جمعه ۲ آذر
زندان لان شعری از نیما آسمند
از دفتر فریاد سکوت نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۹ ۱۹:۳۴ شماره ثبت ۹۲۹۲۱
بازدید : ۲۲۴ | نظرات : ۲
|
آخرین اشعار ناب نیما آسمند
|
در گذشته ایی که زیاد هم دور نیست شخص دیگری درون این کالبد فرسوده بود شخصی که از مرگ نمی ترسید شخصی که چشم هایش را نازک میکرد لبه تیز تیغ را با نگاهی لذت بخش بارها و بارها مرور می کرد و مانند نقاشی که با قلمش نقش می زند این کالبد بیهوده را تیغ می زدُ می درید و در این میانه آنقدر خون می نوشید که مست به خوابی عمیق فرو می رفت و چشم هایش را که می گشود باز درون این کالبد تنگ بیهوده زندانی بود آری در گذشته شخصی دیگر ،درون این کالبد فرسوده بود که شاید اگر دیرتر به خواب رفته بود شاید اگر ان تیغ به کندی نمی کشید دریچه ای بزرگتر برای رهایی و فرار بر میله های این کالبد بیهوده می کشید و چه تلخ است در لحظه ای مبهم به این واقعیت رسی که........ تو خود زندان بان زندان خویش تنی کاش این زندان بان کمی دیرتر به خواب رفته بود نیماآسمند ۱۳۹۹/۸/۱۲ ۱۷:۵۶
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عالی بود
"تو خود زندان بان زندان خویش تنی"
حکایت مردم این دوره زمانه است