حلقه مانند شعری مورد اشاره
        در پایان قطع میشود بنابراین فرار شعری از کلیشه های تکرر یک گریزیست خواسته که قالب آن را اجبار میکند...
        یکی از اساتید بنده که اتفاقا دستی بر آتش ادبیات دارند برایم نوشتند که قالب و محتوا ایرادی ندارد ولی بخاطر ثقیل بودن اسم انتخابی و اینکه مخاطب بهتر با اسم آن ارتباط برقرار کند پیشنهاد دادند که نام گریزلووپ را عوض نمایم....ضمن احترام و عرض ادب به این دوست فرهیخته ام باید گفت که همانگونه که در مطلب فوق اشارات مختصری داشته ام ...اسم انتخابی\\" گریزلووپ \\" بنظرم خالی از اشکال میباشد چراکه وقتی از تناسب و شاکله لووپ خارج میشویم در واقع بطور ارادی و اجبار شکلی فرار کرده ایم یعنی از تکرار و تکرار و تسلسل و حلقه ی دومینوی آن گریزی میزنیم....نوآوری پدید میآوریم....ثبات پذیر نیستیم...دایما پویا و دنبال مترادف واژه ی یکی مانده به آخر هستیم...این تحرک میآورد و بر تسلسل رنجور میتازیم....یعنی گریزی به لووپ میزنیم....فکر را وا میداریم تا دنبال واژه جدید ...مترادف نو و به کاوش مجبور میکنیم.
        این میتواند خوب باشد....بنظرم البته این قالب شعری جدید هنوز جای بحث و تحلیل و پیشرفت بیشتری دارد...( اگر دوستان همراه باشند)..
        اینجانب احتمالا بعدها بخاطر همین پیگیری و لطف عزیزان در این قالب جدید\\" گریزلووپ \\" مسابقه ای بین اعضای محترم برگزار نمایم تا پویایی آن مزید علت گردد.درود بر فرهنگ دوستان و ادیبان کشورم...

        مثالهایی از گریز لووپ در زیر می آورم:

        \"لابلای
        ماندگی/
        بازیچه ی
        \ دمیان \
        کشیش رحم
        انگشت بر ماسه های نرم ساحل،
        میکشد
        یکریز
        هر
        لحظه
        با
        یاد
        نبوغ عاری از همسان
        و
        لبریز حضور شهوت
        و
        مادر
        آن کشیش باورم
        \دمیان\
        رازگونه تقدیر غمنامه های شوم
        لابلای
        ماندگی
        بازیچه ی
        _ دِمیان _
        کشیش رحم
        انگشت بر ماسه های نرم ساحل،
        میکشد
        قاتل


        ////////////////////////////////////


        بلوط زاگرسم خار است و ویران
        این
        تناور تن طنینِ طالع. نحسِ وجودِ تش
        مسافری غمین
        آوخ...
        در
        کوچ
        سارها
        و
        تیهوهای مست
        قطره
        قطره
        تنهایی و مرگ
        دلخوشان سرد و بی روح
        ناله ی آهوی ترس
        اینک...
        سفره ها
        و
        برجها
        و
        رازها
        تا :
        بلوط زاگرسم خار است و ویران
        این
        تناور تن طنینِ طالعِ نحسِ وجودِ ژین

        /////////////////////////////////////


        سوارِ سرخِ حضورِ نور
        یک
        هاله
        بود
        کمی تراوش و تابش و تپش بیاور
        ای
        حسرتِ دور
        سوار سرخ حضور نور
        یک
        باره
        بود

        //////////////////////////////////


        ‌/تو یک طنازِ شوخِ سردِ این پاییز
        عریانی
        تو
        یک
        اندیشه ای در یادِ بادِ کولیِ ویلان/
        بیا
        بگریز
        ای...
        مهر زمستانی
        همان شیرینیِ تلخِ پس از زهرخندِ یک عمرِ دبستانی
        /تو یک طنازِ شوخِ سردِ این پاییز
        عریانی
        تو
        یک
        اندیشه ای در یادِ بادِ کولیِ رقصان/


        //////////////////////////////////////


        /همه رفتند
        دگر
        زمزمه ی کوچ و این چلچله تنهاست/
        ولی
        ماه
        دوباره ...
        گوشه کشید از سر آن کوه بلند
        گوش کن...
        آسمان بار دگر بار پر از گوهر شفاف به خود دارد
        و
        پیوسته فرود آید
        سارها...برگشتند
        هزاران از هزار...
        قمری آنجاست...
        مرغ من پیدا شد؟
        /همه رفتند
        دگر
        زمزمه ی کوچ و این چلچله سار/

        /////////////////////////////////////

        سیل آمد
        نوح رفته بود
        و
        من سالهاست غرق دنیای مجازی شده ام/
        پیانو
        مارش
        کمی هم بارش باران
        شبان با آن چوب بلند
        سالهاست
        سرفرو برده به اعماق نگاه خویش...
        /سیل آمد
        نوح رفته بود
        و من سالهاست غرق دنیای گذر ....

        /////////////////////////////////////////

        تهی
        در
        پوچ
        و
        عاری
        در
        عبث :
        هیچ. ..
        منم آن دم فروبسته بسته به اعماق نگار پوچ
        \" تهی
        در
        پوچ و عاری
        در
        عبث :
        هیچ...
        منم آن دم فروبسته به اعماق نگارِ بُت...


