« رفيق راستگو »
هر آن فردي كه بر من ، پُـر ضرر بود
يقيناً از همان افـراد ، شـر بود
مدامـاً آتـش افـراد بـد كار
به كار نيك و پاكـم ، شعله ور بود
همه كارم بُد اندر صدق و صافي
هر آنكس شد رفيقم ، حيله گـر بود
هر آنكس پُـر اذيّت شد به مردم
در آخر راه آن ، سوي سقـر بود
مدامـاً كار دنيـا ، اينچنين است
درخت راست كاري ، بي ثمر بود
اگر مردم ، تماماً راست گفتنـد
همه دنيا ، پُـر از دُر و گهر بود
هر آن فردي كه از حق، راستي داشت
برايش حرف حق، همچون شكر بود
هر آن مردي ، رفيقِ راستگو داشت
براي هـر دوشان، چون گنج زر بود
برادر راست گفتن ، فعل خوبي است
كه فعل راستـي ، بر ما هنـر بود
هر آن مردي بـشد همكار بدكار
بدانـد كار بدكاران ، ضرر بود
بسا مردم ، به دنيا بنده هستند
كجا يك بنده اي ، از دادگر بود
خدايا آگهـي ، من بد نـكردم
تو را دايم به كار من نظر بود
خدايا من به حُكمت گوش دادم
رفيق من ، به حكمت گوش كر بود
به پاي ريشـه ي سـرو بلندم
به جاي آب ، بـر دستش تبـر بود
به هركس من، به هر جا راست گفتم
زِ خلقت راستيـَم ، درد سـر بود
من از رفتار خلقت ، گيج گشتم
چرا خلق تو ، از من گيج تـر بود
خدا اين خلق تو ،گـر بنده هستند
چرا از بندگيـشان ، بي خبر بود
خدايا راستگويان ، در كجاينـد
به هر جا راستگويي ، در خطر بود
حسن از راه قرآن ، كي برون رفت
به راه مستقيمـت ، غوطه ور بود
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی
بزرگوار
بسیار عالی وزیباو
وپر معنی جالب