دوشنبه ۳ دی
|
آخرین اشعار ناب علیرضا عالمی
|
توی فصل عاشقی حال و هوای عشق نیست تو خونه ام
تو رفتی من مونده ام با این همه سیل غم هام
نشسته ام یه گوشه و فقط از تو مینویسم
غزل های پنهون شده توی غربت غربت ، رو مینویسم
عزل هام بوی تنِ تو رو فقط میدند
دست هم میگند تو نیستی و دارن میمیرند
فصل پاییز و دوباره عاشق شدن یادم امد
پر از شعر عاشقی میشه دفترم بی بهونه دوباره تو رو یادم امد
بازم پاییز دلتنگی هام ، بازم اشک چشام که جای قدم هات میگذاشتم
بازم خاطرات تو ،بازم گلهای داوودی که رو موهات میگذاشتم
چه شیرین بود کنار هم زیر چتر آبی آسمونی
ما محرمِ سرار هم دل میزدیم به دریا زیر این هوایی بارونی
با بوی زرد برگ ها توی پاییز میشد زندگی کرد
میشد دل به دریا زد توی پاییز عشقو آرزو کرد
پاییز و فصل عاشقی من هم اون درختِ برگ ریزونشم
زیبایی پاییز به برگ درخت هاشه وقتی که تو باشی پیشم
پاییز برام شد فصل باریدن اشک هام
فصل سرده دلها فصل لرزه به پاهام
فصل تنها قدم زدن زیر درختها رو نارنجی برگهاش
ببار بارون ایبار ببار شاید بشوری تمومه خاطرهاش
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
آیا ترانه یا تصنیف نیست؟
با ملودی خاصی هماهنگ است؟