        ////////////////////////////////////

        توالی:

        تو
        رگِ گودِ سرخِ سبزِ یارانِ فشنگ و قصه یِ پوتینِ رزم و گُلفروشِ اینکِ میدانِ تهرانی؟

        ______________________________

        یا :


        سَفَرَت
        همهمه یِ بوسه یِ پنهانیِ تاریکیها؟

        ______________________________


        سیده نسترن طالب زاده

        درودتان
        بسیار نیک،زیباست ،توالی آهنگینیست و در خوانش به نظرم نوعی speak fastهنرمندانه خلق شده ،که ازین جهت برایم تداعیگر Chatushkaسبکی متریکال در ادبیات روسیه و اوکراین ،است که فکر میکنم در دیرزمان ،ریشه ی فلک هم داشته باشد ،
        در یکی از قالهای ابداعی شما ،در خاطر دارم شعر نیله اسب دشتهای شرجی خزان را در سال ۹۵ با ایده ی گریز از لوپ سرودم ..

        موفق و مانا///


        البته گریزلووپ در قالبهایِ غیر از کلاسیک و وزنی بکار می آید
        و شما آن را تمایل داشته اید که در کلاسیک امتحان نمایید

        در کلاسیک، ریتم و قالب و شاکله با آمدنِ گریزلووپ ( نمدار بجای خزان) به هم میریزد که پذیرفتنی نیست مگر آن که از اساس آن را آزاد و غیروزنی بنامیم که اشکالی ندارد ولی دیگر کلاسیک نیست و تماما گریزلووپ میشود.

        شعر شما به تصدیر و لوپ نزدیک است ولی حقیر بر این تسلسل و دور، گریزی میزنم تا ذهن را از سکون و تکرار برهاند و به پویش وادارد.
        یک مطلب دیگر اینکه اشعار کوتاه و سپید و نیمایی و موج نو و غیره بهتر میتوانند در قالبِ گریزلووپ بیایند. چون کلاسیک و دارای اوزانِ عروضی نیستند که وزن و ردیف و قافیه و ریتمشان به هم بخورد بلکه تنها واژه ی پایانی حذف میشود و مترادفِ واژه یِ یکی مانده به آخر جایگزینش میشود ( شعر به هم نمیریزد) گویی اینکه از دور و تسلسل و تکرار جلوگیری میکند.

        یک گریزلووپ به صورتِ بداهه می آورم:

        در آن بی انتهایِ نور
        به رویِ نیمکتی تنها و افسرده
        به ناگه گیس افشاندی
        مَنم پاییزِ سرگردان
        تو گویی لحظه یِ دیدارِ دلگیری
        در آن بی انتهایِ دور


        که نور در پایان حذف و مترادفِ بی انتها یعنی دور آمده است

        ____________________

        یک نمونه از توالی به زبانِ کوردی می آورم:

        هِه ناسَه ک ََََََََََََََ م
        ئَه سیرِ رَه شَه مانگِ لَه چَریکی؟


        ترجمه:
        ای نَفَسم
        تو اسیرِ ماهِ سیاهِ لجوجی شده ای؟

        _____________________

        آهویِ
        تَنِ سالِ سپیدِ مَهِ کوچی؟


        ////////////////////////////////////

        و چندین نمونه ی دیگر از شعرنگاره و توالی و گریزلووپ که موجود میباشند


        جناب لاهیجی فرهیخته امیدوارم در این مورد نظر گرانبهایتان را تحریر نمایید بدون شک کارگر خواهد بود

        در پناه مهر
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۴
        درود بر شما جناب عیسی گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        سیدحسن خزایی
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۰۳:۱۹
        سلام سعید جان رفیق خوبم: نقد اول رو میزنم برات همراه لایک
        خلق واژه تلفزار رو بهت تبریک میگم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۵
        سلام سید جان
        ممنونم ازت
        خوشحالم که
        به دل نشست خندانک
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۱:۰۴
        درود
        بسیار.
        عالی
        بود خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۵
        درود جناب شهنی
        عزیز ود دوست خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۱:۱۱
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        میکنم عرض ادب
        بر محضرت شاعر ما
        ای که هستی چون
        نگین بی نطیردریاد ما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۶
        ممنونم جناب دزفولی گرامی و عزیز
        باز هم مهمان بداهه هایتان که بی نظیر است خندانک
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۰۲
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۶
        درود بر شما
        خانم آهنگران عزیز خندانک
        ارسال پاسخ
        درویش حسین ندری
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۶:۱۴
        عاااااااااااااااااالی بود


        احسنت بر شما دوست



        🌹🌹🌹🌹🌹🌹
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۱۸:۲۶
        خیلی ممنونم دوست عزیز
        و گرامی و دوست خندانک
        ارسال پاسخ
        شهین عمرانی
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۲۱:۱۹
        درود

        خندانک خندانک خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        يکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ ۲۱:۴۴
        سپاس گزارم خندانک
        ارسال پاسخ
        پریسا مصلح
        دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۹ ۱۱:۳۶
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۹ ۰۵:۲۹
        درودها خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        سه شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹ ۲۰:۳۶
        خندانک خندانک خندانک
        سعید صادقی (بینا)
        سعید صادقی (بینا)
        پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۹ ۰۵:۲۹
        زنده باد
        خانم کاسیانی گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4