چهارشنبه ۵ دی
قلم، و یار شعری از احمدرضا زارعی
از دفتر نشیند به دل نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۱ ۲۱:۵۹ شماره ثبت ۹۲۳۲
بازدید : ۷۳۳ | نظرات : ۹
|
آخرین اشعار ناب احمدرضا زارعی
|
ناخواسته
برداشتم قلم را و نامی بر کاغذ آمد
گشودم چشمان را و درخشانِ تو بود
نامی که بر سپید صفحه ی زیباییِ دنیا میبالید بودنش را.
آه از این دل، که بی تو هیچ نمی بیند
آه که فراوان در اندیشه در جریانی و
جز تو بر دل نمی نشیند.
آبی باش ناخواسته بر آتش عطش وجودم
ای نازنین نگار...
گشودیم این دو چشم و روز آمد
نسیمی از دم نوروز آمد
نوای یار را همراه آورد
بر این بیمارِ دل هم آه آورد
تو گر خُسپی در آغوشم پریوش
بسی بوسم تو را، نوشم پریوش
خدا را تا که با ما مهربان بود
دمی یار و بسی نامش روان بود
بگو کاو مهرِ خود افزون نماید
که آرام این دلِ پر خون نماید
گشاید بند و آرامَش کند اوی
دلِ ما را و در کامَش کند اوی
که عمری می نباشد تا به فردای
بسی خواهیم تا باشی و گِردآی
چه سوزان است هُرمِ داغت ای یار
تو را خواندیم و خواهان است و در کار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.