جمعه ۲ آذر
من شهریاری دیگرم شعری از سجاد بحری
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ آذر ۱۳۹۹ ۲۳:۳۲ شماره ثبت ۹۲۷۱۲
بازدید : ۱۵۰ | نظرات : ۱
|
آخرین اشعار ناب سجاد بحری
|
بخواندم غزلواره های اوستاد شهریار
بدانستم غمی در دل بدارد اوستاد کامیار
غم عشقش کشانده سوی او در شاعری
گر غم عشقش نبود،او نداشت حال اعتبار
برگشاده اوستاد شهریار،درب های شاعری
بر منه مفلص که باشد زخم های عشق یار
او که بوده شهریار، بس بمانده در مرادش
من که هیچم دربیابان چوپانی گله دار
ای اوستاد شهریار من به مانند تو ام
مونسم را کرده اند،عقد شویی رشوه خوار
در غم عشقش بماندم گشته موهایم سپید
من فراموشش نکردم مانده ام بس استوار
روزی اندر کوچه ها او را بدیدم ناتوان
ناگهی قلبم بگفت سویش مرو پرهیز بدار
ناگهی بینت تو را شرم و حیا بس گیردش
بشود در پرس و جو در نزد تو بی اعتبار
بدانستم جدا گشته شده از شوی خود
میکشد بر دوش خود سنگینی این روزگار
گشته بودند سوی چشمانش سپید
میزدند مردم به او،حرف های نیشِ دار
من برفتم روزگاری در زدم بر خانه اش
تا مرا دید اشک هایش بر درامد بی اختیار
اصل مطلب را به او گفتم تو را خواهم همین
عشق من را با هوس های کثیف در بر مدار
سر تکان داد و رضایش در سکوت بودش همی
بعد مدت ها چشاندیم تلخ دنیا خوشگوار
روزگاری بگذرد،تا بدانم شهریاری دیگرم
چرخ گردون میشود انچه نداریم انتظار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود