سلام و درود خدمت شما اساتید عزیز و دوستان گرامی
غزلی تقدیم می کنم در مورد اینکه هیچ چیزی نمی تواند جای یار را بگیرد
من نه آنم که بنوشد ز لبم جز تو کسی
گرچه بیمارم و درمان تبم جز تو کسی
سال ها در طلب مهر تو ماندم بی نور
حال هیهات چو مهتاب شبم جز تو کسی
از سرم گرچه زیاد است کمت هم ای دوست
من ناچیز نباشد طلبم جز تو کسی
من به هر ساز نرقصم که نه من رقاصم
عیش و شیدایی و شور و طربم جز تو کسی
من دلیل توام و نیست دلیلم جز تو
نیست در عالم امکان سببم جز تو کسی
آرزوی من مسکین جدا مانده ز دوست
اولین جمعه ی ماه رجبم جز تو کسی
سیم دور از زرم و زرگر احساسی تو
نقره ام ساخته ای و ذهبم جز تو کسی
جام می را ندهم مدعیان مست شوند
من نه آنم که بنوشد ز لبم جز تو کسی
ابوالفضل پورشریعه
اولین جمعه ی ماه رجب همان لیله الرقاعب هست که دوستان مطلع هستید
ذهب هم در زبان عربی به معنی طلاست
اساتید و دوستان عزیزم حتما در جریان هستند که منظور بنده از لب در این غزل همانند منظور حافظ از شراب کاملا عرفانی است
زیبا ودلنشین بود
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم