عاشقـانه مهر ورزیــدم بــرایت ؛ بس نبــود ؟
بـهتـرینـها را پـسـنـدیـدم برایت ؛ بس نبـود ؟
مــن نــخ سیــگار بــودم لابــهلای لـوچـههات
سوختـم تا کام بخـشیدم برایت ؛ بـس نبود ؟
روز مـیـلادت اگــرچـه نـابـلـد بــودم ، ولــی :
قاسـم آبـادی بـرقصـیدم بـرایت ؛ بـس نبـود ؟
مثل سقـراط او بـرای عـلم ، مـن هـم پـای تـو
شـوکران بـا جام نـوشیدم برایت ؛ بس نبود ؟
مــارِ زهـر آلــودِ زنــگی ، دورِ گنج را دیدهای !
گنج من ، دور تو پیـچیدم برایت ؛ بس نبود ؟
خواستـم هـرگز نـفهمی ، عشـق کردش سارقم
قلب را از جــان دزدیـدم بـرایـت ؛ بس نبود ؟
پـاپـیِ امـر تـو کـارم بلـه ، قـربـان ، چشم بود
این همه تـحقیـر هم دیدم برایت ؛ بس نبود ؟
رنـج دادی و عـذاب و درد با مــقیـاس عشق !
مـثل بیـد در بـاد لـرزیدم برایـت ؛ بس نـبود ؟
معـدهٔ سو اسـتفـاده کردنـت خـوش اشتهاست
لـقمـههای چـرب فهـمیـدم بـرایت ؛ بس نبود ؟
خــودخــواه
یزدان_ماماهانی
سـرایـش۷_۱۰_۱۳۹۹
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_
بسیار زیبا و جالب بود